کلمه جو
صفحه اصلی

layout


معنی : اسباب، ترتیب، طرح، بساط، طرح بندی، ظاهر ساختن، بر روی سطح پخش کردن
معانی دیگر : عمل پهن کردن یا بیرون گذاشتن برای تماشای دیگران، آراستن و به معرض تماشا گذاری، نمایه، نقشه ی اولیه، رونگار، ابزار، لوازم، (چاپ کتاب و روزنامه و پوستر) صفحه بندی، صفحه آرایی، برگ آرایی، 1- خرج کردن، به مصرف رساندن 2- (طبق نقشه) آراستن 3- (برای بازدید یا پوشیدن و غیره) گستردن، ارائه دادن 4- (جسد مرده را)شستن و آماده ی دفن کردن 5- با ضربه بیهوش کردن، طرح، ترتیب، بساط، اسباب، خرده ریز

انگلیسی به فارسی

طرح‌بندی، صفحه‌آرایی


طرح، طرح بندی، ترتیب، بساط، اسباب


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: an arrangement, design, or plan as shown either by laying its components out in a drawing or model, or by the structure itself on its actual site.
مترادف: arrangement, design, disposal, form, outline, plan, scheme, shape, structure
مشابه: blueprint, chart, configuration, diagram, display, drawing, map, model, placement, setup, sketch

(2) تعریف: the act of laying out in such an arrangement.
مترادف: arrangement
مشابه: configuration, drawing, organization, placement

(3) تعریف: a sketch or paste-up of printed text, photographs, and the like, as for a newspaper, magazine, or book, to determine the design of the page and the space requirements of its various sections.
مترادف: format, paste-up
مشابه: blueprint, configuration, design, diagram, outline, plan, scheme, sketch

(4) تعریف: (informal) residential or business quarters with their contents and arrangement.
مشابه: abode, domicile, dwelling, facility, habitation, home, lodging, office, pad, residence, setup, workplace

- The company has a nice layout at its new headquarters.
[ترجمه ترگمان] این شرکت یک طرح خوب در مقر جدید خود دارد
[ترجمه گوگل] این شرکت در طرح جدید خود طرح خوبی دارد
عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to spread or arrange for viewing or consideration.
مشابه: reveal

(2) تعریف: to prepare (a body) for burial.

• arrangement, plan; act of laying or spreading out; sketch, plan, drawing; something which has been arranged or laid out
the layout of a garden, building, or piece of writing is the way in which the parts of it are arranged.
place an object out for display; dress something in details; get ready for a precise objective or event; prepare a body for burying; spend money; (slang) knock a person unconscious
(slang) equipment for drug taking

دیکشنری تخصصی

[سینما] طراحی
[عمران و معماری] طرح - طرح اولیه - گستردگی - نحوه گستردگی - شکل و ترکیب استخوانبندی - رسم
[کامپیوتر] آرایش، صفحه آرایی، طرح، طرح بندی .
[برق و الکترونیک] جانمایی نموداری که موقعیت قسمتهای مختلف را روی بدنه یا قاب نمایش می دهد. - طرح، آرایش، جانمایی
[صنایع غذایی] طرح نصب : طرح ماشین آلات کارخانه تولیدی که به طور جداگانه از ابتدا تا انتهای خط تولید را به ترتیب واحدهای مختلف و چگونگی ارتباط آنها را با هم مشخص میکند.
[زمین شناسی] صفحه آرایی،طرح بندی طرح یا الگوی راهها و کارهای اصلی . طرح اصلی استخراج معدن مسیولیت مدیر است که بوسیله گروه طراح انجام می گیرد .
[صنعت] چیدمان، طرح بندی، نقشه
[ریاضیات] طرح، آرایش
[معدن] جانمایی (عمومی)
[مهندسی گاز] طرح، نقشه
[ریاضیات] آرایش، طرح اولیه ی قالب، طرح، نقشه ی اولیه، جانمایی، طرح مقدماتی، طرح جانمایی، آرایش چیدن، طرح چیدن، طریقه ی چیدن، استقرار، ماکت، ترتیب، طرحبندی، طراحی، تنظیم

مترادف و متضاد

physical arrangement


Synonyms: blueprint, chart, design, diagram, draft, formation, geography, map, organization, outline, plan, purpose


اسباب (اسم)
article, gear, apparatus, thing, implement, tool, tackle, instrument, apparel, utensil, trap, paraphernalia, appurtenance, device, engine, rigging, rig, furniture, gadget, appliance, contraption, contrivance, layout, doodad, gizmo, whigmaleerie, gismo, mounting

ترتیب (اسم)
order, arrangement, run, sequence, discipline, system, setup, ordonnance, rank, ordering, serialization, regularity, scheme, assortment, configuration, layout, management, collocation

طرح (اسم)
trace, figure, design, skeleton, projection, line, scheme, draft, pattern, plan, blueprint, layout, project, model, drawing, lineament, diagram, plot, protraction, sketch, croquis, delineation, eye draught, schema, outline, shop drawing

بساط (اسم)
stand, counter, stall, layout

طرح بندی (اسم)
layout, lineament

ظاهر ساختن (فعل)
reveal, manifest, expose, lay out

بر روی سطح پخش کردن (فعل)
lay out

جملات نمونه

1. miners' layout
ابزار معدن چیان

2. opium layout
بساط تریاک

3. the layout of a billboard advertisement
پیش نویس (یا طرح اولیه ی) یک آگهی دیوارکوب

4. the layout of goods at the store was quite impressive
آرایش و نمایش کالاها در فروشگاه بسیار چشمگیر بود.

5. a publisher's layout of the projected book
طرح کتاب مورد نظر که توسط ناشر تهیه شده است

6. Please fax me the layout for the new catalogue.
[ترجمه ترگمان]لطفا برای کاتالوگ جدید کتاب رو برام فکس کنید
[ترجمه گوگل]لطفا طرح جدید کاتالوگ را به من بدهید

7. I like the the layout of the house.
[ترجمه گلی افجه ] او حاضر میشود ۲۰۰۰ دلار برای ماشین لباسشویی هزینه کند
[ترجمه ترگمان]من از نقشه خونه خوشم میاد
[ترجمه گوگل]من طرح طرح خانه را دوست دارم

8. He tried to recall the layout of the farmhouse.
[ترجمه ترگمان]سعی کرد طرح مزرعه را به یاد بیاورد
[ترجمه گوگل]او سعی کرد به طرح طرح خانه مزرعه یادآوری کند

9. The page layout included plenty of white space.
[ترجمه ترگمان]طرح صفحه شامل مقدار زیادی فضای سفید بود
[ترجمه گوگل]طرح بندی صفحه شامل مقدار زیادی از فضای سفید است

10. Application forms vary greatly in layout and length.
[ترجمه ترگمان]فرم های کاربردی در چیدمان و طول بسیار متفاوت هستند
[ترجمه گوگل]فرم های برنامه در طرح و طول به شدت متفاوت است

11. A diagram of the new road layout was superimposed on a map of the city.
[ترجمه ترگمان]نموداری از طرح جاده جدید بر روی نقشه شهر قرار داده شد
[ترجمه گوگل]یک نقشه از طرح جاده جدید روی نقشه شهر قرار گرفت

12. She knows the layout of the back streets like the back of her hand.
[ترجمه ترگمان]او نقشه خیابان های پشتی را مثل کف دستش می داند
[ترجمه گوگل]او می داند طرح خیابان های پشت مانند پشت دستش است

13. This boat has a good deck layout making everything easy to operate.
[ترجمه ترگمان]این قایق یک چیدمان دستی خوب دارد که همه چیز را آسان می کند
[ترجمه گوگل]این قایق دارای یک طرح عرشه خوب است که همه چیز را برای کار آسان می کند

14. The layout is hard to fault ergonomically.
[ترجمه ترگمان]این چیدمان به سختی می توان ergonomically را شکست داد
[ترجمه گوگل]طرح بندی سخت است که به صورت ارگونومیک خطا رخ دهد

15. I sketched the layout of a prototype store and worked up a business plan.
[ترجمه ترگمان]من طرح یک فروشگاه نمونه اولیه را کشیدم و یک برنامه کسب وکار کار کردم
[ترجمه گوگل]من طرح یک فروشگاه نمونه اولیه را طراحی کردم و یک طرح کسب و کار را طراحی کردم

16. The layout of the furniture makes optimum use of the space available.
[ترجمه ترگمان]طرح مبلمان باعث استفاده بهینه از فضای موجود می شود
[ترجمه گوگل]طرح مبلمان استفاده مطلوب از فضای موجود را امکان پذیر می سازد

17. She will be willing to lay out 2000 dollars for a washing machine.
[ترجمه ترگمان]او حاضر خواهد بود ۲۰۰۰ دلار برای یک ماشین لباس شویی در اختیار بگذارد
[ترجمه گوگل]او مایل است که برای ماشین لباسشویی 2000 دلار بپردازد

18. It's not every day you lay out £2000 on a holiday.
[ترجمه ترگمان]هر روز از ۲۰۰۰ پوند برای تعطیلات استفاده می کنید
[ترجمه گوگل]این هر روزی نیست که شما 2000 پوند را در تعطیلات بگذارید

19. I had to lay out a fortune on that car.
[ترجمه ترگمان]مجبور شدم یه شانس دیگه برای اون ماشین پیدا کنم
[ترجمه گوگل]من مجبور بودم ثروت را در آن ماشین بگذارم

20. My job is to lay out the text and graphics on the page.
[ترجمه ترگمان]وظیفه من قرار دادن متن و گرافیک در صفحه است
[ترجمه گوگل]شغل من این است که متن و گرافیک را روی صفحه قرار دهید

21. I had to lay out a fortune on a new car.
[ترجمه ترگمان]مجبور شدم یه شانس دیگه برای یه ماشین جدید پیدا کنم
[ترجمه گوگل]من مجبور بودم یک ثروت بر روی یک ماشین جدید بگذارم

22. You won't have to lay out a fortune for this dining table.
[ترجمه ترگمان]لازم نیست برای این میز غذا خوری ثروتی به هم بزنی
[ترجمه گوگل]شما مجبور نیستید ثروت را برای این میز ناهار خوری بگذارید

23. The villagers went to lay out the bodies in the battlefield.
[ترجمه ترگمان]روستاییان برای بیرون آوردن اجساد در میدان نبرد به آنجا رفتند
[ترجمه گوگل]روستائیان به بدنها در میدان جنگ رفتند

24. She is always hard up because she doesn't lay out her money wisely.
[ترجمه ترگمان]همیشه به این خاطر که پول او را عاقلانه نکرده است
[ترجمه گوگل]او همیشه سخت است زیرا او عاقلانه پول خود را نمی دهد

25. Please lay out all the clothes you want to take on holiday.
[ترجمه ترگمان]لطفا تمام لباس هایی را که می خواهید در تعطیلات به دست آورید، دراز کنید
[ترجمه گوگل]لطفا تمام لباس هایی را که می خواهید در تعطیلات بگذارید بیرون بکشید

26. Lay out the map on the table and let's have a look.
[ترجمه ترگمان]نقشه رو روی میز دراز کن و بذار یه نگاهی بندازم
[ترجمه گوگل]نقشه را روی میز قرار دهید و نگاهی بیاندازید

27. That was the money he had had to lay out to pay his outside suppliers.
[ترجمه ترگمان]این پولی بود که برای پرداخت suppliers بیرون آورده بود
[ترجمه گوگل]این پولی بود که او مجبور بود به پرداخت تامین کنندگان خارجی خود پرداخت کند

28. But, considering the amount of money you may lay out, buying Koi can also be a risky business.
[ترجمه ترگمان]اما با توجه به میزان پولی که ممکن است دراز بکشید، خرید کوی نیز می تواند یک کسب وکار خطرناک باشد
[ترجمه گوگل]اما، با توجه به مقدار پولی که ممکن است از آن بیرون بیایید، خرید Koi نیز می تواند یک کسب و کار خطرناک باشد

29. It lay out in front of Little Round Top, across a scrub-covered and rock-strewn valley.
[ترجمه ترگمان]در قسمت بالای برج کوچک بر روی یک دره پوشیده از بوته های خار و پوشیده از سنگ قرار داشت
[ترجمه گوگل]آن را در مقابل Little Round Top در سراسر دره پوشیده شده و درهم و برهنه پوشیده شده است

30. I shower and lay out all seven bathing suits on the bed and try to picture myself in one in particular.
[ترجمه ترگمان]دوش می گیرم و هفت لباس شنا روی تخت خواب دراز می کشم و سعی می کنم خودم را به طور خاص به تصویر بکشم
[ترجمه گوگل]من دوش می کشم و تمام هفت حمام حمام را روی تخت می گذارم و سعی می کنم خودم را در یکی به ویژه تصویر کنم

The layout of goods at the store was quite impressive.

آرایش و نمایش کالاها در فروشگاه بسیار چشمگیر بود.


a publisher's layout of the projected book

طرح کتاب مورد نظر که توسط ناشر تهیه شده است


the layout of a billboard advertisement

پیش‌نویس (یا طرح اولیه‌ی) یک آگهی دیوارکوب


miners' layout

ابزار معدن‌چیان


opium layout

بساط تریاک


پیشنهاد کاربران

باز کردن، چیدن، برنامه ریزی کردن، طراحی کردن، طرح ریزی کردن، ضربه زدن، روی زمین انداختن، ضربه ی شدید، خرج کردن ( پول و غیره ) توضیح دادن، شرح دادن، آماده کردنِ جسد برای مشاهده سایرین، ارائه کردن

قصد کردن، سعی و تلاش کردن

طرح بندی

صفحه ای که از کاغذهای فانتزی ، برچسب ها ، نقاشی و کلمات برای نشان دادن موضوع استفاده می کند.

به نمایش گذاشتن

نقشه ، نقشه کارخانه ، جانمایی کارخانه

چیدمان

به روشنی توضیح دادن. مرتب کردن. طراحی کردن ساختمان یا شهر. پول زور و زیادی دادن

طرح بندی
چیدمان

در برق
نقشه جایگاه دقیق تجهیزات و قطعات

جانمایی

چینش ، چیدمان

آرایه بندی

نمابندی

طرح بندی، نقشه کشی، خط کشی
I can See the layout and the twists and turns of the track





طرح، طرح بندی

طرح جانمایی ساختمان

صرف کردن، شرح دادن، بازنمودن

چیدمان، جانمایی، آرایش، صفحه آرایی، طرح، شکل و ترکیب استخوانبندی

شکل کلی

فکر میکنم شاید معنی روزنامه دیواری خودمان بگه

تعیین کردن

Lay something out
To explain something clearly and carefully

با دقت / به دقت و صریح و شفاف. . .
موضوع . . . را برای کسی شکافتن/باز کردن
به طور کامل توضیح کردن/شرح دادن
با دقت و کامل شفاف/روشن سازی کردن

پیش نویس ( یا طرح اولیه )

I went upstairs and laid myself out again on my bed.
رفتم طبقه ی بالا و روی تخت ( مانند مُرده ها ) دراز کشیدم ( و خودم را به مُردن زَدم ) .

نقشه جانمایی

ارایه کردن


کلمات دیگر: