1. They are cousins of propinquity.
[ترجمه ترگمان]آن ها cousins نزدیکی هستند
[ترجمه گوگل]آنها عموزاده امام هستند
2. The neighbours lived in close propinquity toeach other.
[ترجمه ترگمان]همسایگان نزدیک به هم زندگی می کردند
[ترجمه گوگل]همسایگان در هر یک از طرفهای دیگر زندگی می کردند
3. It was nothing more nor less than propinquity.
[ترجمه ترگمان]چیزی بیشتر از propinquity نبود
[ترجمه گوگل]چیزی بیشتر و نه کمتر از مسیحیت بود
4. Ah, the propinquity of cheap life and expensive principles, of religion and banditry, of surprising honour and random cruelty.
[ترجمه ترگمان]آه، نزدیکی زندگی ارزان و اصول گران قیمت، مذهب و راهزنی، حرمت حیرت انگیز و ظلم و ستم تصادفی
[ترجمه گوگل]آه، عطش زندگی ارزان و اصول گران قیمت، دین و راهزنی، افتخار شگفت انگیزی و ظلم و ستمی
5. the closest propinquity of the man whom he had most vilely wronged!- and who had grown to exist only by this perpetual poison of the direst revenge!
[ترجمه ترگمان]نزدیکی نزدیکی مردی بود که او بیش از همه بدی کرده بود! و کسی که تازه متولد شده بود فقط با این زهر ابدی از ته دل انتقام می گرفت!
[ترجمه گوگل]نزدیکی ترین مردی که بیشترین سوءاستفاده را داشته است - و تنها از طریق این سمی دائمی از انتقام جویانه رشد کرده است!
6. Grace was indeed quite unconscious of Fitspier's propinquity.
[ترجمه ترگمان]گریس در واقع از نزدیکی s کاملا بی خبر بود
[ترجمه گوگل]گریس در واقع کاملا ناخودآگاه از عادت فیتیسپیر بود
7. The closest propinquity of the man whom he had most vilely wronged !
[ترجمه ترگمان]نزدیکی نزدیکی مردی که او بیش از همه بدی کرده بود!
[ترجمه گوگل]نزدیک ترین مردی که بیشتر او را بدرقه کرده بود!
8. For propinquity, come, we do a cup again!
[ترجمه ترگمان]برای propinquity، بیا، باز هم یک فنجان چای بخوریم!
[ترجمه گوگل]برای پیشگویی، بیا، ما یک فنجان را دوباره می کنیم!
9. Such loyalty is by no means automatic or the inevitable consequence of propinquity.
[ترجمه ترگمان]چنین وفاداری به هیچ وجه automatic یا نتیجه غیرقابل اجتناب نزدیکی نیست
[ترجمه گوگل]چنین وفاداری به هیچ وجه خودکار و یا نتیجه اجتناب ناپذیری از فراموشی نیست
10. This dichotomy had less to do with national character than with propinquity.
[ترجمه ترگمان]این دوگانگی در مقایسه با نزدیکی با نزدیکی، کم تر با شخصیت ملی سروکار داشت
[ترجمه گوگل]این دوگانگی با شخصیت ملی کمتر نسبت به مسیحیت داشته است
11. Discussion of family support often seems to assume geographical propinquity, which is increasingly problematic.
[ترجمه ترگمان]بحث در مورد حمایت خانواده اغلب به نظر می رسد که نزدیکی جغرافیایی را فرض می کند، که به طور فزاینده ای مشکل ساز است
[ترجمه گوگل]بحث پشتیبانی از خانواده اغلب به نظر می رسد فرضیه جغرافیایی، که به طور فزاینده ای مشکل ساز است
12. They are both cousins of his, but not of the same degree of propinquity.
[ترجمه ترگمان]آن ها هر دو عموزاده او هستند، اما نه به همان میزان نزدیکی
[ترجمه گوگل]آنها هر دو پسر عموی خود را دارند، اما نه از همان درجه ای از عادت