کلمه جو
صفحه اصلی

cowardice


معنی : بزدلی، جبن، نامردی، ترسویی
معانی دیگر : سفلگی

انگلیسی به فارسی

ترسویی، بزدلی، نامردی، جبن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: lack of bravery or resolve in the face of danger, pain, or other difficulties.
متضاد: courage, gallantry, hardihood, hardiness, prowess, valor

• fear, faint-heartedness, timidity, lack of courage
cowardice is cowardly behaviour.

مترادف و متضاد

بزدلی (اسم)
cowardice, timidity, pusillanimity, poltroonery, timidness

جبن (اسم)
dismay, cowardice, timidity, pusillanimity, poltroonery, timidness

نامردی (اسم)
cowardice

ترسویی (اسم)
cowardice, timidity, pusillanimity, poltroonery, timidness

timidity


Synonyms: cold feet, faintheartedness, fear, fearfulness, funk, gutlessness, mousiness, pusillanimity, wimpiness


جملات نمونه

1. cowardice became his dishonor
ترسویی علت روسیاهی او شد.

2. the cowardice of those who ran away from the (battle) front
بزدلی آنانی که از جبهه فرار کردند

3. ahmad's friends gibed at him for his cowardice
دوستان احمد او را به خاطر ترسو بودن مورد استهزا قرار دادند.

4. It is an act of moral cowardice for a society to neglect its poor.
[ترجمه ترگمان]این عمل بزدلی اخلاقی برای یک جامعه است تا مستمندان آن را نادیده بگیرد
[ترجمه گوگل]این یک عمل بد اخلاق اخلاقی است برای جامعه که فقرا را نادیده می گیرد

5. Five officers were court-martialled for cowardice or neglect of duty.
[ترجمه ترگمان]پنج افسر گارد برای بزدلی یا بی توجهی به وظیفه بودند
[ترجمه گوگل]پنج تن از افسران به دلیل بی رحمانه بودن یا بی توجهی به وظیفه محاکمه شدند

6. His cowardice reflects on his character.
[ترجمه ترگمان]cowardice بر شخصیت او تاثیر می گذارد
[ترجمه گوگل]بزدل او بر شخصیت او بازتاب می کند

7. They taunted him with cowardice / with being a coward.
[ترجمه ترگمان]آن ها او را با بزدلی و بزدلی نیش می زدند
[ترجمه گوگل]آنها او را با بی رحمانه / با بدبختی می کشیدند

8. Their caution was misconstrued as cowardice.
[ترجمه ترگمان]احتیاط آن ها مانند بزدلی بود
[ترجمه گوگل]احتیاط آنها به عنوان بدبختی نادرست است

9. The lieutenant had displayed cowardice in the face of the enemy.
[ترجمه ترگمان]ستوان اندکی بزدلی در چهره دشمن دیده بود
[ترجمه گوگل]نیروی انتظامی در مواجهه با دشمن قرار داشت

10. You can accuse me of cowardice, but I still wouldn't volunteer to fight in a war.
[ترجمه ترگمان]تو میتونی منو از بزدلی متهم کنی، اما من هنوز داوطلب جنگ در جنگ نیستم
[ترجمه گوگل]شما می توانید من را از گرسنگی متهم کرد، اما من هنوز نمی خواهم داوطلبانه برای جنگ در جنگ

11. Any soldier displaying cowardice in the face of the enemy was shot.
[ترجمه ترگمان]هر سرباز بزدلی در چهره دشمن دیده می شد
[ترجمه گوگل]هر سربازی که در برابر دشمن ظاهر شد، بزدل شد

12. Cowardice is not my style.
[ترجمه ترگمان]او ترسو و سبک من نیست
[ترجمه گوگل]ترسو سبک من نیست

13. He openly accused his opponents of cowardice.
[ترجمه ترگمان]او علنا مخالفان خود را به بزدلی متهم می کرد
[ترجمه گوگل]او به طور مخفیانه مخالفان بزدل خود را متهم کرد

14. His girlfriend is disgusted at his cowardice.
[ترجمه ترگمان]دوست دخترش از بزدلی او بدش می آید
[ترجمه گوگل]دوست دخترش با بی رحمانه خود رنجیده است

15. Humanitarianism is the expression of stupidity and cowardice. Adolf Hitler
[ترجمه ترگمان]humanitarianism حالت حماقت و بزدلی است آدولف هیتلر
[ترجمه گوگل]بشردوستانه بیان حماقت و بدبختی است آدولف هیتلر

the cowardice of those who ran away from the (battle) front

بزدلی آنانی که از جبهه فرار کردند


پیشنهاد کاربران

اقدام یا عمل بزدلانه


کلمات دیگر: