کلمه جو
صفحه اصلی

entourage


معنی : محیط، همراهان، دوستان، دوروبر اطرافیان
معانی دیگر : ملتزمین رکاب، ملازمان، دارودسته، (نادر) اطراف، پرگیر

انگلیسی به فارسی

محیط، دور و بر اطرافیان، دوستان، همراهان


همراهی، همراهان، دوستان، محیط، دوروبر اطرافیان


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a group of people who accompany another person as attendants or associates; retinue.
مترادف: cortege, escort, retinue, train
مشابه: following, minions, staff

- A number of suites in the hotel were reserved for the prime minister and his entourage.
[ترجمه ترگمان] تعدادی از suites هتل برای نخست وزیر و اطرافیان وی رزرو شده بودند
[ترجمه گوگل] تعدادی از سوئیت ها در هتل برای نخست وزیر و همراهانش محفوظ بودند

• staff, retinue, attendants; environment, surroundings
the entourage of someone famous or important is the group of assistants or other people who travel with them.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] پیرامون

مترادف و متضاد

محیط (اسم)
ambiance, environment, surroundings, setting, perimeter, circumference, ambience, sphere, periphery, entourage, circuit, milieu

همراهان (اسم)
suite, attendance, entourage, retinue

دوستان (اسم)
entourage

دوروبر اطرافیان (اسم)
entourage

followers


Synonyms: associates, attendants, companions, company, cortege, court, courtiers, escort, following, groupies, hangers-on, retainers, retinue, staff, suite, sycophants, toadies, train


Antonyms: leader


جملات نمونه

1. the bridegroom's entourage
همراهان داماد

2. the prime minister and his entourage
نخست وزیر و همراهانش

3. The rock-star arrived in London with her usual entourage of dancers and backing singers.
[ترجمه ترگمان]این ستاره راک با همراهان همیشگی خود به همراه رقاصان و خوانندگان به لندن رسید
[ترجمه گوگل]ستاره ستاره در لندن با همراهان معمولش از رقصندگان و خوانندگان حمایت کرد

4. She always has an entourage of admiring young men.
[ترجمه فرزام] او همیشه یک دسته از مردان جوان تحسین کننده اش را دور و اطراف خود دارد.
[ترجمه ترگمان]او همیشه یک دسته از دوستان admiring دارد
[ترجمه گوگل]او همیشه همراهان خود را با تحسین مردان جوان آشنا می کند

5. Among his entourage was a retired general.
[ترجمه ترگمان]بین افرادش یک ژنرال بازنشسته بود
[ترجمه گوگل]در میان همراهان او یک بازنشسته بود

6. He sent waggon-loads of treasure and a great entourage of knights to Saragossa with requests for a formal reconciliation.
[ترجمه ترگمان]گاری پر از گنج و گروهی از شهسواران را به ساراگوسا فرستاد تا با درخواست آشتی رسمی به ساراگوسا برود
[ترجمه گوگل]او با تقاضای مصالحه رسمی او را به گنجینه و جادوگر بزرگی از شوالیه ها به ساروگوسا فرستاد

7. Burnell and his entourage are coming north.
[ترجمه ترگمان]Burnell \"و همراهانش دارن به سمت شمال میان\"
[ترجمه گوگل]برنل و همراهانش به شمال می آیند

8. Mr. Stallone and his entourage arrived half an hour late.
[ترجمه ترگمان]آقای سیلور و همراهانش نیم ساعت دیر رسیدند
[ترجمه گوگل]آقای استالونه و همراهان او دویست و نیم دسامبر وارد شدند

9. Li's entourage, including his wife, Zhu Lin, were present at the meeting and dinner.
[ترجمه ترگمان]همراهان لی، از جمله همسرش، ژو لین، در این جلسه و شام حضور داشتند
[ترجمه گوگل]همراهان لی، از جمله همسرش، زو لین، در جلسه و شام حضور داشتند

10. The very anonymity of everybody else in their entourage was part of making clear who was in charge.
[ترجمه ترگمان]هر کس دیگری که در اطرافیان خود باقی مانده بود، بخشی از این موضوع بود که چه کسی مسئول است
[ترجمه گوگل]ناشناس بودن هر فرد دیگری در اطراف آن، بخشی از روشن ساختن مسئولین بود

11. There is no disputing that Mobutu and his entourage took the riches.
[ترجمه ترگمان]هیچ بحثی در مورد مبوتو و اطرافیان وی وجود ندارد
[ترجمه گوگل]هیچ مشکلی وجود ندارد که موبوتو و همراهانش ثروتمند شوند

12. The planetary governor, Lord Voronov-Vaux, and his entourage were seeing the victorious Harq Obispal off with a fanfare.
[ترجمه ترگمان]فرماندار \"سیاره ای\"، لرد Voronov - Vaux، و همراهان او، \"harq\" را دیدند که با هیاهوی بسیار به راه افتاد
[ترجمه گوگل]فرماندار سیاره ای، لرد Voronov-Vaux و همراهانش هارکو اوبیزپال پیروز شد

13. There was a rich woman who picked up the check for her friends - in short they were an entourage.
[ترجمه ترگمان]زن ثروتمندی بود که صورت حساب را برای دوستانش انتخاب کرده بود - خلاصه، یک گردان بودند
[ترجمه گوگل]یک زن ثروتمند بود که چک را برای دوستانش انتخاب کرد - به طور خلاصه آنها یک همراه بودند

14. Now he reaches the Jabbok, and during the night crosses the rest of his entourage over at a ford.
[ترجمه ترگمان]حالا به the می رسد و در طول شب از بقیه همراهان خود در گدار می گذرد
[ترجمه گوگل]در حال حاضر او به Jabbok می رسد، و در طول شب باقی می ماند همراهان خود را در یک فروند

the bridegroom's entourage

همراهان داماد


the prime minister and his entourage

نخست‌وزیر و همراهانش


پیشنهاد کاربران

دوستان ( D )

همراهان

خدم و حشم، همراهان، ملازمان

اصحاب

He travels with a huge entourage
Oxford Dictionary@

گروه محافظین

ملازمان
دار و دسته
همراهان
اصحاب
یاران
آدمای دور و بر

The king's eager - to - please entrouge




کلمات دیگر: