کلمه جو
صفحه اصلی

equate


معنی : برابر کردن، یکسان فرض کردن، برابر گرفتن، مساوی پنداشتن، معادله ساختن
معانی دیگر : برابر شمردن، همانند دانستن، (بر حسب چیزی) سنجیدن، معادل شمردن، رجوع شود به: equalize، (ریاضی) به صورت معادله در آوردن، یکسان فر­ کردن

انگلیسی به فارسی

برابرکردن، برابرگرفتن، مساوی پنداشتن، معادله ساختن، یکسان فرض کردن


برابر است، یکسان فرض کردن، برابر گرفتن، برابر کردن، مساوی پنداشتن، معادله ساختن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: equates, equating, equated
مشتقات: equatable (adj.), equatability (n.)
• : تعریف: to make or consider to be equal or equivalent.
مشابه: identify, level

- Classroom learning is essential, but it cannot be equated with experience on the job.
[ترجمه ترگمان] یادگیری کلاس درس ضروری است، اما نمی توان آن را با تجربه در مورد شغل برابر دانست
[ترجمه گوگل] یادگیری کلاس درس ضروری است، اما نمیتواند با تجربه در شغل معادل باشد
- Her parents equate money with success.
[ترجمه ترگمان] والدین او پول را با موفقیت برابر می دانند
[ترجمه گوگل] پدر و مادرش پول را با موفقیت معین می کنند

• consider to be equal; make into an equation; reduce to an average
if you equate one thing with another, you say or believe that it is the same thing; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] برابر قرار دادن، مساوی فرض کردن، مساوی کردن، معادل قرار دادن، معادل کردن، برابر کردن

مترادف و متضاد

برابر کردن (فعل)
contrast, balance, compare, equate, level out, parallel, peer

یکسان فرض کردن (فعل)
equate

برابر گرفتن (فعل)
equate

مساوی پنداشتن (فعل)
equate

معادله ساختن (فعل)
equate

balance; think of together


Synonyms: agree, assimilate, associate, average, be commensurate, compare, consider, correspond to, correspond with, equalize, even, hold, level, liken, make equal, match, offset, pair, paragon, parallel, regard, relate, represent, similize, square, tally, treat


Antonyms: disagree, imbalance, unliken


جملات نمونه

1. to equate wealth with happiness
ثروت را با خوشبختی برابر دانستن

2. you cannot equate human life with money
شما نمی توانید جان انسان را با پول بسنجید.

3. You can't equate the education system of Britain to that of Germany.
[ترجمه ترگمان]شما نمی توانید سیستم آموزشی بریتانیا را با آلمان برابر کنید
[ترجمه گوگل]شما نمیتوانید سیستم آموزشی بریتانیا را با آلمان مقایسه کنید

4. They seem to equate intelligent belief with credulity.
[ترجمه ترگمان]آن ها به نظر می رسد که این باور هوشمندانه را با زودباوری می دانند
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که آنها اعتقاد هوشمندانه را با اعتقادات برابر می کنند

5. Do my qualifications equate to any in your country?
[ترجمه ترگمان]آیا شرایط من برابر با هر کس دیگری در کشور است؟
[ترجمه گوگل]آیا مدارک تحصیلی شما در هر کشور برابر است؟

6. He complained that there was a tendency to equate right-wing politics with self-interest.
[ترجمه ترگمان]او شکایت داشت که گرایش به برابری سیاسی جناح راست با منافع شخصی وجود دارد
[ترجمه گوگل]او شکایت کرد که تمایل به معکوس کردن سیاست های راست با منافع خود دارد

7. You can't equate passing examination and being intelligent.
[ترجمه ترگمان]تو نمی تونی این ازمایشات رو با این مقایسه کنی و باهوش باشی
[ترجمه گوگل]شما نمیتوانید آزمون معدل و هوشمندانه را معادل کنید

8. Most people equate wealth with success.
[ترجمه ترگمان]بیشتر مردم ثروت را با موفقیت برابر می دانند
[ترجمه گوگل]اکثر مردم ثروت را با موفقیت معین می کنند

9. I don't see how you can equate the two things.
[ترجمه ترگمان]من نمی فهمم تو چطور می تونی این دوتا چیز رو با هم مقایسه کنی
[ترجمه گوگل]من نمی بینم که چگونه می توان دو چیز را برابر کرد

10. Some parents equate education with exam success.
[ترجمه ترگمان]برخی والدین تحصیل را با موفقیت امتحان مساوی می دانند
[ترجمه گوگل]بعضی از والدین آموزش را با موفقیت امتحان تطبیق می دهند

11. We are taught to equate beauty with success.
[ترجمه ترگمان]ما به ما یاد می دهیم که زیبایی را با موفقیت مساوی پندارند
[ترجمه گوگل]ما آموزش می دهیم که زیبایی را با موفقیت مقایسه کنیم

12. The author doesn't equate liberalism and conservatism.
[ترجمه ترگمان]مولف، لیبرالیسم و محافظه کاری را برابری نمی کند
[ترجمه گوگل]نویسنده، لیبرالیسم و ​​محافظه کاری را معادل نیست

13. It's hard to equate this gentle woman with the monster portrayed in the newspapers.
[ترجمه ترگمان]برابری این زن مهربان با هیولایی که در روزنامه ها به تصویر کشیده می شود دشوار است
[ترجمه گوگل]سخت است که این زن آرام را با هیولایی که در روزنامه ها به تصویر کشیده شده است، معادل کند

14. One should not equate wealth with happiness.
[ترجمه ترگمان]فرد نباید ثروت را با شادی برابر کند
[ترجمه گوگل]نباید ثروت را با شادی برابر سازد

15. You can't equate his poems with his plays.
[ترجمه ترگمان]تو نمی توانی اشعارش را با نمایش هاش مقایسه کنی
[ترجمه گوگل]شما نمیتوانید اشعار او را با نمایشنامه های خود مقایسه کنید

to equate wealth with happiness

ثروت را با خوشبختی برابر دانستن


You cannot equate human life with money.

شما نمی‌توانید جان انسان را با پول بسنجید.


پیشنهاد کاربران

معادل دانستن

برابر ، معادل

متناظر کردن، متناظرسازی، برابرسازی، یکسان سازی، همانندپنداری، همسنگ بودن

تشبیه کردن مثلا یکی از شرکت کنندگان گفتمان روسی کشورش را به یک فیل بزرگ - قوی و دوست داشتنی تشبیه می کرد.

مساوی دانستن


کلمات دیگر: