(در تصادفات اتومبیل و غیره) شاخ به شاخ، از جلو، سرراست، مستقیم، یکسر، شا بشا، از سر، از طرف سر، روبرو، نوک به نوک
head on
(در تصادفات اتومبیل و غیره) شاخ به شاخ، از جلو، سرراست، مستقیم، یکسر، شا بشا، از سر، از طرف سر، روبرو، نوک به نوک
انگلیسی به فارسی
شاخ بشاخ، از سر، از طرف سر، روبرو، نوک به نوک
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
• (1) تعریف: frontally opposed or facing, or meeting head-to-head or front-to-front, as in a conflict or collision.
- The drunk driver swerved into the oncoming traffic and caused a head-on collision.
[ترجمه حبیب] راننده ی مست به سمت ترافیک مقابل منحرف و باعث تصادف شاخ به شاخ شد
[ترجمه ترگمان] راننده مست به سمت ترافیک در حرکت چرخید و باعث برخورد سرش شد[ترجمه گوگل] راننده مست می شود به ترافیک در حال وقوع و باعث ایجاد یک برخورد شدید شد
• (2) تعریف: facing forward or in the direction of motion.
قید ( adverb )
• : تعریف: with the head or frontal part leading.
- The two cars collided head-on.
[ترجمه سیدکاظم برزیگر] دوتا ماشین، با هم شاخ به شاخ شدند.
[ترجمه ترگمان] دو ماشین به دو طرف برخورد کردند[ترجمه گوگل] این دو ماشین با سر و صدا برخورد کردند
• if two vehicles hit each other head-on, they hit each other with their front parts pointing towards each other.
a head-on disagreement is firm and direct and has no compromises.
a head-on disagreement is firm and direct and has no compromises.
دیکشنری تخصصی
[سینما] نزدیک شونده
[عمران و معماری] تصادف سر به سر
[عمران و معماری] تصادف سر به سر
جملات نمونه
1. a head-on collision
تصادف شاخ به شاخ
2. to meet a problem head-on
مستقیما به مساءله ای برخوردن
3. He fell, striking his head on the edge of the table.
[ترجمه ترگمان]به زمین افتاد و سرش را روی لبه میز کوبید
[ترجمه گوگل]او سقوط کرد و سرش را روی لبه میز قرار داد
[ترجمه گوگل]او سقوط کرد و سرش را روی لبه میز قرار داد
4. I cracked my head on/against the door.
[ترجمه بهنام] سرم را به در کوبیدم
[ترجمه ترگمان]سرم را روی در گذاشتم[ترجمه گوگل]من سرم را روی / در برابر درب کرک کردم
5. Mind you don't bump your head on the low ceiling.
[ترجمه ترگمان]مواظب باش سرتو روی سقف کوتاه تکون ندی
[ترجمه گوگل]ذهن شما سر خود را روی سقف کمر قرار نمی دهد
[ترجمه گوگل]ذهن شما سر خود را روی سقف کمر قرار نمی دهد
6. Put your head on my chest, listen to this enchanted.
[ترجمه ترگمان]سرت را روی سینه ام بگذار و به این طلسم طلسم گوش کن
[ترجمه گوگل]سر خود را بر روی قفسه سینه قرار دهید، گوش دهید به این زخم
[ترجمه گوگل]سر خود را بر روی قفسه سینه قرار دهید، گوش دهید به این زخم
7. The child pillowed his head on his mother's shoulder.
[ترجمه ترگمان]بچه سرش را روی شانه مادرش گذاشت
[ترجمه گوگل]کودک سرش را روی شانه مادرش گذاشت
[ترجمه گوگل]کودک سرش را روی شانه مادرش گذاشت
8. I hit my head on the low doorway.
[ترجمه ترگمان]سرم را به سمت در پایین انداختم
[ترجمه گوگل]سرم را روی درهای کم نگاه کردم
[ترجمه گوگل]سرم را روی درهای کم نگاه کردم
9. She rested her head on my shoulder.
[ترجمه ترگمان]سرش را روی شانه ام گذاشت
[ترجمه گوگل]او سرش را روی شانه من گذاشت
[ترجمه گوگل]او سرش را روی شانه من گذاشت
10. He was off his head on various drugs.
[ترجمه ترگمان]او سرش را روی مواد مختلفی گذاشته بود
[ترجمه گوگل]او در مورد داروهای مختلف سرش بود
[ترجمه گوگل]او در مورد داروهای مختلف سرش بود
11. She slipped and hit her head on the sidewalk.
[ترجمه ترگمان]لیز خورد و سرش را روی پیاده رو کوبید
[ترجمه گوگل]او تضعیف شد و سرش را روی پیاده رو گرفت
[ترجمه گوگل]او تضعیف شد و سرش را روی پیاده رو گرفت
12. I cracked my head on the low door-frame.
[ترجمه ترگمان]سرم را روی چارچوب در گذاشتم
[ترجمه گوگل]من سرم را روی قاب درب کم فرو کردم
[ترجمه گوگل]من سرم را روی قاب درب کم فرو کردم
13. Mr Pendle hit his head on a wall as he fell.
[ترجمه ترگمان]آقای Pendle سرش را به دیوار تکیه داده بود
[ترجمه گوگل]آقای پندله وقتی که سقوط کرد، سرش را روی دیوار بالا گرفت
[ترجمه گوگل]آقای پندله وقتی که سقوط کرد، سرش را روی دیوار بالا گرفت
14. He hit his head on the low ceiling.
[ترجمه ترگمان]سرش را روی سقف کوتاه کوبید
[ترجمه گوگل]او سر خود را روی سقف کمر قرار داد
[ترجمه گوگل]او سر خود را روی سقف کمر قرار داد
پیشنهاد کاربران
شاخ تو شاخ ( برای تصادفات رانندگی )
رو در رو، مستقیم، شاخ به شاخ ( در تصادفات )
face to face, direct confrontation, directly,
You cant deal with a sneak head - on
face to face, direct confrontation, directly,
You cant deal with a sneak head - on
کلمات دیگر: