کلمه جو
صفحه اصلی

fix up


1- (عامیانه) تعمیر کردن 2- ترتیب کاری (یا ملاقاتی) را دادن

انگلیسی به فارسی

تنظیم کردن، مرتب کردن


آراستن


مهیا کردن


تعمیر کردن


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to improve the appearance or condition of (a house or room) through repairs, cleaning, decoration, and the like.

- You need to fix up the house before it goes on the market.
[ترجمه عرشیت] شما باید خانه را تعمیر کنید قبل از اینکه به بازار بروید
[ترجمه سید محمد هاشمی] قبل از اینکه به بازار برید بایستی خونه رو حسابی مرتب کنید.
[ترجمه ترگمان] باید قبل از رفتن به بازار خانه را تعمیر کنید
[ترجمه گوگل] قبل از اینکه در بازار بمانید، باید خانه را تعمیر کنید
- We are fixing up the master bathroom with the extra money.
[ترجمه ترگمان] ما داریم با پول اضافی حموم رو درست می کنیم
[ترجمه گوگل] ما با استفاده از پول اضافی حمام کارشناسی ارشد را تعمیر می کنیم

(2) تعریف: to act so as to effect a romantic relationship between.

- I think my aunt invited you because she's trying to fix us up.
[ترجمه امیر] فکر کنم خاله/عمه ام دعوتت کرده چونکه سعی داره رابطه مون رو سر و سامون بده.
[ترجمه ترگمان] فکر کنم خاله ام تو رو دعوت کرده چون داره سعی می کنه ما رو درست کنه
[ترجمه گوگل] فکر میکنم عمه من از شما دعوت کرده است، زیرا او در تلاش است تا ما را رفع کند

• refurbish, repair; clear up, settle, set right; punish

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] مرتب کردن

مترادف و متضاد

prepare, beautify


Synonyms: deck, dress up, furnish, gussy up, primp, provide, rehabilitate, repair, smarten, spiff, spruce up


Antonyms: corrupt, deface, defile, uglify


Provide (someone) (with something); to furnish


Repair or refurbish


جملات نمونه

1. I'd like to fix up a meeting with you next week sometime.
[ترجمه ترگمان]دوست دارم یک ملاقات با شما در هفته بعد را تعیین کنم
[ترجمه گوگل]من می خواهم یک جلسه با شما هفته آینده برگزار کنم

2. We'll have to fix up a time to meet.
[ترجمه ترگمان]ما مجبوریم یک زمان برای ملاقات تعیین کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید یک زمان برای ملاقات را تعمیر کنیم

3. Do I have to fix up to go to the Websters?
[ترجمه ترگمان]باید درستش کنم که برم دستشویی؟
[ترجمه گوگل]آیا مجبورم تا به Websters بروم؟

4. We must meet again to fix up the details of the contract.
[ترجمه ترگمان]ما باید دوباره همدیگر را ملاقات کنیم تا جزئیات قرارداد را ثبت کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید دوباره با جزئیات کامل قرارداد روبرو شویم

5. I wrote back to Meudon at once to fix up a meeting.
[ترجمه ترگمان]فورا به مو دون نوشتم که ملاقاتی داشته باشم
[ترجمه گوگل]من به یکباره به Meudon نوشتم تا یک جلسه را تصحیح کنم

6. Shall we fix up a meeting for next week?
[ترجمه ترگمان]می شود جلسه ای را برای هفته آینده تنظیم کنیم؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانیم جلسه ای را برای هفته آینده برگزار کنیم؟

7. Maybe a ruin I can fix up.
[ترجمه ترگمان] شاید یه خراب کاری باشه که بتونم درستش کنم
[ترجمه گوگل]شاید خرابکاری کنم

8. The main grating fix up in the gyre axis.
[ترجمه ترگمان]پنجره اصلی در محور گرداب ایجاد می شود
[ترجمه گوگل]حلقه اصلی در محور Gyre ثابت می شود

9. I think we can fix up with what you want.
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم ما می توانیم آنچه را که می خواهیم ثبت کنیم
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم می توانیم با چیزی که می خواهیم برطرف کنیم

10. Could you please fix up a taxi after the show?
[ترجمه ترگمان]می شود بعد از نمایش یک تاکسی را تعمیر کنیم؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید پس از نمایش تاکسی را تعمیر کنید؟

11. Using vacuum adsorb style fix up paper.
[ترجمه ترگمان]استفاده از سبک adsorb خلا کاغذ را تعمیر می کند
[ترجمه گوگل]با استفاده از سبک جاذب جاذب کاغذ را ثابت کنید

12. We tried in vain to fix up their difference.
[ترجمه ترگمان]ما بی هوده تلاش کردیم تا تفاوت آن ها را حل کنیم
[ترجمه گوگل]ما بیهوده تلاش کردیم تا تفاوتشان را ثابت کنیم

13. B: I fix up bikes and give them away.
[ترجمه ترگمان]ب: من دوچرخه را تعمیر می کنم و به آن ها می دهم
[ترجمه گوگل]ب: دوچرخه ها را تعمیر می کنم و آنها را دور می اندازم

14. I can fix up you with a used car.
[ترجمه ترگمان]من می توانم تو را با یک ماشین دست دوم بسازم
[ترجمه گوگل]من می توانم ماشین شما را تعمیر کنم

15. She went over and helped to fix up the quarrel.
[ترجمه ترگمان]رفت و کمک کرد تا دعوا را برطرف کند
[ترجمه گوگل]او رفت و کمک کرد تا نزاع را حل کند

پیشنهاد کاربران

تنظیم کردن
درست کردن
مرتب کردن

she fixes herself up for her husband .
همیشه خودشو برا شوهرش آراسته و زیبا و خوشگل میکنه ( به خود رسیدن :fix yourself up )

آماده کردن
fix me up a plate
I need to fix up some snack

سر و وضع و مرتب کردن
i must fix myself up we have guest tonight

تعمیر کردن ؛ فراهم کردن ؛ ترتیب دادن ( ملاقات )

# He loves fixing up old cars
# I think we can fix up with what you want
# He can fix us up with somewhere to stay
# I fixed up an interview with him
# I'd like to fix up a meeting with you next week

ترتیب کاری را دادن
تعمیر کردن


کلمات دیگر: