کلمه جو
صفحه اصلی

figurative


معنی : تمثیلی، مجازی، رمزی، کنایهای، تلویحی، تصویری
معانی دیگر : استعاری، انگاری، ایرمانی، سپنجی، معنوی، پر استعاره، پر ایرمان، پر سپنج، وابسته به نقاشی و تصویر، فرتوری، تندیسی

انگلیسی به فارسی

مجازی، تمثیلی، رمزی، کنایه‌ای، تصویری


تلویحی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: figuratively (adv.)
(1) تعریف: not meant to be interpreted in a literal way; metaphorical.
متضاد: literal

- "It's raining cats and dogs" is a figurative expression that means that it is raining very hard and not that animals are falling from the clouds.
[ترجمه مجید] "از آسمان سگ و گربه میبارد" یک اصطلاح عامیانه است برای زمانی که باران شدیدی میبارد، نه اینکه از ابرها حیوانات میریزد
[ترجمه ترگمان] \"این به معنی این است که\" گربه و سگ \" یک عبارت مجازی است که به این معنی است که باران خیلی سخت است و حیوانات از ابرها پایین نمی آیند
[ترجمه گوگل] 'گربه ها و سگ ها باران می برند' یک عبارت مبهم است که به این معنی است که باران خیلی سخت است و نه اینکه حیوانات از ابرها سقوط می کنند

(2) تعریف: containing or using many metaphors.

- a figurative poem
[ترجمه ترگمان] یک شعر مجازی
[ترجمه گوگل] شعر مجازی

(3) تعریف: represented by means of a symbol, figure, or image.

• metaphorical; allegorical; illustrative; richly imaginative; symbolic; emblematic
if you use a word or expression in a figurative sense, you use it with a more abstract or imaginative meaning than its ordinary one.
figurative art is a style of art in which people and things are shown as they actually look.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] مجازی، تلویحی

مترادف و متضاد

تمثیلی (صفت)
allegorical, figurative

مجازی (صفت)
translative, allegorical, figurative, virtual, implicit, figural, tropologic, idiomatic

رمزی (صفت)
secret, mystic, allegorical, figurative, coded, symbolic, encoded, cryptic, esoteric, undercover, backstairs, furtive, occult, emblematic, runic

کنایه ای (صفت)
allegorical, figurative, symbolic

تلویحی (صفت)
figurative

تصویری (صفت)
figurative, video, pictorial, projective

not literal, but symbolic


Synonyms: allegorical, denotative, descriptive, emblematic, emblematical, fanciful, florid, flowery, illustrative, metaphoric, metaphorical, ornate, pictorial, poetical, representative, signifying, typical


Antonyms: literal, real, straightforward


جملات نمونه

1. figurative meaning
معنی مجازی

2. a figurative description
توصیف پر استعاره

3. in a figurative sense, civilization marches up and down
به طور تمثیلی،تمدن در سر بالایی و سرازیری گام بر می دارد.

4. He's my son, in the figurative sense of the word.
[ترجمه ترگمان]او پسر من است، به معنای واقعی کلمه
[ترجمه گوگل]او پسر من است، در معنای ظاهری کلمه

5. 'He exploded with rage' shows a figurative use of the verb 'to explode'.
[ترجمه ترگمان]او با خشم منفجر شد و استفاده مجازی از فعل انفجار را نشان داد
[ترجمه گوگل]'او با خشم منفجر شد' نشان می دهد استفاده مجازی از فعل 'به منفجر شدن'

6. He imprisoned her, in a figurative sense.
[ترجمه ترگمان]او را به معنای استعاری زندانی کرد
[ترجمه گوگل]او او را به لحاظ تصویری زندانی کرد

7. This is about as good as figurative painting gets.
[ترجمه ترگمان]این به همان اندازه نقاشی فیگوراتیو بودن است
[ترجمه گوگل]این به همان خوبی است که نقاشی مجسم می شود

8. He later completed a lengthy study of Figurative Art.
[ترجمه ترگمان]او بعدها مطالعه طولانی ای از هنر Figurative را به پایان رساند
[ترجمه گوگل]او بعدا یک مطالعه طولانی از هنر تصویرگری را تکمیل کرد

9. The essence of realism, it is not merely figurative but meticulously mimetic.
[ترجمه ترگمان]ماهیت واقع گرایی، نه تنها فیگوراتیو بلکه با دقت زیاد است
[ترجمه گوگل]ماهیت رئالیسم، صرفا نمایشی نیست، بلکه دقیق مؤثر است

10. Rolle can only talk about it in figurative terms.
[ترجمه ترگمان]بوم شناسان تنها می توانند در شرایط مجازی با آن صحبت کنند
[ترجمه گوگل]راول تنها می تواند در مورد اصطلاحات صحبت کند

11. What then did the figurative artists depict?
[ترجمه ترگمان]هنرمندان فیگوراتیو چه چیزی را به تصویر می کشند؟
[ترجمه گوگل]چه هنرمندهای هنری نقاشی کرد؟

12. In this country we are always happiest with figurative art.
[ترجمه ترگمان]در این کشور ما همیشه با هنر فیگوراتیو هستیم
[ترجمه گوگل]در این کشور ما همیشه با هنرهای خیالی شاد هستیم

13. Through figurative abstracted works on paper, Tempe artist Ron Bimrose taps into light themes like transition, fate and personal choice.
[ترجمه ترگمان]در حالی که فیگوراتیو بر روی کاغذ کار می کرد، Ron Bimrose، هنرمند Tempe، به موضوعات سبک مانند گذار، سرنوشت و انتخاب شخصی ضربه زد
[ترجمه گوگل]هنرمند Tempe Ron Bimrose از طریق آثار نقاشی انتزاعی بر روی کاغذ، به موضوعات سبک مانند گذار، سرنوشت و انتخاب شخصی متوسل می شود

14. Miracle in the figurative sense, since although we do not know how cells evolved, quite plausible scenarios have been proposed.
[ترجمه ترگمان]معجزه به معنای استعاری، زیرا اگرچه ما نمی دانیم که چگونه سلول ها تکامل می یابند، سناریوهای محتمل و معقولی پیشنهاد شده اند
[ترجمه گوگل]معجزه در معنای ظاهری، گرچه ما نمی دانیم که سلول ها چگونه تکامل یافته اند، سناریوهای کاملا قابل قبول پیشنهاد شده اند

15. Contrary to figurative language which is commonly used in advertising, plain language refers to the unadorned, clear and ordinary one, which also finds its wide application in the same field.
[ترجمه ترگمان]برخلاف زبان استعاری که معمولا در تبلیغات مورد استفاده قرار می گیرد، زبان ساده به یک زبان ساده و ساده اشاره می کند که کاربرد گسترده آن را در یک زمینه نیز پیدا می کند
[ترجمه گوگل]برخلاف زبان رسمی که معمولا در تبلیغات استفاده می شود، زبان ساده به نام Unadorned، روشن و معمولی اشاره دارد که کاربرد وسیع آن را در همان زمینه نیز پیدا می کند

16. This figurative habit of his mind crippled his judgement.
[ترجمه ترگمان]این مفهوم مجازی ذهن او، داوری او را فلج می کرد
[ترجمه گوگل]این عادت خیالی ذهن او فلسفه ی خود را نقض کرد

17. This is a fine poem with many figurative expressions.
[ترجمه ترگمان]این یک شعر زیبا با عبارات تمثیلی بسیاری است
[ترجمه گوگل]این یک شعر خوب با بسیاری از اصطلاحات نمادین است

figurative meaning

معنی مجازی


In a figurative sense, civilization marches up and down.

به‌طور تمثیلی، تمدن در سر بالایی و سرازیری گام بر می‌دارد.


a figurative description

توصیف پراستعاره


پیشنهاد کاربران

پیکره ای ، پیکرنما ، پیکر مانند

اندامه ای ، اندام نما ، اندام وار ، اندام مانند





استعاره

لباس سربازی


غیرمستقیم

of the nature of or involving a figure of speech

with a meaning that is metaphorical rather than literal
به صورت تمثیلی - استعاره ای

تمثیلی و استعاری

مجازی , استعاره ای

# figurative meaning
# figurative language
# This is a fine poem with many figurative expressions

ضمنی


کلمات دیگر: