کلمه جو
صفحه اصلی

field of view

انگلیسی به فارسی

زمینه دید


انگلیسی به انگلیسی

• area which one can see; area visible through the lens of an optical instrument, fov

دیکشنری تخصصی

[سینما] حوزه دید - میدان دید
[عمران و معماری] میدان دید
[کامپیوتر] حدود دید یک دوربین شبیه سازی شده
[زمین شناسی] میدان دید الف) میدان دید زاویه ای ب) میدان دید لحظه ای. (سنجش از دور) رنجی از زوایایی که عمل اسکن کردن و گرفتن توسط یک سیستم یا ابزار صورت می گیرد و به درجه کمان اندازه گیری می شود.

جملات نمونه

1. With increased power, the field of view becomes smaller, and with increased aperture the binoculars become heavier.
[ترجمه ترگمان]با افزایش قدرت، میدان دید کوچک تر می شود و با دیافراگم افزایش یافته، دوربین چشمی سنگین تر می شود
[ترجمه گوگل]با افزایش قدرت، میدان دید کوچکتر می شود و با افزایش دیافراگم، دوربین های دوچشمی سنگین تر می شوند

2. On the horizon is a field of view overgrown with nettles, which no one seems to want to grasp.
[ترجمه ترگمان]در افق یک میدان دید پر از گزنه و گزنه وجود دارد که به نظر نمی رسد کسی بخواهد آن را به چنگ آورد
[ترجمه گوگل]در افق، میدان دیدی که بیش از حد رشد می کند، به نظر می رسد که هیچ کس نمی خواهد درک کند

3. Thick lenses restrict a myopic patient's field of view.
[ترجمه ترگمان]لنزهای ضخیم، زمینه نزدیک بین یک بیمار نزدیک بین را محدود می کنند
[ترجمه گوگل]لنزهای ضخیم یک میدان دید بینایی را محدود می کنند

4. These cover a wide field of view without having to swivel as human eyes do.
[ترجمه ترگمان]این ها یک میدان وسیع از دید بدون نیاز به چرخاندن چشم های انسان را پوشش می دهند
[ترجمه گوگل]این ها یک میدان گسترده ای از دید را بدون نیاز به چرخش به عنوان چشم انسان انجام می دهند

5. The telescope has a very narrow field of view.
[ترجمه ترگمان]تلسکوپ دارای یک میدان دید بسیار باریک است
[ترجمه گوگل]تلسکوپ دارای یک میدان بسیار محدود است

6. The instantaneous field of view of head - up display emended circle which radius have be know and center of circle is commanded.
[ترجمه ترگمان]میدان آنی نگاه به صفحه نمایش head دایره ای است که شعاع آن را می توان تشخیص داد و مرکز دایره را تحت فرمان قرار داد
[ترجمه گوگل]میدان دید لحظه ای از صفحه نمایش سرخوردگی دایره ای است که شعاع آن باید بدانید و مرکز دایره فرمان داده شود

7. Explanation: Careful inspection of the full field of view for this sharp composite image reveals a surprising number of galaxies both near and far toward the constellation Ursa Major.
[ترجمه ترگمان]توضیح: بررسی دقیق میدان کامل نما برای این تصویر کامپوزیت شارپ، تعداد شگفت انگیزی از کهکشان ها را در نزدیک و نزدیک به صورت فلکی خرس بزرگ نشان می دهد
[ترجمه گوگل]توضیح: بازرسی دقیق از منظره کامل برای این تصویر کامپوزیت تیز، تعداد قابل توجهی از کهکشان ها را در نزدیکی و دور به صورت فلکی اوراسیا عمده نشان می دهد

8. The Moon's orbital motion carries it across the field of view from left to right.
[ترجمه ترگمان]حرکت اوربیتال ماه، آن را از سمت چپ به راست به سمت راست هدایت می کند
[ترجمه گوگل]حرکت مداری ماه، آن را در سراسر میدان دید از چپ به راست انجام می دهد

9. Field of view - the area of inspection that the camera can acquire.
[ترجمه ترگمان]میدان دید - حوزه بازرسی که دوربین می تواند به دست آورد
[ترجمه گوگل]زمینه دید - ناحیه بازرسی که دوربین می تواند بدست آورد

10. The total number of cells and of labelled cells within a randomly selected field of view were counted.
[ترجمه ترگمان]تعداد کل سلول ها و سلول هایی که به صورت تصادفی انتخاب شده بودند، شمارش شدند
[ترجمه گوگل]تعداد کل سلول ها و سلول های برچسب شده در یک میدان دید تصادفی انتخاب شده شمارش شدند

11. The serious aerial photographer will be looking for adjustment through vertical and horizontal axes so that the field of view is precise.
[ترجمه ترگمان]عکاس هوایی جدی به دنبال تنظیم محورهای افقی و افقی است به طوری که میدان دید دقیق باشد
[ترجمه گوگل]عکاس هوایی عظیم به دنبال تنظیم از طریق محور عمودی و افقی به طوری که زمینه دید دقیق است

12. One eye may contain 000 elements, providing images that together constitute an almost hemispherical field of view.
[ترجمه ترگمان]یک چشم ممکن است حاوی ۰۰۰ عنصر باشد، که تصاویری را فراهم می آورد که با هم یک میدان تقریبا نیم hemispherical را تشکیل می دهند
[ترجمه گوگل]یک چشم ممکن است حاوی 000 عنصر باشد، تصاویری را ارائه می دهد که با هم یک میدان تقریبا نیمه کروی را تشکیل می دهند

13. It is a good idea to do some preliminary tests, particularly with regard to the field of view.
[ترجمه ترگمان]این یک ایده خوب برای انجام برخی آزمایش ها اولیه، به ویژه با توجه به میدان دید است
[ترجمه گوگل]ایده خوبی است که برخی از آزمایشهای اولیه انجام شود، به خصوص در زمینه میدان دید

14. Some evidence for this point of view is given under validation - sensitivity across the field of view.
[ترجمه ترگمان]برخی شواهد برای این نقطه نظر، تحت اعتبارسنجی - حساسیت در حوزه دید ارایه شده است
[ترجمه گوگل]بعضی شواهد برای این دیدگاه تحت اعتبار سنجی - حساسیت در حوزه دیدگاه داده شده است

15. With a circular iris, the focus is maintained in both dimensions of the field of view.
[ترجمه ترگمان]با یک عنبیه مدور، فوکوس در هر دو بعد میدان دید حفظ می شود
[ترجمه گوگل]با یک عنبیه دایره ای، تمرکز در هر دو ابعاد میدان مشاهده می شود

پیشنهاد کاربران

میدان دید _ همچنین : field of vision


کلمات دیگر: