کلمه جو
صفحه اصلی

engaging


گیرا، سرگرم کننده، دلنشین، مشغول کننده، جذاب، خوشایند، جالب، دلکش

انگلیسی به فارسی

سرگرم‌کننده، مشغول‌کننده، جالب، دلکش


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: engagingly (adv.), engagingness (n.)
• : تعریف: charming; pleasing; attractive.
مترادف: attractive, catching, charming, prepossessing, winning, winsome
متضاد: loathsome, repellent
مشابه: agreeable, appealing, delightful, disarming, fascinating, fetching, likable

- He has an engaging manner.
[ترجمه Taha] او یک رفتار جذاب دارد .
[ترجمه ترگمان] رفتارش خیلی دوستانه است
[ترجمه گوگل] او یک شیوه جذاب دارد

• delightful, captivating, enchanting
someone who is engaging is pleasant and charming.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] کاربرد

مترادف و متضاد

charming


Synonyms: agreeable, alluring, appealing, attractive, bewitching, captivating, enchanting, enticing, entrancing, fascinating, fetching, glamorous, interesting, intriguing, inviting, likable, lovable, magnetic, mesmeric, pleasant, pleasing, prepossessing, siren, sweet, winning, winsome


Antonyms: boring, repulsive, tiresome, undesirable, unlikeable


جملات نمونه

1. her engaging personality
شخصیت دلپذیر او

2. she presented a very engaging show
او نمایش بسیار سرگرم کننده ای را ارائه داد.

3. Judges had been engaging in sexual orgies.
[ترجمه ترگمان]قاضیان در orgies جنسی قرار گرفته بودند
[ترجمه گوگل]قضات درگیر اعمال جنسی بوده اند

4. She accused her opponent of engaging in cheap political grandstanding in front of the TV cameras.
[ترجمه ترگمان]وی رقیب خود را به درگیر شدن در grandstanding سیاسی ارزان قیمت در مقابل دوربین های تلویزیونی متهم کرد
[ترجمه گوگل]او حریف خود را متعهد کرد که در مقابل دوربین فیلمبرداری تلویزیون ارزان قیمت شرکت کند

5. It's an engaging manner that easily deceives.
[ترجمه ترگمان]چه رفتار دلنشینی است که آدم را فریب می دهد
[ترجمه گوگل]این یک روش جذاب است که به راحتی فریب می دهد

6. His engaging personality made him popular with his peers.
[ترجمه ترگمان]شخصیت جذاب او باعث شد که او با همسالان خود محبوب شود
[ترجمه گوگل]شخصیت جذاب او باعث شد او را با همتایان خود محبوب کند

7. The ancient Greeks sacrificed lambs or calves before engaging in battle.
[ترجمه ترگمان]یونانیان باستان پیش از درگیر شدن در نبرد، بره ها یا گوساله ها را قربانی می کردند
[ترجمه گوگل]یونان باستان قبل از مشارکت در جنگ، بره ها یا گوساله ها را قربانی کرد

8. They are engaging in an embryo research.
[ترجمه ترگمان]آن ها در تحقیقات جنینی شرکت می کنند
[ترجمه گوگل]آنها در تحقیقات جنین شرکت می کنند

9. To cry about them meant I was engaging in self-pity and whining.
[ترجمه ترگمان]گریه کردن در مورد آن ها به این معنا بود که من با دلسوزی و ناله به خود مشغول بودم
[ترجمه گوگل]برای گریه کردن در مورد آنها بدان معنی است که من در دل خودم و ناله می کردم

10. Work-inhibited children often have difficulty engaging in competitive play.
[ترجمه ترگمان]کودکان که مانع کار می شوند اغلب در بازی رقابتی مشکل دارند
[ترجمه گوگل]کودکان ممنوعه کار اغلب با مشارکت در بازی رقابتی مشکل دارند

11. All of that, and their shows are giddy, engaging, lighthearted and just plain fun.
[ترجمه ترگمان]همه اینها، و نمایش آن ها گیج، جذاب، شاد و ساده است
[ترجمه گوگل]همه اینها، و نمایش های آنها، هدایت، جذاب، خوشحال و فقط سرگرم کننده است

12. He was engaging in a war of nerves with her, Isabel realised at last, but he didn't remember.
[ترجمه ترگمان]ایزابل بالاخره فهمید که او درگیر یک جنگ عصبی است، اما به یاد نداشت
[ترجمه گوگل]او اذعان کرد که ایزابل در نهایت متوجه عصبانیت شد، اما او به یاد نمی آورد

13. Still, Brown's impeccable exercises in style are highly engaging, visually spectacular and very intelligent.
[ترجمه ترگمان]با این حال، تمرین های بی عیب و نقص Brown به شدت جذاب، بسیار جذاب و بسیار هوشمند هستند
[ترجمه گوگل]با این حال، تمرینات بی نظیر براون در سبک بسیار جذاب، بصری چشمگیر و بسیار هوشمند است

14. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!

15. Mr Coffee will cop to the situation by engaging only the five basic universal appliance functions that every school child will know.
[ترجمه ترگمان]آقای قهوه با درگیر شدن تنها پنج کارکرد اصلی که هر کودک مدرسه ای خواهد دانست به این وضعیت کمک خواهد کرد
[ترجمه گوگل]آقای قهوه تنها با پنج وظیفه عمومی کاربردی عمومی که همه دانش آموزان مدرسه می دانند، به این وضعیت ملحق خواهند شد

her engaging personality

شخصیت دلپذیر او


پیشنهاد کاربران

مشارکت

درگیر

برخورد

شرکت ( کردن ) ، اشتغال، تقبل، نامزدی، درگیر/دخیل/مشغول شدن

قاطی شدن، رو هم ریختن

به نقل از هزاره:
[نگاه، لبخند، شخصیت و غیره] گیرا
جذاب
دلنشین
تو دل برو
خوشایند

attractive


کلمات دیگر: