کلمه جو
صفحه اصلی

powder


معنی : گرد، خاکه، پودر، باروت، پودر صورت، سوده، پودر شدن، پودر زدن به، گرد زدن به، گرد مالیدن بصورت گرد در اوردن، پودر کردن
معانی دیگر : گرده، آرد، غبار، (به صورت گرد) دارو، گرد پاشیدن، تبدیل به پودر یا گرد کردن، آس کردن یا شدن، آرد کردن یا شدن، باروت (gunpowder هم می گویند)، برف خشک و پودر مانند (مناسب برای اسکی بازی) (powder snow هم می گویند)، دینامیت

انگلیسی به فارسی

پودر، پودر صورت، گرد، باروت، دینامیت، پودر زدن به، گرد زدن به، گرد مالیدن بصورت گرد درآوردن


پودر، گرد، باروت، پودر صورت، سوده، خاکه، پودر کردن، پودر شدن، پودر زدن به، گرد زدن به، گرد مالیدن بصورت گرد در اوردن


انگلیسی به انگلیسی

• finely ground material, material pulverized to the consistency of dust
grind to dust, pulverize into very fine particles; apply powder, dust with powder
powder consists of many tiny particles of a solid substance.
if you powder yourself, you cover parts of your body with scented powder.
see also powdered.

اسم ( noun )
عبارات: take a powder
(1) تعریف: a mass of fine, loose particles derived from a solid material that has been ground, crushed, or the like.

(2) تعریف: something that is produced in this form, such as gunpowder or baking powder.

(3) تعریف: very fine, light snow.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: powders, powdering, powdered
(1) تعریف: to dust or sprinkle with or as if with powder.
مشابه: sprinkle

- She powdered her face.
[ترجمه یونس رضا] او صورتش را پودر زده بود
[ترجمه ترگمان] صورتش را پودر زده بود
[ترجمه گوگل] او صورتش را پودر کرد

(2) تعریف: to pulverize or grind into a powder.
مشابه: pulverize
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: powderer (n.)
(1) تعریف: to apply powder as a cosmetic.

(2) تعریف: to become a powder; be pulverized.
مشابه: pulverize

دیکشنری تخصصی

[شیمی] گرد، باروت
[صنایع غذایی] پودر
[زمین شناسی] گرد،غبار، برف ریزه، گرد برف
[نساجی] گرد - پودر
[پلیمر] خاکه، پودر

مترادف و متضاد

گرد (اسم)
hero, compass, powder, flour

خاکه (اسم)
dust, powder

پودر (اسم)
powder, flour

باروت (اسم)
powder, gunpowder

پودر صورت (اسم)
powder

سوده (اسم)
powder

پودر شدن (فعل)
powder

پودر زدن به (فعل)
powder

گرد زدن به (فعل)
powder

گرد مالیدن به صورت گرد دراوردن (فعل)
powder

پودر کردن (فعل)
comminute, powder

fine, loose grains made by crushing a solid


Synonyms: crumb, dust, film, grain, grit, meal, particle, pounce, pulverulence, seed, talc


Antonyms: solid


crush into fine grains; sprinkle fine grains


Synonyms: abrade, bray, comminute, cover, crumble, crunch, dredge, dust, file, flour, granulate, grate, grind, pestle, pound, pulverize, rasp, reduce, scatter, scrape, smash, strew, triturate


Antonyms: solidify


جملات نمونه

powdered milk

شیر خشک


1. powder and rouge are cosmetics
پودر و سرخاب از لوازم آرایشی هستند.

2. powder soap
گرد صابون

3. a powder horn
پودردان شاخی

4. baby powder helps to avoid chafing
پودر بچه جلوی پوست رفتگی را می گیرد.

5. charcoal powder
خاکه زغال

6. curry powder
گرد کاری

7. soap powder
پودر صابون

8. this powder acts as a base for the rest of your make-up
این پودر،کار زیرسازی برای بقیه ی آرایش شما را انجام می دهد.

9. dissolve this powder in water and drink it
این گرد را در آب حل کنید و بخورید.

10. she put powder on her face
او پودر به صورت خود مالید.

11. keep one's powder dry
(خودمانی) مهیای عمل بودن،آماده ی پیکار بودن

12. take a powder
(خودمانی) فرار کردن،گریختن،به چاک زدن

13. even one sniff of this powder can kill a man
حتی یک بار استنشاق این گرد می تواند انسان را بکشد.

14. dust your cheeks gently with this powder
این پودر را ملایم به گونه هایت بزن.

15. Sift the flour and baking powder into a mixing bowl.
[ترجمه ترگمان]آرد و پودر را در یک کاسه بریزید
[ترجمه گوگل]آرد و پودر پخت را به یک کاسه مخلوط تبدیل کنید

16. We have changed the formula of the washing powder.
[ترجمه ترگمان]ما فرمول پودر لباس شویی را تغییر داده ایم
[ترجمه گوگل]ما فرمول پودر شستشو را تغییر دادیم

17. A packet of white powder was found and police scientists are analysing it.
[ترجمه ترگمان]یک بسته پودر سفید پیدا شده است و دانشمندان پلیس در حال تحلیل آن هستند
[ترجمه گوگل]پودر پودر سفید یافت شد و دانشمندان پلیس آن را تجزیه و تحلیل کردند

18. The seeds are ground into a fine powder before use.
[ترجمه ترگمان]دانه ها قبل از استفاده، به پودر خوبی تبدیل می شوند
[ترجمه گوگل]دانه ها قبل از استفاده، به یک پودر خوب تبدیل می شوند

19. Grind the sugar into a powder .
[ترجمه ترگمان]به صورت پودر تبدیل میشه به پودر
[ترجمه گوگل]قند را به یک پودر تبدیل کنید

20. The machine pounds the stones into powder.
[ترجمه ترگمان]ماشین ها سنگ را به پودر تبدیل می کنند
[ترجمه گوگل]این دستگاه سنگ را به پودر تبدیل می کند

soap powder

پودر صابون


face-powder

پودر صورت


curry powder

گرد کاری


charcoal powder

خاکه زغال


Dissolve this powder in water and drink it.

این گرد را در آب حل کنید و بخورید.


Pari powdered her cheeks.

پری به گونه‌های خود پودر زد.


The trees were powdered with snow.

لایه‌ای از برف درختان را پوشانده بود.


This chalk is soft and powders easily.

این گچ نرم است و به آسانی پودر میشود.


This paint is sold in powdered form.

این رنگ به‌صورت گرد فروخته می‌شود.


اصطلاحات

keep one's powder dry

(عامیانه) مهیای عمل بودن، آمادهی پیکار بودن


take a powder

(عامیانه) فرار کردن، گریختن، به چاک زدن


پیشنهاد کاربران

پودر پنکک. خانم ها از آن برای تغییر رنگ پوست وازبین بردن درخشندگی صورت هنگام آرایش استفاده میکنند.

استعاره از آراستن

I love you
I do not powder it
محبت میکنم
پودرش نمیکنم

باروت

powder ( مهندسی بسپار )
واژه مصوب: پودر
تعریف: ماده ای متشکل از دانه هایی که اندازه شان بین 0/1 تا 1000 میکرون است


کلمات دیگر: