کلمه جو
صفحه اصلی

غثث

لغت نامه دهخدا

غثث. [ غ َ ث ِث ْ ] ( ع اِ ) شیر بیشه. ( منتهی الارب ). غثوثر. غثاغث. ( اقرب الموارد ).

غثث. [ غ ُ ث َث ْ ] ( اِخ ) ذوغثث ؛ آبی است از برای غنی بن اعصر. ( تاج العروس ). ماء لغنی. ( عن الاصمعی ) ( معجم البلدان ). آبی است از برای طایفه غنی. ( شرح قاموس ). || کوهی بحمای ضریّه. ( منتهی الارب ). ابوبکربن موسی گوید: ذوغثث کوهی است بحمای ضریه که سیلهای تسریر از آن کوه و کوه نَضاد بیرون شود. ( معجم البلدان ).

غثث . [ غ َ ث ِث ْ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). غثوثر. غثاغث . (اقرب الموارد).


غثث . [ غ ُ ث َث ْ ] (اِخ ) ذوغثث ؛ آبی است از برای غنی بن اعصر. (تاج العروس ). ماء لغنی . (عن الاصمعی ) (معجم البلدان ). آبی است از برای طایفه ٔ غنی . (شرح قاموس ). || کوهی بحمای ضریّه . (منتهی الارب ). ابوبکربن موسی گوید: ذوغثث کوهی است بحمای ضریه که سیلهای تسریر از آن کوه و کوه نَضاد بیرون شود. (معجم البلدان ).



کلمات دیگر: