بنیادی، اصلی، بن پاره ای، رکنی، آخشیجی، عنصری، اولیه، آغازین، سازه ای، وابسته به جسم بسیط، خالص، مقدماتی
elemental
بنیادی، اصلی، بن پاره ای، رکنی، آخشیجی، عنصری، اولیه، آغازین، سازه ای، وابسته به جسم بسیط، خالص، مقدماتی
انگلیسی به فارسی
عنصری ،وابسته به جسم بسیط ،خالص ،اصلی ،مقدماتی
عنصری
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
مشتقات: elementally (adv.)
مشتقات: elementally (adv.)
• (1) تعریف: relating to first principles; ultimate; fundamental.
• مشابه: elementary, radical, rudimentary
• مشابه: elementary, radical, rudimentary
• (2) تعریف: of the power of great physical forces, esp. those of nature.
• (3) تعریف: basic.
• مشابه: elementary, prime
• مشابه: elementary, prime
- the elemental feelings such as fear
[ترجمه ترگمان] احساسات طبیعی از قبیل ترس
[ترجمه گوگل] احساسات عاطفی مانند ترس
[ترجمه گوگل] احساسات عاطفی مانند ترس
• simple; basic; of the four basic elements of nature
elemental feelings and behaviour are simple and forceful; a literary word.
elemental feelings and behaviour are simple and forceful; a literary word.
دیکشنری تخصصی
[ریاضیات] اصلی، بسیط
جملات نمونه
1. hunger and sex are two elemental drives
گرسنگی و میل جنسی دو رانه ی بنیادی می باشند.
2. The storm stuck with elemental fury.
[ترجمه ترگمان]طوفانی که از خشم سرچشمه می گرفت
[ترجمه گوگل]طوفان با خشم عنصری بسته شد
[ترجمه گوگل]طوفان با خشم عنصری بسته شد
3. Love and fear are two of the most elemental human emotions.
[ترجمه ترگمان]عشق و ترس دو تن از مهم ترین عواطف انسانی هستند
[ترجمه گوگل]عشق و ترس دو عاملی است که عواطف انسانی را در بر می گیرد
[ترجمه گوگل]عشق و ترس دو عاملی است که عواطف انسانی را در بر می گیرد
4. They oscillate between passivity and elemental violence.
[ترجمه ترگمان]آن ها بین passivity و خشونت عنصری نوسان می کنند
[ترجمه گوگل]آنها بین انفعال و خشونت عناصری نوسان می کنند
[ترجمه گوگل]آنها بین انفعال و خشونت عناصری نوسان می کنند
5. The subsequent relapse rate after elemental diet induced remission, however, is greater than after treatment with prednisolone.
[ترجمه ترگمان]پس از درمان اولیه رژیم غذایی بهبود یافته بعد از درمان با prednisolone بیشتر است
[ترجمه گوگل]با این وجود، میزان عود پس از رژیم غذایی رژیم غذایی، بیشتر از پس از درمان پردنیزولون است
[ترجمه گوگل]با این وجود، میزان عود پس از رژیم غذایی رژیم غذایی، بیشتر از پس از درمان پردنیزولون است
6. These features make TOF-SARS capable of both elemental and structural analysis.
[ترجمه ترگمان]این ویژگی ها TOF - سارس را قادر به تجزیه و تحلیل ساختاری و اساسی می سازد
[ترجمه گوگل]این ویژگی ها TOF-SARS را قادر می سازد هر دو تجزیه و تحلیل عام و ساختاری
[ترجمه گوگل]این ویژگی ها TOF-SARS را قادر می سازد هر دو تجزیه و تحلیل عام و ساختاری
7. He was seized by an elemental hunger but made himself eat slowly.
[ترجمه ترگمان]از گرسنگی عنصری انسانی او را گرفته بود، اما به آرامی غذا می خورد
[ترجمه گوگل]او توسط یک گرسنگی ذهنی دستگیر شد اما خود را به آرامی خورد
[ترجمه گوگل]او توسط یک گرسنگی ذهنی دستگیر شد اما خود را به آرامی خورد
8. It has depth because it grapples with elemental issues and draws on a rich heritage of corrective efforts.
[ترجمه ترگمان]آن عمق دارد زیرا با مسائل اساسی دست و پنجه نرم می کند و از میراث غنی تلاش های اصلاحی استفاده می کند
[ترجمه گوگل]این عمق است، زیرا با مسائل عنصری درگیر می شود و بر میراث غنی از تلاش های اصلاحی تمرکز می کند
[ترجمه گوگل]این عمق است، زیرا با مسائل عنصری درگیر می شود و بر میراث غنی از تلاش های اصلاحی تمرکز می کند
9. Reintroduction of food after elemental regimens must nevertheless be undertaken with the greatest of care irrespective of whether or not elimination diets are used.
[ترجمه ترگمان]با این حال، بدون توجه به این که رژیم های غذایی مورد استفاده قرار می گیرند، بدون توجه به این که رژیم های غذایی از رژیم غذایی استفاده می شوند باید با بیش ترین مراقبت انجام شود
[ترجمه گوگل]با این وجود، مجددا غذا را بعد از رژیم های عنصری باید با توجه به اینکه آیا از رژیم های حذف استفاده می شود یا نه، بیشتر مراقبت می کنند
[ترجمه گوگل]با این وجود، مجددا غذا را بعد از رژیم های عنصری باید با توجه به اینکه آیا از رژیم های حذف استفاده می شود یا نه، بیشتر مراقبت می کنند
10. Similar changes did not occur in the elemental diet group.
[ترجمه ترگمان]تغییرات مشابهی در گروه رژیم غذایی عنصری رخ نداد
[ترجمه گوگل]تغییرات مشابه در گروه رژیم عنصری رخ نداد
[ترجمه گوگل]تغییرات مشابه در گروه رژیم عنصری رخ نداد
11. The unique features for elemental analysis are the direct monitoring of surface hydrogen and the extreme sensitivity to the outermost atomic layers.
[ترجمه ترگمان]ویژگی های منحصر به فرد برای آنالیز عنصری، نظارت مستقیم بر هیدروژن سطحی و حساسیت شدید به بیرونی ترین لایه اتمی است
[ترجمه گوگل]ویژگی های منحصر به فرد برای تجزیه و تحلیل عناصر نظارت مستقیم هیدروژن سطح و حساسیت شدید به لایه های اتمی بیرونی است
[ترجمه گوگل]ویژگی های منحصر به فرد برای تجزیه و تحلیل عناصر نظارت مستقیم هیدروژن سطح و حساسیت شدید به لایه های اتمی بیرونی است
12. Twenty two patients were randomised to receive elemental diet and 20 to receive prednisolone.
[ترجمه ترگمان]بیست و دو بیمار برای دریافت رژیم غذایی ابتدایی و ۲۰ نفر برای دریافت prednisolone تلاش کردند
[ترجمه گوگل]بیست و دو بیمار به طور تصادفی برای دریافت رژیم غذایی عصاره و 20 نفر برای دریافت پردنیزولون دریافت کردند
[ترجمه گوگل]بیست و دو بیمار به طور تصادفی برای دریافت رژیم غذایی عصاره و 20 نفر برای دریافت پردنیزولون دریافت کردند
13. The rate of relapse in elemental diet treated patients was higher than in those who had gained remission with prednisolone.
[ترجمه ترگمان]نرخ بازگشت در رژیم غذایی ابتدایی، نسبت به کسانی که بهبود یافته را با prednisolone به دست آورده بودند، بیشتر بود
[ترجمه گوگل]میزان عود در بیماران مبتلا به رژیم غذایی عنصری بالاتر از افرادی بود که داروی تجویز پردنیزولون را دریافت کردند
[ترجمه گوگل]میزان عود در بیماران مبتلا به رژیم غذایی عنصری بالاتر از افرادی بود که داروی تجویز پردنیزولون را دریافت کردند
14. It can enhance creativity, as it brings us into touch with elemental emotions.
[ترجمه ترگمان]آن می تواند خلاقیت را افزایش دهد، چون ما را در تماس با احساسات عنصری قرار می دهد
[ترجمه گوگل]این می تواند خلاقیت را افزایش دهد، زیرا که ما را با عواطف عناصر ارتباط می دهد
[ترجمه گوگل]این می تواند خلاقیت را افزایش دهد، زیرا که ما را با عواطف عناصر ارتباط می دهد
Hunger and sex are two elemental drives.
گرسنگی و میل جنسی دو رانهی بنیادی میباشند.
پیشنهاد کاربران
شیمی :عنصر
elemental ( adj ) = بنیادی، ابتدایی، مقدماتی، اصلی، عنصری، پایه ای، معدنی، خالص
کلمات دیگر: