کلمه جو
صفحه اصلی

solitary confinement


زندان انفرادی، زندان مجرد

انگلیسی به فارسی

زندان انفرادی، زندان مجرد


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the confinement of a prisoner in complete isolation from others, usu. used as a form of punishment.

• imprisonment of a single person in a room or cell that is completely isolated from others
a prisoner who is in solitary confinement is being kept alone, away from all other prisoners.

مترادف و متضاد

confinement in isolation


Synonyms: holding cell, isolation, lockdown, solitary, the hole


جملات نمونه

1. Last night he was being held in solitary confinement in Douglas jail.
[ترجمه ترگمان]دیشب توی زندان \"داگلاس\" زندانی بوده
[ترجمه گوگل]شب گذشته او در سلول انفرادی در زندان داگلاس برگزار شد

2. He spent eleven years in solitary confinement.
[ترجمه ترگمان]یازده سال در زندان انفرادی بود
[ترجمه گوگل]او 11 سال را در سلول انفرادی گذراند

3. The arch - criminal was kept solitary confinement.
[ترجمه ترگمان] اون مجرم طاق دار بوده
[ترجمه گوگل]قاتل - جنایی در سلول انفرادی نگه داشته شد

4. After a year spent in solitary confinement, he publicly recanted .
[ترجمه ترگمان]بعد از گذراندن یک سال در سلول انفرادی، او به طور عمومی توبه کرد
[ترجمه گوگل]پس از گذشت یک سال در زندان انفرادی، او به طور عمومی از بین رفت

5. He has been put in solitary confinement for attacking another prisoner.
[ترجمه ترگمان]او برای حمله به یک زندانی دیگر زندانی شده است
[ترجمه گوگل]او در زندان انفرادی برای حمله به یکی دیگر از زندانیان قرار داده شده است

6. She had been held in solitary confinement for four months.
[ترجمه ترگمان]چهار ماه بود که در زندان انفرادی محبوس شده بود
[ترجمه گوگل]او چهار ماه در سلول انفرادی نگه داشته شده بود

7. When I was in solitary confinement I was in a state of hatred.
[ترجمه ترگمان]وقتی من در زندان انفرادی بودم، در یک حالت نفرت و نفرت بودم
[ترجمه گوگل]هنگامی که من در سلول انفرادی بودم، من در حالت تنفر بودم

8. Xi is in solitary confinement, allowed only monthly visits with his father.
[ترجمه ترگمان]Xi در سلول انفرادی است و تنها به صورت ماهانه با پدرش ملاقات می کند
[ترجمه گوگل]Xi در سلول انفرادی است، مجاز به بازدید مجدد ماهانه با پدرش است

9. Prisoners are punished by being put in solitary confinement.
[ترجمه ترگمان]زندانیان را با حبس انفرادی مجازات می کنند
[ترجمه گوگل]زندانیان با قرار گرفتن در سلول انفرادی مجازات می شوند

10. My days of solitary confinement were over.
[ترجمه ترگمان]روزه ای بعد از زایمان تنها بودم
[ترجمه گوگل]روزهای سلول انفرادی من گذشت

11. Tonight he's being held in solitary confinement.
[ترجمه ترگمان]امشب او را در زندان انفرادی نگهداری می کنند
[ترجمه گوگل]امشب او در سلول انفرادی نگهداری می شود

12. He was held in solitary confinement in the General Intelligence headquarters in Riyadh and was reportedly tortured.
[ترجمه ترگمان]او در زندان انفرادی در ریاض برگزار شد و بنا بر گزارش ها شکنجه شد
[ترجمه گوگل]او در سلول انفرادی در دفتر مرکزی اطلاعات عمومی در ریاض نگه داشته شد و گزارش شد که مورد شکنجه قرار گرفته است

13. Asylum seekers, with tales of torture, rape and solitary confinement, can go to the end of the queue.
[ترجمه ترگمان]جویندگان مسکن با قصه های شکنجه، تجاوز و حبس انفرادی می توانند به انتهای صف بروند
[ترجمه گوگل]پناهجویان با داستان های شکنجه، تجاوز و سلول انفرادی می توانند به انتهای صف بروند

14. Fry opposed the penal reformers' prevailing orthodoxy of solitary confinement.
[ترجمه ترگمان]فرای بر خلاف قانون اساسی حبس انفرادی، مخالف بود
[ترجمه گوگل]سرخپوستان با ارتکاب جرم سلطنتی اصلاح کنندگان کیفری سلول انفرادی مخالف است

15. Mordechai Vanunu continues to be held in solitary confinement in Ashkelon prison.
[ترجمه ترگمان]Mordechai Vanunu همچنان در زندان انفرادی در زندان شهر دوشنبه نگهداری می شود
[ترجمه گوگل]مردخای وانونو همچنان در سلول انفرادی در زندان آشکلون نگهداری می شود

پیشنهاد کاربران

noun
[noncount] :
🔴the state of being kept alone in a prison cell away from other prisoners
◀️He spent three months in solitary confinement

انفرادی

زندان انفرادی


کلمات دیگر: