معنی : درخشندگی، جلوه، لوستر، درخشش، زرق و برق، فره، چراغ اویز، جلوه داشتن، برق زدن، درخشیدن
معانی دیگر : درخشش (از راه بازتاب نور)، براقی، صیقلی بودن، جلا، فروغ (انگلیس: lustre)، نور افشانی، شید افشانی، تابندگی، براق کردن، بازتابان کردن یا شدن، بازشیدگر کردن یا شدن، شهره کردن، نام دار کردن، جلال و شوکت دادن به، فرمند کردن، چلچراغ، هریک از منشورهای چلچراغ و غیره، (هرماده ی براق کننده) لعاب، پارچه ی براق پشم و پنبه، میزان براقی سطح فلز، بازتابانی، رجوع شود به: lustrum