کلمه جو
صفحه اصلی

کار گذاردن

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) باسانی و جلدی نیکی کارها را انجام دادن کار بری کردن . توضیح با [ کار گزاران ] اشتباه نشود . ۲ - ( مصدر ) کار گذاشتن

لغت نامه دهخدا

کار گذاردن. [ گ ُ دَ ] ( مص مرکب ) تمشیة ( متعدی و لازم آمده ).


کلمات دیگر: