1. iron - poor blood
خونی که آهن آن کم است
2. iron alloys well
آهن خوب آلیاژ می شود.
3. iron girders melted in the inferno
تیرهای آهن در حررات شدید گداخته شدند.
4. iron is one of the notorious conductors of heat
آهن یکی از رساناهای شناخته شده ی گرما است.
5. iron is the main material in making cars
در ساختن اتومبیل آهن ماده ی اصلی است.
6. iron is the most common and important of all metals
آهن یکی از فراوان ترین و مهمترین فلزات است.
7. iron ore
سنگ آهن
8. iron ore
کانه ی آهن،سنگ آهن
9. iron pillars underlay the roof
ستون های آهنی از زیر سقف را نگه می دارند.
10. iron scrap
آهن پاره
11. iron the wrinkles off your dress
چروک های پیراهن خود را با اطو برطرف کن.
12. iron welds easily
آهن به آسانی جوشکاری می شود.
13. iron with a high carbon content
آهن دارای مقدار زیادی کربن
14. iron worked into ingots
آهنی که (با چکش کاری) تبدیل به شمش شده
15. iron your skirt, it is too rumpled
دامنت را اطو کن خیلی چروک دارد.
16. iron out
1- (با اتو) صاف کردن،چروک گیری کردن 2- برطرف کردن
17. an iron bar
میله ی آهنی
18. an iron constitution
بنیه ی قوی
19. an iron fence skirted the house
یک نرده ی آهنی دورادور خانه را گرفته بود.
20. an iron girder's longitudinal strength
استحکام درازنایی (طولی) یک تیر آهن
21. an iron mine
کان آهن
22. an iron rod
میله ی آهنی
23. an iron rod
میله ی آهنین
24. an iron will
اراده ی استوار (آهنین)
25. annealed iron
آهن تفته
26. cast iron
آهن ریختگی،چدن،آهن قالبگیری شده
27. galvanized iron
آهن گالوانیزه
28. i iron my clothes
من جامه های خود را اتو می کنم.
29. sheet iron
آهن ورق
30. the iron beam projects from the wall
تیرآهن از دیوار بیرون زده است.
31. the iron bonds of friendship between morteza and i
رشته های محکم دوستی (بین) من و مرتضی
32. the iron singed my silk shirt
اطو پیراهن ابریشمی مرا کز داد.
33. to iron the crumples away
چین و چروک را با اطو کردن برطرف کردن
34. wrought iron
آهن ورزیده
35. branding iron
آهنی که با آن جانور را داغ می زنند
36. pump iron
(برای ورزش) هالتر یا وزنه یا دمبل بلند کردن
37. an electric iron
اتوی برقی
38. an electrical iron
اتوی برقی
39. fabricating sheet iron into plates
تبدیل آهن ورق به بشقاب
40. heat softens iron
حرارت آهن را نرم می کند.
41. muscles of iron
عضلات آهنین
42. the hot iron seared my overcoat
اتوی داغ سطح پالتوی مرا سوزاند.
43. to employ iron girders in building construction
به کار بردن تیرآهن در ساختن بنا
44. we must iron out the variances between the two bills
ما بایستی تضادهای میان آن دو لایحه را برطرف کنیم.
45. a bed of iron ore
لایه ای (بستری) از سنگ آهن
46. a magnet attracts iron
آهنربا آهن را جذب می کند.
47. a man of iron resolution
مردی دارای اراده ی آهنین
48. a man of iron will
مردی با اراده آهنین
49. acids eat into iron
اسیدها آهن را می خورند.
50. base metals like iron
فلزات کم بها مثل آهن
51. i need to iron my pants
لازم است شلوارم را اطو بزنم.
52. the emplacement of iron girders on the four corners of the building
جادادن تیرهای آهنی در چهار گوشه ی ساختمان
53. this material doesn't iron well
این پارچه خوب اتو نمی شود (اتو برنمی دارد).
54. strike while the iron is hot
از فرصت استفاده کردن،تا تنور داغ است نان را چسباندن
55. strike while the iron is hot
تا تنور داغ است نان را چسباندن،تا آهن داغ است چکش کاری کردن،تا فرصت باقی است کاری را انجام دادن
56. all the windows had iron grating
همه ی پنجره ها نرده ی آهنی داشت.
57. i never bother to iron my shirts
هرگز به خودم زحمت اتو کردن پیراهن را نمی دهم.
58. i winced as the iron door jarred against the sidewalk
صدای ناهنجار کشیده شدن در آهنی بر روی پیاده رو باعث چندش من شد.
59. liver contains lots of iron
جگر مقدار زیادی آهن دارد.
60. saltwater rusts and penetrates iron
آب شور باعث زنگ زدن و سوراخ شدن آهن می گردد.
61. he hammers horseshoes out of iron
او با چکش کاری از آهن نعل می سازد.
62. the bullet ricocheted off the iron door
گلوله از در آهنین کمانه کرد.
63. to rivet two pieces of iron
دوتکه آهن را پرچ میخ کردن
64. to smooth cloth with an iron
پارچه را با اطو بی چین و چروک کردن
65. to tilt a bar of iron
میله ی آهنی را چکش کاری کردن
66. rule with a rod of iron
با ستمگری و خشونت حکومت کردن
67. he ruled the country with an iron fist
او با مشتی آهنین بر کشور فرمانروایی کرد.
68. nader governed the country with an iron fist
نادر کشور را با مشتی آهنین اداره می کرد.
69. the windows of the prison had iron grates
پنجره های زندان نرده ی آهنی داشت.
70. i pried open the box with an iron bar
جعبه را به کمک میله ی آهنی باز کردم.