کلمه جو
صفحه اصلی

compared


(verb transitive) مقایسه کردن، سنجیدن، برابر نهادن، مقابله کردن، تطبیق کردن (as) compared with در مقایسه با، در سنجش با (verb transitive) تشبیه کردن، ماننده کردن، قیاس کردن (verb transitive) (دستور زبان)(صفت، قید) صیغه ی تفصیلی واژه ای را ساختن (verb intransitive) مقایسه شدن، قابل مقایسه بودن، قابل قیاس بودن، برابری کردن compare notes تبادل نظر کردن beyond/past/without compare (noun)(ادبی) فراتر از هر سنجشی، بی همتا، بی مانند، بی نظیر

انگلیسی به فارسی

مقایسه کرد، مقایسه کردن، سنجیدن، مقابله کردن، برابر کردن، باهم سنجیدن، تطبیق کردن


انگلیسی به انگلیسی

• examined in order to find similarities and differences

جملات نمونه

1. compared to his, my salary was peanuts
در مقایسه با حقوق او حقوق من بسیار ناچیز بود.

2. compared to those of bangladesh, our problems are petty
در مقایسه با مسائل بنگلادش مسایل ما جزئی است.

3. he compared sa'di's style with that of hafez
سبک سعدی را با سبک حافظ مقایسه کرد.

4. we compared specimens of their handwriting
نمونه های دستخط آنها را با هم مقایسه کردیم.

5. earthly locomotion as compared with airplane travel
مسافرت زمینی در برابر مسافرت با هواپیما

6. the prints were compared
اثر انگشت ها را با هم مقایسه کردند.

7. the mortality of the body is nothing compared to the immortality of the soul
میرایی جسم در برابر جاودانگی روح هیچ است.

8. the ephemeral glory of a contest winner as compared with the eternal glory of scientific and literary greats
افتخار کوته زی برنده ی یک مسابقه در برابر افتخار ابدی بزرگان علم و ادب

پیشنهاد کاربران

مقایسه کردن . سنجیدن . مقابله کردن . برابرکردن . باهم سنجیدن . تطبیق کردن

در مقایسه

مقایسه کردن بین دو موضوع


کلمات دیگر: