کلمه جو
صفحه اصلی

luster


معنی : درخشندگی، جلوه، لوستر، درخشش، زرق و برق، فره، چراغ اویز، جلوه داشتن، برق زدن، درخشیدن
معانی دیگر : درخشش (از راه بازتاب نور)، براقی، صیقلی بودن، جلا، فروغ (انگلیس: lustre)، نور افشانی، شید افشانی، تابندگی، براق کردن، بازتابان کردن یا شدن، بازشیدگر کردن یا شدن، شهره کردن، نام دار کردن، جلال و شوکت دادن به، فرمند کردن، چلچراغ، هریک از منشورهای چلچراغ و غیره، (هرماده ی براق کننده) لعاب، پارچه ی براق پشم و پنبه، میزان براقی سطح فلز، بازتابانی، رجوع شود به: lustrum

انگلیسی به فارسی

نورافشان، چهل‌چراغ، زرق وبرق، درخشندگی، جلوه، درخشش، لوستر، درخشیدن،جلوه داشتن، برق زدن


لرزش، درخشش، لوستر، درخشندگی، جلوه، زرق و برق، فره، چراغ اویز، درخشیدن، جلوه داشتن، برق زدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: lusterless (adj.)
(1) تعریف: the quality of a surface that reflects light softly; gloss; sheen.
مترادف: burnish, gloss, lustrousness, sheen, shine
متضاد: dullness
مشابه: polish, shimmer

- the luster of a polished floor
[ترجمه ترگمان] درخشش یک کف صیقل یافته
[ترجمه گوگل] جلوه ای از کف جلا

(2) تعریف: a material, such as a polish, used to add such a quality to a surface.
مترادف: polish
مشابه: wax

(3) تعریف: brilliant emitted or reflected light; brightness; radiance.
مترادف: brightness, radiance, refulgence, shine
مشابه: brilliance, gleam, glitter, glow, light, resplendence

(4) تعریف: an admirable or glorious characteristic, quality, or accomplishment.
مترادف: magnificence, superbness
مشابه: glory, splendor

- the luster of her performance
[ترجمه nc] درخشش اجرایش
[ترجمه ترگمان] جلوه عمل کرد او
[ترجمه گوگل] لعنتی از عملکرد او

(5) تعریف: the degree to which a substance, esp. a mineral, reflects light.

• gloss, shine, sheen; substance which gives a surface a gloss, polish; radiance, brightness; glory, splendor; cut glass ornament on a chandelier; chandelier or other light decorated with cut glass ornaments; synthetic shiny fabric
coat with a glossy finish, give a sheen to; make lustrous, cause to shine; become lustrous

دیکشنری تخصصی

[شیمی] جلا، جلا دادن
[عمران و معماری] برق - جلا
[مهندسی گاز] برق انداختن، جلا، ماده جلا دهنده
[زمین شناسی] جلا کیفیت و شدت انعکاس نور از یک کانی
[نساجی] برق انداختن - جلا دادن - جلا - ماده جلا دهنده - براقیت
[معدن] جلا (کانی شناسی)
[پلیمر] جلا، درخشندگی

مترادف و متضاد

درخشندگی (اسم)
brilliance, radiance, sheen, blaze, luster, irradiance, irradiancy, effulgence, glitter, coruscation, resplendence, resplendency, radiancy, glim, refulgence

جلوه (اسم)
display, sight, show, seeming, parade, flourish, luster, flaunt, bravery, flash, showing, resplendence, resplendency

لوستر (اسم)
luster, irradiance, chandelier, irradiancy, lustre

درخشش (اسم)
spangle, sparkle, scintillation, shine, luminosity, luster, glitter, eclat, fulguration

زرق و برق (اسم)
glamor, luster, splendor, flamboyance, shininess, flamboyancy

فره (اسم)
luster, lustre, pomp, splendor, splendour

چراغ اویز (اسم)
luster, lustre

جلوه داشتن (فعل)
luster, lustre

برق زدن (فعل)
light, wink, ray, luster, flash, coruscate, glisten, glitter, fulgurate, glister, scintillate

درخشیدن (فعل)
lighten, glory, star, ray, shine, sheen, luster, coruscate, glint, glisten, glitter, glister, scintillate, lamp

gloss, shine


Synonyms: afterglow, brightness, brilliance, brilliancy, burnish, candescence, dazzle, effulgence, glaze, gleam, glint, glitter, glow, incandescence, iridescence, lambency, luminousness, opalescence, polish, radiance, refulgence, resplendence, sheen, shimmer, sparkle


Antonyms: darkness, dullness, matte


جملات نمونه

the luster of stars

تابندگی ستاره‌ها


1. the luster of an enameled surface
براقی یک سطح لعاب دار

2. the luster of stars
تابندگی ستاره ها

3. her presence added luster to the meeting
حضور او جلسه را پر فروغ تر کرد.

4. pearl with a beautiful luster
مروارید با درخششی زیبا

5. A good name keeps its luster in the dark.
[ترجمه ترگمان]یک اسم خوب، درخشش خود را در تاریکی نگه می دارد
[ترجمه گوگل]یک نام خوب، درخشش خود را در تاریکی نگه می دارد

6. These pearls have a beautiful luster.
[ترجمه ترگمان]این مرواریدهای a زیبایی دارند
[ترجمه گوگل]این مروارید زیبایی ظاهری دارد

7. His great books have added luster to the university where he teaches.
[ترجمه ترگمان]کتاب های بزرگ او درخشش خود را به دانشگاهی که تدریس می کند اضافه کرده است
[ترجمه گوگل]کتاب های بزرگ او به دانشگاه جایی که او می آموزد، شفاف تر شده است

8. She stayed there till she married, adding her luster to the address.
[ترجمه ترگمان]تا زمانی که زن بگیرد آنجا ماند و با اضافه کردن her به آدرس آن را اضافه کرد
[ترجمه گوگل]او آنجا ماند تا زمانی که ازدواج کرد، او را به این آدرس اضافه کرد

9. Beverly Hills has not lost its luster.
[ترجمه ترگمان]بورلی هیلز درخشش خود را از دست نداده است
[ترجمه گوگل]بورلی هیلز درخشش خود را از دست نداده است

10. If the murals themselves should lose their luster, everything in Dunhuang grottoes would be soulless.
[ترجمه ترگمان]اگر the دیواری باید درخشش خود را از دست بدهند، همه چیز در (Dunhuang)بی روح خواهد بود
[ترجمه گوگل]اگر نقاشی های خود را باید درخشش خود را از دست بدهند، همه چیز در grottoes Dunhuang بی روح خواهد بود

11. Pearlescent or luster pigments are widely employed in many fields for their jewelly tinct and excellent properties.
[ترجمه ترگمان]رنگدانه های pearlescent و luster به وفور در بسیاری از زمینه ها برای jewelly tinct و خواص عالی بکار گرفته می شوند
[ترجمه گوگل]رنگدانه های Pearlescent یا luster به طور گسترده ای در بسیاری از زمینه ها برای جواهرات و خواص عالی آنها استفاده می شود

12. This is a light green luster glass accented with silver paint.
[ترجمه ترگمان]این یک شیشه درخشندگی سبز روشن با رنگ نقره ای است
[ترجمه گوگل]این یک شیشه سبز سبک سبز با رنگ نقره ای است

13. The jack-tar modelling that mature flavour luster feels, recreational campaign sheet is tasted, super miniskirt. . . above these are the essential elements that make sense of mature, cruel!
[ترجمه ترگمان]مدل سازی جک - قیر که به درخشش و درخشش به هم رسیده، احساس می کند، پوشش تبلیغات تفریحی بسیار خوش مزه است، و مهم تر از اینها عناصر اصلی هستند که حس بلوغ، ظالم و ظالمانه را ایجاد می کنند
[ترجمه گوگل]مدل جک-طبقاتی که ظاهر عطر و طعم بالایی را احساس می کند، برگزاری کمپین تفریحی طعم دار، فوق العاده کوچک است بالاتر از این عناصر ضروری است که از بالغ، بی رحمانه احساس می کنند!

14. Without adequate funds to reply on television, White said, Morales could lose some of his luster with voters.
[ترجمه ترگمان]وایت گفت که بدون بودجه کافی برای پاسخ به تلویزیون، مورالس می تواند برخی از درخشش خود را با رای دهندگان از دست بدهد
[ترجمه گوگل]سفید گفت که بدون مبالغ کافی برای پاسخ دادن به تلویزیون، مورالس می تواند درخشش خود را با رای دهندگان از دست بدهد

15. Colds, flu or any ailment that diminishes vocal stamina and luster are potentially disastrous.
[ترجمه ترگمان]تب، انفلانزا و یا هر بیماری که بنیه و luster را از بین می برد، به طور بالقوه فاجعه آمیز هستند
[ترجمه گوگل]سرماخوردگی، آنفلوآنزا یا هر نوع بیماری که باعث کاهش استقامت و جلوه صوتی می شود، به طور بالقوه فاجعه آمیز است

pearl with a beautiful luster

مروارید با درخششی زیبا


the luster of an enameled surface

براقی یک سطح لعاب‌دار


Her presence added luster to the meeting.

حضور او جلسه را پرفروغ‌تر کرد.


Their helmets lustered in the moonlight.

کلاه‌خودهای آن‌ها در زیر مهتاب برق می‌زد.


Names that have lustered Persian literature.

نام‌هایی که به ادبیات فارسی جلال و شکوه بخشیده‌است.


پیشنهاد کاربران

زرین فام

, merit٫credit, Prestige, honor, glory
اعتبار، افتخار
"a celebrity player to add luster to the lineup"
شکوه و اعتبار بخشیدن سلبریتی بازیگر به گروه اجراکنندگان

شور و اشتیاق

luster ( شیمی )
واژه مصوب: جلا
تعریف: برّاقیت ناشی از کنار هم بودن نواحی تاریک و روشن در سطح شیء


کلمات دیگر: