کلمه جو
صفحه اصلی

momentum


معنی : مقدار حرکت، نیروی حرکت انی، مقدار جنبش انی
معانی دیگر : نیروی فزاینده، شتاب آهنگ، گشتاور، (فیزیک) عزم حرکت، (جنبش زور) جنب زور، ممنتم

انگلیسی به فارسی

مقدار حرکت، مقدار جنبش آنی، نیروی حرکت آنی، نیروی فزاینده، شتاب آهنگ، گشتاور


(فیزیک) عزم حرکت، (جنبش زور) جنب زور، ممنتم


(اقتصاد) شتاب، تکانه


انگلیسی به انگلیسی

• force of movement; product of the mass of a body of matter multiplied by its velocity (physics, mechanics); strength or motivation derived from an initial effort
momentum is the ability that something has to keep developing.
momentum is also the ability that an object has to continue moving, because of its mass and speed.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] اندازه حرکت
[عمران و معماری] مقدار حرکت - ممنتم - اندازه حرکت - تکان
[برق و الکترونیک] مقدار حرکت، اندازه حرکت
[ریاضیات] تکانه، اندازه ی حرکت، گشتاور
[پلیمر] اندازه حرکت، تکانه
[آب و خاک] ممنتم، اندازه حرکت

مترادف و متضاد

مقدار حرکت (اسم)
momentum

نیروی حرکت انی (اسم)
momentum

مقدار جنبش انی (اسم)
momentum

impetus, push


Synonyms: drive, energy, force, impulse, power, propulsion, strength, thrust


جملات نمونه

1. spin angular momentum
تکانه ی زاویه ی اسپینی

2. his campaign gained momentum
مبارزه ی (انتخاباتی) او شتاب بیشتری به خود گرفت.

3. She gave fresh momentum to the campaign.
[ترجمه سعید پارساپور ] با حضورش صحنه تبلیغاتی را توانی تازه بخشید
[ترجمه مرادی] اوبه کمپین جان تازه ای بخشید
[ترجمه ترگمان]او نیروی حرکتی تازه به این مبارزه داد
[ترجمه گوگل]او به این کمپین به سرعت حرکت کرد

4. The campaign for reform should start to gather momentum in the new year.
[ترجمه سعید پارساپور ] در کارزار برای تغییرات ، لازم است از نیروی جهشی در سال نو بهره گرفت
[ترجمه پیمان عدالتجو] کارزار اصصلاحات بایستی در سال جدید تمام عزم خود را جزم کند
[ترجمه ترگمان]کمپین برای اصلاح باید شروع به جمع آوری اطلاعات در سال جدید کند
[ترجمه گوگل]کمپاین برای اصلاحات باید در سال جدید شروع به جمع آوری کند

5. The style prevails and picks up momentum.
[ترجمه سعید پارساپور ] طرح پیشرو و دارای حرکت شتابدار رو به جلو میباشد
[ترجمه ترگمان]این سبک غالب است و حرکت را بالا می برد
[ترجمه گوگل]سبک غالب است و حرکت را بر می دارد

6. As the rock rolled down, it gathered momentum.
[ترجمه فرهاد مالكي] هر چه سنگ رو به پایین می غلتید، سرعت آن بیشتر می شد.
[ترجمه ترگمان]وقتی سنگ فرو ریخت، سرعت حرکت کرد
[ترجمه گوگل]همانطور که سنگ رول پایین، آن را جمع آوری حرکت

7. The movement for reform rapidly gathered momentum.
[ترجمه ترگمان]جنبش اصلاح به سرعت در حال افزایش بود
[ترجمه گوگل]جنبش اصلاحات به سرعت در حال حرکت است

8. This campaign is really gaining momentum.
[ترجمه ترگمان]این مبارزه واقعا به سرعت در حال حرکت است
[ترجمه گوگل]این کمپین واقعا جذاب است

9. The fight for his release gathers momentum each day.
[ترجمه ترگمان]مبارزه برای آزادی وی هر روز در حال افزایش است
[ترجمه گوگل]مبارزه برای آزادی او هر روز در حال حرکت است

10. They began to lose momentum in the second half of the game.
[ترجمه ترگمان]آن ها در نیمه دوم بازی شتاب خود را از دست دادند
[ترجمه گوگل]آنها در نیمه دوم بازی شروع به از دست دادن حرکت کردند

11. The sledge gained momentum as it ran down the hill.
[ترجمه ترگمان]همان طور که از تپه سرازیر می شد، سورتمه به سرعت حرکت می کرد
[ترجمه گوگل]سیل به تپه افتاده است

12. The international relief effort appears to be gathering momentum.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که تلاش های امدادی بین المللی در حال افزایش است
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد تلاش های امدادی بین المللی در حال حرکت است

13. The campaign for change now has considerable momentum.
[ترجمه ترگمان]مبارزه برای تغییر در حال حاضر حرکت قابل توجهی دارد
[ترجمه گوگل]کمپین برای تغییر در حال حاضر دارای شتاب قابل توجه است

14. We have to keep the momentum of our sales operation going.
[ترجمه ترگمان]ما باید حرکت فروش مان را ادامه دهیم
[ترجمه گوگل]ما باید حرکت عملیات فروش ما را ادامه دهیم

His campaign gained momentum.

مبارزه‌ی (انتخاباتی) او شتاب بیشتری به خود گرفت.


پیشنهاد کاربران

تِکانش

نیرو

پویایی

تداوم

اقتصاد ) تکانه، شتاب،

فرصت آنی

تکانه - اندازه حرکت

حرکت کوتاه. جهش کوتاه

Lose its momentum جذابیتش را از دست دادن

ریتم، مثلا وقتی تیمی بازی رو تو دستش داره میگن they have the momentum

تکانه ( Momentum ) . در مکانیک نیوتنی، به حاصل ضرب جرم در بردار سرعت، تکانه گفته می شود.

ابتکار عمل

در مدیریت:
momentum strategies
استراتژی های لحظه ای

شتاب گرفتن با فعل gain همراه می شود.
به این جمله دقت کنید:
translation studies
gained momentum roughly from the 1980s onwards.

تکانه ؛ پویایی , شتاب

– As the rock rolled down, it gathered momentum
– Once you push it, it keeps going under its own momentum
– His campaign is really gaining momentum
– The campaign seems to have lost momentum

جرقه ای


کلمات دیگر: