کلمه جو
صفحه اصلی

prosopopoeia


معنی : تجسم
معانی دیگر : (ادبیات) زنده پنداری، حاضر پنداری، عرو­ تعریف شخص غایب بصورت متکلم وحده، حاضردانستن شخص غایب

انگلیسی به فارسی

(عروض) تعریف شخص غایب بصورت متکلم وحده، حاضردانستن شخص غایب، تجسم


فسفوپیه، تجسم، تعریف شخص غایب بصورت متکلم وحده


مترادف و متضاد

تجسم (اسم)
apparition, substantiation, visualization, embodiment, incarnation, portrayal, projection, shape, hallucination, prosopopoeia


کلمات دیگر: