کلمه جو
صفحه اصلی

decomposition


معنی : تجزیه
معانی دیگر : تجزیه

انگلیسی به فارسی

تجزیه، واپاشی، واهشتگی، تلاشی


پوسیدگی، گندیدگی


انگلیسی به انگلیسی

• disintegration; decay, rot
decomposition is the process of rotting that takes place when living matter dies and changes chemically.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] تجزیه
[سینما] تجزیه
[عمران و معماری] تجزیه - پوسیدگی
[برق و الکترونیک] تجزیه
[زمین شناسی] انحلال، تجزیه، فساد، تلاشی
[نساجی] تجزیه - تفکیک - انحلال - فساد - تلاشی
[ریاضیات] تجزیه
[خاک شناسی] تجزیه
[پلیمر] تجزیه
[آمار] تجزیه
[آب و خاک] تجزیه

مترادف و متضاد

Synonyms: atomization, corruption, decay, disintegration, dissipation, dissolution, division, putrefaction, putrescence, putridity


تجزیه (اسم)
resolution, dissolution, analysis, decomposition, parsing, disintegration, dissociation, catalysis, anatomy, dissection, breakup, shakedown, sequestration, refraction, dialysis, severance

rot, breakdown


Antonyms: combination, development, growth, improvement


جملات نمونه

1. The corpse was in an advanced stage of decomposition.
[ترجمه ترگمان]جنازه در مرحله پیشرفته تجزیه بود
[ترجمه گوگل]جسد در مرحله پیشرفته تجزیه بود

2. A farmyard midden may become waterlogged, its decomposition anaerobic, and substances may be leached out by rain.
[ترجمه ترگمان]ممکن است زمین های صحرایی در حال آب شدن باشد، تجزیه بی هوازی و مواد ممکن است با باران رفع شوند
[ترجمه گوگل]یک مزرعه مزین ممکن است دچار غرق شدن شود، تجزیه آنا بیرونی، و مواد ممکن است از طریق باران بریده شود

3. I would appreciate some detailed information on decomposition and the time involved in order to help me answer the question.
[ترجمه ترگمان]من از اطلاعات مفصل در مورد تجزیه و زمان درگیر در جهت کمک به من در پاسخ به این سوال قدردانی می کنم
[ترجمه گوگل]من از اطلاعات مفصلی درباره تجزیه و زمان درگیر برای کمک به من برای پاسخ به این سوال قدردانی میکنم

4. To establish the uniqueness of this decomposition we proceed as follows.
[ترجمه ترگمان]برای ایجاد یگانگی این تجزیه به شرح زیر ادامه می دهیم
[ترجمه گوگل]برای ایجاد منحصر به فرد این تجزیه، ما به صورت زیر عمل می کنیم

5. Clark said the assumption that decomposition creates high levels of alcohol is controversial among pathologists.
[ترجمه ترگمان]کلارک گفت که این فرض که تجزیه باعث ایجاد سطح بالایی از الکل می شود در بین پاتولوژیست ها بحث برانگیز است
[ترجمه گوگل]کلارک گفت این فرضیه که تجزیه سطح بالای الکل ایجاد می کند در بین متخصصان آسیب پذیر بحث انگیز است

6. By then the influence of anaerobic decomposition and poisonous gases will have become obvious.
[ترجمه ترگمان]تا آن زمان تاثیر تجزیه غیر هوازی و گازهای سمی آشکار خواهد شد
[ترجمه گوگل]تا آن زمان اثر تجزیه بی هوازی و گازهای سمی واضح خواهد شد

7. Decomposition is accelerated with the ComposTool, which is like a steel walking stick with two paddles on the end.
[ترجمه ترگمان]تجزیه با the تسریع می شود، که مانند یک چوب راه رفتن فولادی با دو پارو در انتهای آن است
[ترجمه گوگل]تجزیه با ComposTool تسریع شده است، که مانند فولاد راه رفتن با دو دست و پا در انتهای است

8. To me it held overtones of rot and decomposition, perhaps imaginary because of my worries about the condition of the raft.
[ترجمه ترگمان]به نظر من این تجزیه و تجزیه و تجزیه و تجزیه و تجزیه بود، شاید به خاطر نگرانی من در مورد شرایط قایق خیالی بود
[ترجمه گوگل]به نظر من، من به دلیل نگرانی های من در مورد وضعیت قایق، از روی پوسیدگی و تجزیه، شاید خیالی بود

9. The natural decomposition process which occurs in landfills also produces large quantities of methane and thereby presents a significant explosion hazard.
[ترجمه ترگمان]فرآیند تجزیه طبیعی که در محل های دفن زباله اتفاق می افتد مقادیر زیادی متان تولید می کند و در نتیجه خطر انفجار قابل توجهی را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]فرایند تجزیه طبیعی که در دفن زباله ها اتفاق می افتد مقدار زیادی از متان را تولید می کند و در نتیجه خطر انفجار قابل توجهی را ایجاد می کند

10. This decomposition, called aerobic, does not occur when the substrate medium is air-tight.
[ترجمه ترگمان]این تجزیه به نام هوازی زمانی رخ نمی دهد که محیط بس تر به حالت هوا باشد
[ترجمه گوگل]این تجزیه، به نام هوازی، هنگامی رخ نمیدهد که محیط سوبستر هوا محکم باشد

11. The body had been unrecognizable, because decomposition was so far advanced.
[ترجمه ترگمان]جسد هنوز قابل تشخیص نبود، زیرا تجزیه تحلیل رفته بود
[ترجمه گوگل]بدن نامشخص بود، زیرا تجزیه تاکنون پیشرفته بوده است

12. Analysis of the data indicates that the decomposition rate of carbon dioxide hydrate is proportional to the fugacity difference at the equilibrium state pressure and the decomposition pressure.
[ترجمه ترگمان]تحلیل داده ها نشان می دهد که میزان تجزیه هیدرات کربن دی اکسید با اختلاف دما در فشار حالت تعادل و فشار تجزیه متناسب است
[ترجمه گوگل]تجزیه و تحلیل داده ها نشان می دهد که میزان تجزیه هیدرات دی اکسید کربن متناسب با اختلاف فوجیتس در فشار حالت تعادلی و فشار تجزیه است

13. The decomposition and transformation of the retained austenite in bainite differ from that in martensite.
[ترجمه ترگمان]تجزیه و تبدیل of های حفظ شده در bainite با این تفاوت در martensite متفاوت است
[ترجمه گوگل]تجزیه و تبدیل آستنیت نگهداری شده در باینیت متفاوت از مارنزیت است

14. It forms the backbone of an important result in algebra, known as the Cycle Decomposition Theorem for Modules.
[ترجمه ترگمان]این شکل ستون فقرات یک نتیجه مهم در جبر را تشکیل می دهد، که به عنوان قضیه تجزیه چرخه برای ماژول ها شناخته می شود
[ترجمه گوگل]این ستون فقرات یک نتیجه مهم در جبر است که به عنوان قضیه تجزیه چرخه برای ماژول شناخته می شود

پیشنهاد کاربران

از بین بردن
نابود کردن
جدا کردن

حذف پیکر بندی
حذف ترکیب بندی
جداسازی ترکیب

پوسیدگی، تلاشی، تجزیە، انحلال، واهشتگی، فساد، انصراف، تعفن،

گِپارِهیدَن/گِپارِستَن = گ ( پیشونده نشان دَهنده یِ جداشدن که در کارواژگانِ "گداختن" "گریختن" می شود دید.
پارِهیدن = پاره پاره شدن. تکه تکه شدن.
گپارهیدن می شود گپارستن؛ مانند خواهیدن که می شود خواستن.

گپارهیدن/گپارستن/گپارست شدن/گپارهش شدن = تجزیه شدن

گپارهنده/گپارشگر/گپارگر/گپارستار = تجزیه شونده

گپارسته/گپارهیده = تجزیه شده

گپارهاندن = باعثِ تجزیه شدن.

گپارهاننده/گپارهانشگر/گپارهانگر/ = تجزیه کننده
. . . . . . . . . .

. . . . . . . . . . . . . . . . .

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

فاخیدن.


کلمات دیگر: