کلمه جو
صفحه اصلی

discredited


بیاعتباری، بدنامی، بی اعتبار ساختن

انگلیسی به فارسی

بی اعتبار، بی اعتبار ساختن، خوار کردن


انگلیسی به انگلیسی

• disgraced, suffering shame; damaged, being unfairly brought into disrepute

جملات نمونه

1. his crimes discredited his family
بزهکاری های او خانواده اش را بی آبرو کرد.

2. the testimony of witnesses further discredited her claim of innocence
گواهی شهود،ادعای بی گناهی او را بیشتر از درجه اعتبار ساقط کرد.

3. Evidence of links with drug dealers has discredited the President.
[ترجمه ترگمان]شواهدی از ارتباط با فروشندگان مواد مخدر رئیس جمهور را بی اعتبار کرده است
[ترجمه گوگل]شواهدی مبنی بر ارتباط با فروشندگان مواد مخدر رئیس جمهور را رد کرد

4. They discredited her good name with ugly gossip.
[ترجمه ترگمان] اونا اسم خوبش رو با شایعات زشت بی اعتبار کردن
[ترجمه گوگل]نام خود را با شایستگی زشتی ناموفق کردند

5. The Government was discredited by the scandal.
[ترجمه ترگمان]دولت از این رسوایی بی اعتبار شد
[ترجمه گوگل]حکومت به دلیل رسوایی آن را رد کرد

6. The poll was widely discredited after allegations of ballot rigging.
[ترجمه ترگمان]رای گیری بعد از اتهامات تقلب در آرا بی اعتبار تلقی شد
[ترجمه گوگل]پس از اتهامات تقلب در انتخابات این نظرسنجی به طور گسترده ای بی اعتبار شد

7. His theories were discredited by scientists.
[ترجمه ترگمان]نظریات او توسط دانشمندان بی اعتبار و بی اعتبار شد
[ترجمه گوگل]نظریه هایش توسط دانشمندان بی اعتبار شد

8. These theories are now largely discredited among linguists.
[ترجمه ترگمان]این تئوری ها اکنون عمدتا در میان زبانشناسان بی اعتبار تلقی می شوند
[ترجمه گوگل]این نظریه ها در حال حاضر عمدتا در میان زبان شناسان بی اعتبار است

9. We discredited the story as mere rumour.
[ترجمه ترگمان]ما داستان رو به عنوان یه شایعه بی اعتبار کردیم
[ترجمه گوگل]ما این داستان را به عنوان شایعه ساده تلقی کردیم

10. Her honor was discredited in the newspapers.
[ترجمه ترگمان] افتخارش تو روزنامه ها بی اعتبار شد
[ترجمه گوگل]افتخار او در روزنامه ها بی اعتبار شد

11. Some of Freud's theories have now been discredited.
[ترجمه ترگمان]برخی از تئوری های فروید اکنون بی اعتبار شده اند
[ترجمه گوگل]بعضی از نظریه های فروید اکنون فاقد اعتبار است

12. He discredited my good name with gossip.
[ترجمه ترگمان] اون اسم good رو بی اعتبار کرد
[ترجمه گوگل]او نام شایسته من را با شایعات بی اعتبار کرد

13. Scientific discoveries have discredited religious belief.
[ترجمه ترگمان]کشفیات علمی اعتقادات مذهبی را بی اعتبار کرده اند
[ترجمه گوگل]اکتشافات علمی اعتقاد مذهبی را بی اعتبار کرده است

14. The anti-globalisation movement is in danger of being discredited because of the antics of a small group.
[ترجمه ترگمان]جنبش ضد جهانی شدن در خطر نابودی قرار دارد، به دلیل حرکات مسخره آمیز یک گروه کوچک
[ترجمه گوگل]جنبش ضد جهانی سازی در معرض خطر بی اعتبار بودن به دلیل جنایات یک گروه کوچک است

پیشنهاد کاربران

بی اعتبار

رسوا، خوار و خفیف، روسیاه، بی آبرو


کلمات دیگر: