کلمه جو
صفحه اصلی

gate


معنی : باب، مدخل، ورودیه، دریچه، دروازه، گیت، در بزرگ، دریجه سد، وسایل ورود
معانی دیگر : در حیاط، در ورودی منزل یا باغ، قاپو، (در فرودگاه) گیت، محل ورود و خروج از هواپیما به فرودگاه، (در سینما و نمایش و غیره) جمع مبلغ بلیط های فروخته شده، دخل، تعداد کل تماشاگرانی که بلیط خریده اند، دروازه دار کردن، دردار کردن، گردنه، گذرگاه کوهستان، گدار، (در اسبدوانی) دریچه ای که هنگام شروع مسابقه کنار می رود تا اسب ها شروع به دویدن کنند، (راه آهن) دریچه یا مانعی که در محل تقاطع خط آهن و جاده با باز و بسته شدن ترافیک را تنظیم می کند، (در سد و کانال) دریچه ی تنظیم آب، (در اسکی اسلالم) باریکه ی بین دو چوب پرچم که اسکی باز از وسط آن رد می شود، (برق) سویچ فلکه (دارای دو سیم ورودی و چندین سیم خروجی)، (انگلیس) به عنوان تنبیه شاگردی را در محوطه ی مدرسه نگه داشتن، در نرده ای، دروازه ی نرده ای، در گاراژ، (ریخته گری) مجرایی که از طریق آن فلز مذاب را به قالب می زنند، مواد زاید فلزی که در این مجرا جمع می شود، پای راهگاه، راه تغذیه (در قالب ریخته گری)، طریقه، روش انجام کاری، (آمریکا) پسوند: رسوایی، افتضاح، ننگ (این پسوند پس از افتضاح واترگیت watergate مرسوم شد)

انگلیسی به فارسی

دروازه، در بزرگ، مدخل، دریجه سد، وسایل ورود، ورودیه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
عبارات: give the gate, get the gate
(1) تعریف: a part of a fence or wall that swings vertically or horizontally to close and open.

(2) تعریف: a passage for entrance or exit.
مشابه: entrance

(3) تعریف: the total admission or receipts at a public event.

• portion of a wall or fence that opens and closes; any barrier which opens and closes; entrance, entryway; number of spectators at a show or event; passageway through which passengers board (a train, plane, boat, etc.)
a gate is a door-like structure used at the entrance to a field, a garden, or the grounds of a building.
in an airport, a gate is an exit through which passengers reach their aeroplane.
the gate at a sporting event is the total number of people who attended.

دیکشنری تخصصی

[علوم دامی] دروازه .
[سینما] دریچه نوری - دریچه متحرک - دریچه فیلم - دریچه
[عمران و معماری] دریچه - دروازه
[کامپیوتر] مدخل ؛ دروازه ؛ دریچه - گیت ،دریچه،مدخل - 1- یکی از سه بخش یک ترانزیستور اثر میدان . نگاه کنید به field effect transistor . 2- هر یک از چندین مدار منطقی . نگاه کنید or gate; and gate nand gate ;nor gate; not gate ;logical circuits .
[برق و الکترونیک] دریچه ؛ گیت 1. نوعی مدار منطقی رقمی با یک یا چند ورودی یا چند ورودی و یک خروجی که سازماندهی آن به گونه ایست که خروجی به ازاء شرایط خاصی از ورودی ها تولید می شود . ساده ترین نمونه آن دریچه "نه" (ناتNOT ) است که خروجی آن همواره مخالف مقدار ورودی است. دریچه ی "و" (آند AND ) با دو یا چند ورودی ،تنها وقتی خروجی تولید می کند که همه ی ورودی های آن همزمان صفر یا یک باشند . خروجی دریچه ی "یا" (OR ) وقتی است که همه ی ورودی های آن همزمان صفر نباشند . 2. نام الکترود کنترل در یک فت (FET ) ،مسفت (MESFET) ،یا همت (HEMT ) . ولتاژ اعمال شده به گیت ،ویژگی های رسانش کانال واقع در زیر آن را کنترل می کند. گیت مسفت (فت فلز- نیمه رسانا) تماس نزدیک با نیمه رسانا دارد . حال آنکه گیت ماسفت (فت نیمه رسانا-اکسید-فلز) به وسیله ی یک لایه نازک ،نوعاً به ضخامت 100 تا 1000 آنگستروم ،از نیمه رسانا جدا شده است . 3. ترکیبی از ترانزیستورها که عملیات منطقی نظیر NOT،NAND، یاNOR را انجام می دهد . - گیت، دروازه، درگاه
[زمین شناسی] خردر، دریچه
[ریاضیات] دریچه، دروازه، پای راهگاه، مدخل، راه قالب
[] قسمت فنری قلاب
[پلیمر] گلویی، دروازه
[آب و خاک] دریچه

مترادف و متضاد

باب (اسم)
portal, gate, chapter, strait, door

مدخل (اسم)
access, entry, portal, entrance, gateway, gate, entree, mouth, firth, estuary, foreword, ostium

ورودیه (اسم)
admission, entrance, gate, income

دریچه (اسم)
scuttle, gate, hatch, valve, trap, window, porthole, choke, vent, wicket, lid, closure, slacker, hatchway, sallyport, trapdoor

دروازه (اسم)
portal, gateway, gate, goal

گیت (اسم)
gate

در بزرگ (اسم)
gate

دریجه سد (اسم)
gate

وسایل ورود (اسم)
gate

movable barrier at entrance


Synonyms: access, bar, conduit, door, doorway, egress, exit, gateway, issue, lock, opening, passage, port, portal, revolving door, slammer, turnstile, way, weir


جملات نمونه

gate money

(به‌ویژه مسابقه‌ی‌ ورزشی) جمع پول دریافتی از محل فروش بلیط


a gated community

محله‌ی دروازه‌دار (که اشخاص متفرقه را راه نمی‌دهند)


1. gate money
(به ویژه مسابقه ی ورزشی) جمع پول دریافتی از محل فروش بلیط

2. the gate turned groaning on its hinges
درب خش خش کنان بر پاشنه چرخید.

3. a closed gate
دروازه ی بسته

4. the east gate
دروازه ی شرقی

5. the garden gate
در باغ

6. the garden gate was too narrow for cars to pass
در باغ برای عبور ماشین ها به اندازه ی کافی عریض نبود.

7. reporters hovered around the gate
خبرنگاران در اطراف دروازه مترصد ایستاده بودند.

8. to give (get) the gate
(خودمانی) اخراج کردن (شدن)،بیرون کردن

9. no one could pass the gate
هیچ کس نمی توانست از دروازه عبور کند.

10. the students walked through the gate
دانش آموزان قدم زنان از در رد شدند.

11. to set sentries at a gate
جلو در نگهبان مستقر کردن

12. flight no. 142 will arrive at gate b19
پرواز شماره ی 142 در گیت 19ب وارد خواهد شد.

13. prisoners were forbidden to approach the gate under pain of death
زندانیان را با تهدید به مجازات مرگ از نزدیک شدن به دروازه بر حذر داشته بودند.

14. the barbarians were at the main gate of the city
بربرها پشت دروازه ی اصلی شهر بودند.

15. town dignitaries went to the city's gate to welcome cyrus
بزرگان شهر برای خوش آمد گویی به کوروش به دروازه ی شهر رفتند.

16. the car entered the garden through the gate
اتومبیل از در وارد باغ شد.

17. we did not tarry long before the gate was opened
پیش از باز شدن دروازه زیاد انتظار نکشیدیم.

18. the union placed a large picket at the factory gate
اتحادیه تعداد زیادی پیشگام اعتصاب را جلو در کارخانه مستقر کرد.

19. two guards were stationed at either side of the gate
دو نگهبان در طرفین دروازه مستقر بودند.

20. the suppliants that were lined up in front of the gate
متقاضیانی که جلو دروازه صف کشیده بودند

21. He opened the gate and started walking up to the house.
[ترجمه ب گنج جو] در بزرگه رو که واکرد، قدم زنان رو به خونه راه افتاد.
[ترجمه ترگمان]در را باز کرد و به طرف خانه راه افتاد
[ترجمه گوگل]او دروازه را باز کرد و شروع به راه رفتن به خانه کرد

22. Fortune knocks once at least at every man's gate.
[ترجمه ترگمان]دست کم در خانه هر یک از این مردان بخت یاری می کند
[ترجمه گوگل]فورچون دست کم در دروازه هر مرد ضربه می زند

23. Rex soon became an expert at opening the gate.
[ترجمه ترگمان]رکس به زودی به یک متخصص در باز کردن دروازه تبدیل شد
[ترجمه گوگل]رکس به زودی متخصص افتتاح دروازه شد

24. As I was passing the gate, a dog flew out at me.
[ترجمه ترگمان]همان طور که از دروازه رد می شدم، سگ به طرف من پرواز کرد
[ترجمه گوگل]همانطور که من دروازه عبور می کردم، یک سگ به من پرواز کرد

25. The gate was locked but we went through a gap in the fence.
[ترجمه ترگمان]دروازه قفل بود، اما از شکاف در حصار رد شدیم
[ترجمه گوگل]دروازه قفل شد اما ما از طریق یک شکاف در حصار رفتیم

26. The gate hinges need oiling they're squeaking.
[ترجمه ترگمان]دره ای ورودی به روغن نیاز دارند که جیر جیر کنند
[ترجمه گوگل]دروازه های لولا نیاز به روغنکاری دارند که آنها الهام می گیرند

27. The lift won't move if the safety gate isn't shut properly.
[ترجمه ترگمان]اگر دروازه ایمنی به درستی بسته نشود، آسانسور حرکت نخواهد کرد
[ترجمه گوگل]اگر دروازه ایمن به درستی بسته نشود، آسانسور حرکت نخواهد کرد

28. Gwen lifted the latch and opened the gate.
[ترجمه ترگمان]ون در را باز کرد و دروازه را باز کرد
[ترجمه گوگل]گوان چنگ زدن را برداشت و دروازه را باز کرد

The barbarians were at the main gate of the city.

بربرها پشت دروازه‌ی اصلی شهر بودند.


Flight no. 142 will arrive at gate b19.

پرواز شماره‌ی 142 در گیت 19ب وارد خواهد شد.


اصطلاحات

to give (get) the gate

(عامیانه) اخراج کردن (شدن)، بیرون کردن


پیشنهاد کاربران

ورود، شروع یا حرکت قطار و هواپیما

Gate در فارسی به معنای در یـــــا دریــــــچه میباشد. . .

درگاه

در بزرگ ، در میله ای آهنی که قبل از ورود به جایی وجود دارد.

دروازه هم میشه

دروازه
رسوایی

دروازه بستگی به جمله داره

مرحله

در معنای مجازی : حریم
Crash sb's gate
حریم کسی را شکستن یا بدان تجاوز کردن

دروازه های بزرگی که در فرودگاها وجود دارد که وارد لاین ( خط ) پرواز میشویم ( یا خروج میشویم )

دروازه


دروازه و ورودی یک جایی

حالت راه رفتن

جایی که ساختمان فرودگاه رو ترک می کنی تا سوار هواپیما بشی

a part of a fence or outside wall

gate ( حمل‏ونقل هوایی )
واژه مصوب: دروازه 1
تعریف: نقطۀ سوار شدن مسافران به هواپیما در فرودگاه


کلمات دیگر: