کلمه جو
صفحه اصلی

proudly


معنی : مغرورانه، سرافراز، متکبرانه
معانی دیگر : باتکبر، ازروی غرور، با مناعت، باسرافرازی

انگلیسی به فارسی

متکبرانه، با غرور، با افتخار


با افتخار، مغرورانه، سرافراز، متکبرانه


انگلیسی به انگلیسی

• with pride, with a feeling of satisfaction; arrogantly, haughtily

مترادف و متضاد

مغرورانه (قید)
arrogantly, proudly, presumptuously

سرافراز (قید)
proudly, honorably, honourably

متکبرانه (قید)
proudly

جملات نمونه

1. he proudly displayed his medals
او با سربلندی مدال های خود را نشان داد.

2. ladies and gentlemen!, we proudly present dr. john aryanpoor!
خانم ها و آقایان: با کمال افتخار دکتر جان آریان پور را خدمتتان معرفی می کنیم !

3. She sat proudly astride her new motorbike.
[ترجمه ترگمان]او با غرور روی موتور سیکلت جدیدش نشسته بود
[ترجمه گوگل]او با افتخار زد و خورد موتور جدید خود را

4. She proudly recited the Oath of Allegiance.
[ترجمه ترگمان]با غرور دعا به کتاب مقدس را خواند
[ترجمه گوگل]او با افتخار ادعای اطهار را خواند

5. Among the protesters and war veterans proudly displaying their medals was Aubrey Rose.
[ترجمه ترگمان]در میان معترضان و کهنه سربازان جنگ که با افتخار مدال های خود را به نمایش می گذاشتند، اوبری رز بود
[ترجمه گوگل]در میان معترضین و جانبازان جنگی که افتخار نشان دادن مدال ها را دارند، اوبری رز بود

6. The children proudly showed me their presents.
[ترجمه ترگمان]بچه ها با غرور و افتخار presents را به من نشان می دادند
[ترجمه گوگل]بچه ها با افتخار به من نشان دادند

7. The company proudly announced the launch of its new range of cars.
[ترجمه ترگمان]این شرکت با غرور راه اندازی دامنه جدید خود را اعلام کرد
[ترجمه گوگل]شرکت با افتخار اعلام راه اندازی طیف وسیعی از خودروهای خود را اعلام کرد

8. He held the trophy proudly aloft.
[ترجمه ترگمان]او جایزه را با غرور بالا گرفت
[ترجمه گوگل]او با افتخار بالا را جایزه گرفت

9. Sherman looked at his sons and beamed proudly.
[ترجمه ترگمان]شر من به پسرش نگاه کرد و با غرور لبخند زد
[ترجمه گوگل]شرمن به پسرانش نگاه کرد و با افتخار ابراز کرد

10. "Just look at this scar, " said Brian proudly, rolling up his trouser leg.
[ترجمه ترگمان]برایان پاچه شلوارش را بالا برد و با غرور گفت: فقط به این زخم نگاه کن
[ترجمه گوگل]بری با افتخار گفت: 'فقط این زخم را نگاه کن، پای خود را ببند

11. She gazed proudly at the shiny buckles on her shoes.
[ترجمه ترگمان]با غرور به سگک براق کفش هایش نگاه می کرد
[ترجمه گوگل]او با افتخار در بغلهای براق روی کفشهایش نگاه کرد

12. He proudly refused help from anyone.
[ترجمه ترگمان]او با غرور از کمک دیگران امتناع کرد
[ترجمه گوگل]او با افتخار از هر کسی کمک کرد

13. "That's the first part finished," he said proudly.
[ترجمه ترگمان]او با غرور گفت: \" این اولین قسمت پایان یافته است \"
[ترجمه گوگل]او با افتخار گفت: �این بخش اول به پایان رسیده است

14. He bears himself proudly, like a soldier.
[ترجمه ترگمان]مثل یک سرباز مغرور است
[ترجمه گوگل]او با افتخار می ماند، مانند یک سرباز

The children proudly showed me their presents

بچه‌ها با غرور هدایایشان را به من نشان دادند


He proudly refused help from anyone

او متکبرانه از پذیرفتن کمک دیگران امتناع کرد


پیشنهاد کاربران

با افتخار

با خوشحالی تمام


کلمات دیگر: