کلمه جو
صفحه اصلی

profile


معنی : مقطع عرضی، مقطع، نمایه، نیمرخ، خط نیمرخ، برش عمودی، نقشه برش نما، عکس نیمرخ
معانی دیگر : نیم نما، نما، شرح حال (مختصر و زنده)، تاریخچه، (معماری) مقطع، نیمرخ کشیدن، نما کشیدن، برش عمودی رسم کردن، عکس نیمر، برجسته، نمودار یا منحنی مخصوصنمایش چیزی

انگلیسی به فارسی

نمایه، مقطع عرضی، نیمرخ


نیمرخ، برش عمودی، نقشه برش نما، عکس نیمرخ، برجسته، نمودار یا منحنی مخصوص نمایش چیزی


مشخصات، نمایه، نیمرخ، مقطع، خط نیمرخ، مقطع عرضی، برش عمودی، نقشه برش نما، عکس نیمرخ


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: an outline or view from the side, esp. of a human face and head.
مشابه: biography, contour, features, outline, picture, portrait, silhouette, sketch, skyline, vignette

(2) تعریف: a visual depiction of such an outline.
مشابه: bust, contour, face, figure, form, line, lineament, picture, portrait, silhouette, sketch

(3) تعریف: a written or visual representation or analysis of specified or salient characteristics of a person, group, pattern of behavior, or the like.
مشابه: analysis, brief, capsule, portrait, sketch, study, survey, synopsis

- the company's sales profile
[ترجمه ترگمان] پروفایل فروش شرکت
[ترجمه گوگل] نمایه فروش شرکت

(4) تعریف: a brief or partial biography that describes only the most notable or most important facts.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: profiles, profiling, profiled
• : تعریف: to make a written or visual profile of.
مترادف: outline
مشابه: caricature, describe, draw, picture, portray, silhouette, sketch, vignette

• portrait showing a side view of a head and face; silhouette, view showing the outer contours of an object; outline made from a side view
present an outline, present a brief description; draw a portrait of a side view of a head and face
your profile is the outline of your face seen from the side.
a profile of someone is a short article or programme describing their life and character.
if someone such as a reporter profiles someone, they write an account of that person's life and work.
if you keep a low profile, you deliberately avoid people because you do not want to attract attention to yourself.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] مقطع، نیمرخ، برش عمودی
[عمران و معماری] نیمرخ - پروفیل - مقطع طولی
[کامپیوتر] سیستم پرسنلی ذخیره انبوه کامپیوتر - نما - فایلی از اطلاعات ذخیره شده که نشان می دهد کاربر چگونه می خواهد چیزی به طور عادی انجام شود.
[برق و الکترونیک] مقطع، برش عرضی
[زمین شناسی] نیمرخ - (لرزه شناسی):در بررسی لرزه ای، داده های ثبت شده از یک نقطه انفجار توسط چندین گروه آشکارساز. - (زمین شناسی ساختمانی):مقطع عرضی منطقه ای از چین های استوانه ای رسم شده عمود بر محور چین. - (آبشناسی):مقطع قائم یک سطح ایستابی یا هر سطح پتانسیل سنجی دیگر یا یک توده آب سطحی. - (زمین ریخت شناسی):الف) طرح ایجادشده در جایی که سطح یک مقطع قائم، سطح زمین را قطع می کند؛به عنوان مثال نیمرخ طولی یک رود، یا نیمرخ یک ساحل یا تپه.ب) مقطع نیمرخی - (زمین فیزیک):الف) یک نمودار یا ترسیمی که تغییر یک ویژگی نظیر ارتفاع یا گرانش را معمولاً به صورت یک بعد قائم نسبت به ویژگی دیگر، نظیر مسافت نشان می دهد.
[ریاضیات] نیمرخ، برش قائم نیمرخ، نمودار
[پلیمر] پروفایل،نیم رخ، نمودار، قطعات طولی
[آب و خاک] نیمرخ

مترادف و متضاد

description, characterization


Synonyms: analysis, biography, character sketch, chart, diagram, review, sketch, study, survey, thumbnail sketch, vignette, vita


مقطع عرضی (اسم)
cross-section, profile, psychograph

مقطع (اسم)
cut, section, segment, profile

نمایه (اسم)
index, profile, psychograph

نیمرخ (اسم)
silhouette, profile, sideview

خط نیمرخ (اسم)
profile

برش عمودی (اسم)
profile, psychograph

نقشه برش نما (اسم)
profile, psychograph

عکس نیم رخ (اسم)
profile, psychograph

drawing of outline


Synonyms: contour, delineation, figuration, figure, form, likeness, line, lineament, lineation, portrait, shadow, shape, side view, silhouette, sketch


جملات نمونه

I saw her profile in the mirror.

نیمرخ او را در آینه دیدم.


1. a profile in relief
نیمرخ برجسته

2. her profile had cast a shadow on the wall
سایه ی نیمرخ او بر دیوار افتاده بود.

3. her profile was silhouetted against the moonlight
نیمرخ او در جلوی مهتاب سیه نما شده بود.

4. the profile of a distant mountain
نمای یک کوه دور دست

5. a clean profile
نیمرخ خوش فرم

6. he simplified the profile by turning it into a silhouette
با تبدیل نیمرخ به سیه نما آن را ساده کرد.

7. i saw her profile in the mirror
نیمرخ او را در آینه دیدم.

8. The painting shows her in profile.
[ترجمه ترگمان]نقاشی او را به صورت نیم رخ نشان می دهد
[ترجمه گوگل]نقاشی او را در مشخصات نشان می دهد

9. I advised her to keep a low profile for the next few days .
[ترجمه ترگمان]به او توصیه کردم که تا چند روز دیگر profile را مخفی نگه دارد
[ترجمه گوگل]من توصیه کردم که برای چند روز آینده یک پروفایل کم داشته باشم

10. Jack runs a department with a high public profile.
[ترجمه ترگمان]جک \"یه سازمان رو اداره میکنه\"
[ترجمه گوگل]جک یک بخش با مشخصات عمومی بالا را اجرا می کند

11. We first build up a detailed profile of our customers and their requirements.
[ترجمه ترگمان]ما ابتدا پروفایل دقیق مشتریان و الزامات آن ها را می سازیم
[ترجمه گوگل]ما برای اولین بار مشخصات دقیق مشتریان و الزامات آنها را ایجاد می کنیم

12. We need to increase our company's profile in Asia.
[ترجمه یوسف] ما بایستی وجهه شرکت را در آسیا افزایش دهیم
[ترجمه ترگمان]ما باید پروفایل شرکت خود را در آسیا افزایش دهیم
[ترجمه گوگل]ما باید مشخصات شرکت ما را در آسیا افزایش دهیم

13. The BBC are working on a profile of the British nuclear industry.
[ترجمه ترگمان]بی بی سی در حال کار بر روی پروفایل صنعت هسته ای بریتانیا است
[ترجمه گوگل]بی بی سی در حال کار بر روی نمایه صنعت هسته ای بریتانیا است

14. The magazine published a short profile of the new mayor.
[ترجمه ترگمان]این مجله پروفایل کوتاهی از شهردار جدید را منتشر کرد
[ترجمه گوگل]این مجله کوتاهی از شهردار جدید را منتشر کرد

15. The star has a high profile in Britain.
[ترجمه ترگمان]این ستاره پروفایل بالایی در بریتانیا دارد
[ترجمه گوگل]این ستاره در بریتانیا دارای مشخصات بالا است

16. The story was given a low profile in today's papers.
[ترجمه ترگمان]داستان کوتاهی در روزنامه های امروز داده شد
[ترجمه گوگل]این داستان در مقالات امروز با مشخصات کم به دست آمد

17. I only saw her face in profile.
[ترجمه ترگمان]من فقط صورت او را در نیم رخ دیدم
[ترجمه گوگل]من فقط چهره اش را در مشخصات دیدم

the profile of a distant mountain

نمای یک کوه دور دست


پیشنهاد کاربران

نیم رخ

جلب توجه

وجهه

نگاره. مشخصه

مشخصه، ویژگی
( گاهی در هنگامی استفاده میشود که قصد نویسنده ایجاد تمایز یا شرح مقایسه ای در خصوص چند مفهوم یا اصطلاح باشد )

روند

( برق )
profile voltage
پروفیل ولتاژ - مشخصات ولتاژ

شناسه
ویژگی ، مشخصه ، مشخصات
رخ نما ، رخ نمایه ، نیمرخ نما
حالت ، وضعیت

[صنعت و ساختمان]
قوطی آهنی ، قوطی پلیمری

نمایه ساختن، نمایه سازی

سابقه

ویژگی ، مشخصه

مشخصات، نمایه

افق:
soil profiles:
افق های خاک ( خاک از لایه هایی تشکیل شده که روی هم قرار گرفتن و خواص و ویژگی های متفاوتی دارن )
یا طبقات خاک

نمودار، مشخصات، ویژگی

تشریح

اهمیت - برجسته شدن و اهمیت یافتن یک موضوع - سابقه و تاریخچه

شناسه

تاریخچه نوشتن ، شرح مختصر نوشتن ، نمایه نوشتن، شمای کلی ( از کسی یا چیزی ) نوشتن
The new Chief Executive was profiled in yesterday’s newspaper.

( در بافت مالی و اقتصادی ) وضعیت

risk profile: وضعیت ریسک

نشانگر بودن ، نمایانگر بودن

keep a low profile : سر کسی توی لاک خود بودن/ آرام زندگی کردن

مورد تحلیل و بررسی قرار دادن ( ارائه تاریخچه و . . . )

مقطع یا برش ( عرضی، دایروی یا عمودی )

Having such a low profile made it difficult for any individually adjustable shoe
arrangement
Having such a low profile made it difficult for any individually adjustable shoe
arrangement. To allow individual shoe adjustment, the bearing pot would likely have to
be modified

موقعیت، منطقه

tell me about your new wall

profile ( n ) مشخصه، ویژگی
نیمرخ، مقطع
study مطالعه


کلمات دیگر: