کلمه جو
صفحه اصلی

depend


معنی : وابسته بودن، مربوط بودن، موکول بودن، توکل کردن، منوط بودن
معانی دیگر : (بیشتر با: on) بستگی داشتن به، منوط بودن به، موکول بودن به، (با: on) اطمینان کردن به، به امید (کسی یا چیزی) بودن، دلگرمی داشتن به، اتکا کردن به (یا داشتن به)، روی کسی حساب کردن، متکی بودن به، (نادر) آویختن از، آونگان بودن

انگلیسی به فارسی

وابسته بودن، مربوط بودن، منوط بودن


وابسته بودن، موکول بودن، توکل کردن


بستگی دارد، وابسته بودن، موکول بودن، مربوط بودن، توکل کردن، منوط بودن


انگلیسی به انگلیسی

• rely on, trust; be dependent upon, be supported by
if you depend on someone or something, you need them to survive.
if you can depend on someone or something, you know that they will help you when you need them.
if you say that one thing depends on another, you mean that the first thing will be affected or determined by the second.
you use an expression such as `it depends' to indicate that you cannot give a clear answer to a question because the answer will be affected or determined by other factors.
you use depending on to say that what happens varies according to the circumstances.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] مستقل نبودن، بستگی داشتن، مربوط بودن، وابسته بودن

مترادف و متضاد

وابسته بودن (فعل)
appertain, depend, hinge, belong, pertain

مربوط بودن (فعل)
bear, appertain, depend, pertain

موکول بودن (فعل)
depend

توکل کردن (فعل)
depend

منوط بودن (فعل)
depend

count on, rely upon


Synonyms: bank on, bet bottom dollar on, bet on, build upon, calculate on, confide in, gamble on, lay money on, lean on, reckon on, trust in, turn to


be contingent on


Synonyms: be at mercy of, be based on, be conditioned, be connected with, be determined by, be in control of, be in the power of, be subject to, be subordinate to, bottom, found, ground, hang, hang in suspense, hang on, hinge on, pend, rest, rest on, rest with, revolve around, revolve on, stand on, stay, trust to, turn on


جملات نمونه

1. i depend upon authorship for my entire living
زندگی من کاملا از راه نویسندگی تامین می شود.

2. i don't depend on the word of an addict
به قول آدم معتاد اطمینان نمی کنم.

3. a product one can depend on
فرآورده هایی که می توان به آن اعتماد کرد

4. a man's worth does not depend on his office; rather the worth of his office depends on him
نه به منصب بود بلندی مرد / بلکه منصب شود به مرد بلند

5. the country's economy should not depend on a single product
اقتصاد کشور نباید تنها به یک فرآورده متکی باشد.

6. Depend on others and you always repent.
[ترجمه A.A] به امید دیگران و تو بودن همیشه پشیمانی به بار میاره
[ترجمه nona] وابستگی به دیگران همیشه تو را پشیمان میکند
[ترجمه ترگمان]به دیگران اعتماد کن و همیشه پشیمان خواهی شد
[ترجمه گوگل]بسته به دیگران و همیشه توبه کنید

7. Place allow me to smal proud,because like you depend on.
[ترجمه ترگمان]به من اجازه بدهید احساس غرور کنم، چون شما به آن وابسته هستید
[ترجمه گوگل]محل به من اجازه می دهد که افتخار بزنم، زیرا مثل شما بستگی دارد

8. Animals depend on plant material for food.
[ترجمه ترگمان]حیوانات به مواد گیاهی برای غذا وابسته هستند
[ترجمه گوگل]حیوانات به مواد گیاهی برای غذا بستگی دارند

9. Remember, happiness doesn't depend upon who you are or what you have; it depends solely upon what you think.
[ترجمه ترگمان]به خاطر داشته باشید که خوشبختی به کسی بستگی ندارد که شما کی هستید یا آنچه دارید، بستگی دارد به آنچه شما فکر می کنید
[ترجمه گوگل]به یاد داشته باشید، خوشبختی به آنچه که شما یا آنچه شما دارید وابسته نیست آن صرفا بر اساس آنچه شما فکر می کنید بستگی دارد

10. Happiness doesn't depend on any external conditions. It is governed by our mental attitude.
[ترجمه ترگمان]شادی به هیچ شرایط خارجی بستگی ندارد این امر با نگرش ذهنی ما اداره می شود
[ترجمه گوگل]خوشبختی در هیچ شرایط خارجی بستگی ندارد این است که توسط نگرش ذهنی ما اداره می شود

11. Cold-blooded animals depend on the temperature of their immediate environment.
[ترجمه ترگمان]حیوانات خون گرم به دمای محیط immediate خود وابسته هستند
[ترجمه گوگل]حیوانات سرد خون به دمای محیط فوری خود بستگی دارند

12. My wife and daughter depend on me for their living.
[ترجمه کتایون سیدصادقی] همسر و دخترم برای زندگی شان به من وابسته هستند
[ترجمه ترگمان]زن و دختر من به خاطر زندگی آن ها به من متکی هستند
[ترجمه گوگل]همسر و دختر من به خاطر زندگی من بستگی دارند

13. The risk and severity of sunburn depend on the body's natural skin colour.
[ترجمه ترگمان]خطر و شدت آفتاب سوختگی به رنگ طبیعی پوست بدن بستگی دارد
[ترجمه گوگل]خطر و شدت آفتاب سوختگی به رنگ پوست طبیعی بدن بستگی دارد

14. Most of these conjuring tricks depend on sleight of hand.
[ترجمه ترگمان]بیشتر این حقه های conjuring به تردستی و تردستی بستگی دارد
[ترجمه گوگل]اکثر این کلاهبرداری های پیش پا افتاده بستگی به لجباز بودن دست دارد

15. These charities depend on the compassionate feelings and generosity of the general public.
[ترجمه ترگمان]این موسسات خیریه به احساسات دلسوزانه و سخاوت عموم مردم بستگی دارند
[ترجمه گوگل]این موسسات خیریه به احساسات دلسوز و سخاوتمندانه عموم مردم بستگی دارد

16. The future of the company will depend crucially on how consumers respond.
[ترجمه ترگمان]آینده شرکت بستگی به نحوه واکنش مصرف کنندگان دارد
[ترجمه گوگل]آینده این شرکت به شدت بستگی دارد که مصرف کنندگان چگونه پاسخ دهند

17. I'll be there, depend on it!
[ترجمه ترگمان]من اونجا خواهم بود، مطمئن باش!
[ترجمه گوگل]من آنجا هستم، به آن بستگی دارد

18. You can always depend on Michael in a crisis.
[ترجمه ترگمان]شما همیشه می توانید به مایکل در یک بحران تکیه کنید
[ترجمه گوگل]شما همیشه می توانید در مایکل در یک بحران بستگی داشته باشید

19. You can't depend on your parents forever.
[ترجمه ترگمان]تو نمی توانی برای همیشه به پدر و مادرت تکیه کنی
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید به پدر و مادرم وابسته باشید

20. Half the university research posts depend on outside funding.
[ترجمه ترگمان]نیمی از پست های تحقیقاتی دانشگاه به سرمایه گذاری خارجی وابسته هستند
[ترجمه گوگل]نیمی از پست های پژوهشی دانشگاه وابسته به بودجه خارجی است

Our trip depends on the weather.

سفر ما بستگی به هوا دارد.


That (is something which) depends on taste.

آن چیزی است که بستگی به سلیقه دارد.


a product one can depend on

فرآورده‌هایی که می‌توان به آن اعتماد کرد


I don't depend on the word of an addict.

به قول آدم معتاد اطمینان نمی‌کنم.


I am depending on you to finish this job by tomorrow.

روی شما حساب می‌کنم که این کار را تا فردا تمام کنید.


The country's economy should not depend on a single product.

اقتصاد کشور نباید تنها به یک فرآورده متکی باشد.


پیشنهاد کاربران

Is some one or something is to need them

بستگی داشتن ( در یک موضوع یا چیز دیگر )

نگران

منتظر باش. . بعدا. . . حالا بعد

It depends on sb/sth
به کسی یا چیزی بستگی داشتن

وابسته بودن

روی کسی حساب کردن

روى کسى حساب کردن

بستگی داشتن

تکیه کردن، تکیه داشتن

مستقل نبودن، بستگی داشتن

وابستگی و اعتماد

خاطر جمع، تکیه کردن

count on

وابسته

متکی
وابسته

بستگی داشتن، وابسته بودن
Being successful depends on the time you
spent o improve yourself
موفق بودن بستگی داره به زمانی که برای ارتقای خودت هزینه میکنی. 😁


کلمات دیگر: