کلمه جو
صفحه اصلی

aberration


معنی : انحراف، گمراهی، کجراهی، ضلالت، فریفتگی، غلط، عدم انطباق کانونی
معانی دیگر : ابیراهی، بیراهی، کج روی، نابهنجاری، غیر عادی یا غیر معمول بودن، نقص، اختلال، جنون، دیوانگی، طب عدم انطباق کانونی

انگلیسی به فارسی

انحراف، گمراهی، ضلالت، فریفتگی، غلط، کجراهی، عدم انطباق کانونی


خبط، گمراهی، انحراف


کج‌راهی، انحراف، (پزشکی) عدم انطباق کانونی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: aberrational (adj.)
(1) تعریف: a deviation from what is considered normal or right; irregularity.
مترادف: abnormality, anomaly, deviation, irregularity
متضاد: conformity, normalcy
مشابه: departure, freak, nonconformity, oddity, peculiarity, singularity, vagary, variation

- The success of the treatment for these particular patients appears to have been an aberration as no other studies have shown such positive effects.
[ترجمه ترگمان] به نظر می رسد که موفقیت این درمان برای این بیماران خاص، محرک جبری بوده است، زیرا هیچ مطالعات دیگری چنین تاثیرات مثبتی را نشان نداده اند
[ترجمه گوگل] موفقیت درمان برای این بیماران خاص، به نظر می رسد منحرف شده است، زیرا مطالعات دیگری چنین اثرات مثبت نشان نداده است
- They detected aberrations in the airplane's path of flight.
[ترجمه atrino] آنها در مسیر پرواز هواپیما ، انحراف هایی را کشف کردند.
[ترجمه ترگمان] آن ها aberrations را در مسیر هواپیما تشخیص دادند
[ترجمه گوگل] آنها خطاهایی را در مسیر پرواز هواپیما کشف کردند

(2) تعریف: a slight deviation in normal mental functioning.
مترادف: eccentricity, quirk
مشابه: freak, idiosyncrasy, nonconformity, oddity, peculiarity, singularity, vagary, variation, warp

- As he entered his nineties, we began to notice aberrations of his personality.
[ترجمه ترگمان] همان طور که او وارد دهه نود شده بود، ما متوجه aberrations از شخصیت او شدیم
[ترجمه گوگل] همانطور که او در دهه نود وارد شد، ما شروع به آشکاری از شخصیت او کردیم

(3) تعریف: an imperfection in an optical lens, or the blurring caused by such an imperfection.
مترادف: distortion
مشابه: imperfection, irregularity

• deviation, irregularity, abnormality
an aberration is an action or way of behaving that is not normal.

دیکشنری تخصصی

[علوم دامی] در ژنتیک، بی نظمی در توزیع کروموزومها در طی تقسیم سلولی، که در نتیجه انحراف از توزیع نرمال بوجود می آید.
[شیمی] کجراهی، انحراف
[سینما] خطاهای تصویری - انحراف - خطا
[برق و الکترونیک] کجراهی انحراف از حالت مورد انتظار میدان نوری
[زمین شناسی] کج نمایی، انحراف،عدم انطباق کانونی
[بهداشت] ابیراهی
[ریاضیات] انحراف، عدم انطباق کانونی، ابیراهی
[پلیمر] کجراهی، انحراف
[آب و خاک] انحراف، تمایل، کج نمائی

مترادف و متضاد

انحراف (اسم)
aberrance, deviation, deflection, departure, aberration, perversion, deviance, inclination, leaning, trepan, perturbation, digression, skew, offset, slope, leeway, corruption, deflexion, refraction, fall-off, detour, deviancy, invert, perversity, yaw

گمراهی (اسم)
aberrance, aberration, misdirection, loss, amusement, slip, obliquity, errancy

کجراهی (اسم)
aberrance, aberration

ضلالت (اسم)
deviation, aberration, loss, straying, error, perdition, ruin, doom

فریفتگی (اسم)
aberration, bewitchment, fascination

غلط (اسم)
aberration, error, mistake, fallacy, illusion, errancy, delusion, inaccuracy, vagrancy, misbelief

عدم انطباق کانونی (اسم)
aberration

state of abnormality


Synonyms: delusion, eccentricity, oddity, peculiarity, quirk, strangeness, weirdness


Antonyms: conformity, normality, regularity, soundness


different from that expected


Synonyms: departure, deviation, difference, distortion, divergence, diversion, irregularity, lapse, straying, wandering


Antonyms: conformity, sameness


جملات نمونه

stellar aberration

کج‌نمایی ستاره‌ای


statistical aberration

انحراف آماری


1. aberration rate
میزان انحراف

2. moral aberration
انحراف اخلاقی

3. statistical aberration
انحراف آماری

4. stellar aberration
ابیراهی ستاره ای

5. In a moment of aberration, she agreed to go with him.
[ترجمه ترگمان]در یک لحظه of، او موافقت نمود که همراه او برود
[ترجمه گوگل]در یک لحظه از انحراف، او موافقت کرد تا با او بماند

6. Owing to a strange mental aberration he forgot his own name.
[ترجمه ترگمان]به واسطه یک نیروی روحی عجیب، نام خود را از یاد برد
[ترجمه گوگل]به دلیل یک اختلال روانی عجیب و غریب، نام خود را فراموش کرد

7. A childless woman was regarded as an aberration, almost a social outcast.
[ترجمه ترگمان]زنی بدون فرزند، به عنوان یک aberration، تقریبا یک مطرود اجتماعی تلقی می شد
[ترجمه گوگل]یک زن بدون فرزند به عنوان یک انحراف، تقریبا بی اخلاقی اجتماعی در نظر گرفته شد

8. There is much here that is holy, an aberration in the heartland of the real.
[ترجمه ترگمان]اینجا چیزهای زیادی هست که مقدس است، یک aberration در قلب واقعیت
[ترجمه گوگل]اینجا بسیار زیاد است که مقدس است، انحرافی در حوزه اصلی واقعی است

9. A popular aberration has a light yellow exterior with towelling striped innards.
[ترجمه ترگمان]محرک رایج، ظاهری زرد روشن با اعضای داخلی راه راه دارد
[ترجمه گوگل]یک انحراف معروف دارای یک بیرونی زرد کمرنگ با درون حاشیه راه راه است

10. This is fashionably dismissed as a sentimental modern aberration, but it is how I read the figure.
[ترجمه ترگمان]این مطابق مد روز، به عنوان یک محرک جبری امروزی است، اما این طور است که من آن را خواندم
[ترجمه گوگل]این به لحاظ مدرن به عنوان یک اختلال روحانی مدرن رد شده است، اما این چگونگی شکل گیری آن را می خوانم

11. The views expressed by Rice were not an aberration; they were a reflection of the Bush camp's views.
[ترجمه ترگمان]نظراتی که توسط رایس بیان شد یک محرک جبری نبود؛ آن ها انعکاسی از دیدگاه های اردوگاه بوش بودند
[ترجمه گوگل]دیدگاه های بیان شده توسط رایس انحراف نیست؛ آنها بازتابی از دیدگاه اردوگاه بوش بودند

12. Aberration, if it occurred, was not recorded, and the female line took second place.
[ترجمه ترگمان]اگر این اتفاق می افتاد، aberration ثبت نمی شد و خط زنان جایگاه دوم را می گرفت
[ترجمه گوگل]انحراف، اگر رخ دهد، ثبت نشد، و خط زنانه جایگاه دوم را گرفت

13. The losses this year are an aberration, and the company will continue to grow.
[ترجمه ترگمان]خسارت های سال جاری یک محرک جبری است و این شرکت همچنان به رشد خود ادامه خواهد داد
[ترجمه گوگل]تلفات در سال جاری، منفی است و این شرکت همچنان رشد خواهد کرد

14. The Tories regard it as an aberration that would be catastrophic for Britain's system of government.
[ترجمه ترگمان]محافظه کاران آن را به عنوان یک محرک جبری تلقی می کنند که برای سیستم دولت بریتانیا فاجعه بار خواهد بود
[ترجمه گوگل]توری ها آن را بعنوان یک اختلال می دانند که برای سیستم حکومت انگلیس فاجعه بار است

15. It became very clear that the incident was not just an aberration, it was not just a single incident.
[ترجمه ترگمان]بسیار روشن شد که این حادثه تنها یک محرک جبری نبود بلکه تنها یک حادثه نبود
[ترجمه گوگل]کاملا روشن شد که این حادثه فقط یک انحراف نیست، این تنها یک حادثه نبود

16. I'm sorry I'm late - I had a mental aberration and forgot we had a meeting today.
[ترجمه Jason] ببخشید که دیر اومدم، ذهنم درگیر بود و یادم رفت که امروز جلسه داریم
[ترجمه ترگمان]ببخشید که دیر کردم - من یک محرک روانی داشتم و یادم رفته بود که امروز جلسه داریم
[ترجمه گوگل]من متاسفم که من دیر شده بودم، من اختلالی ذهنی داشتم و فراموش کرده بود امروز یک جلسه داشته باشیم

aberration rate

میزان انحراف


moral aberration

انحراف اخلاقی


پیشنهاد کاربران

آشفتگی ، کجی ، کج شدگی ، بهم ریختگی ، درهم شدگی

وضعیت غیر عادی

غیرمتعارف، غیر عادی

انحراف ، گمراهی

اختلال

ناهنجاری

۱ - اختلال disorder
۲ - غیر عادی و نامتعارف
Strange and different from the current norm

• The phenomenon dismissed as an aberration



aberration ( فیزیک )
واژه مصوب: اَبیراهی
تعریف: ناتوانی سامانۀ اپتیکی در تشکیل تصویر کامل|||متـ . اَبیراهی اپتیکی optical aberration


کلمات دیگر: