کلمه جو
صفحه اصلی

sideboard


معنی : میز دم دستی، میز کناری، میز پادیواری
معانی دیگر : هریک از تخته های دیواره یا طرفین چیزی، (اتاق نهارخوری) قفسه ی ظروف، گنجه، میز دم دستی، میز پا دیواری، میز کناری، میز قفسه دار

انگلیسی به فارسی

میز دم دستی، میز پادیواری، میز کناری


سفره، میز دم دستی، میز کناری، میز پادیواری


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a standing chest of table height, with drawers and cupboards, usu. placed along the wall of a dining room to store table linens, dishes, and the like.
مشابه: buffet, cabinet

(2) تعریف: a board forming a side of something; sidepiece.

• piece of dining room furniture in which table linens and tableware are stored; piece which forms the side of something
a sideboard is a long, low cupboard, in which plates and glasses are kept.
sideboards are the same as sideburns; an old-fashioned use.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] طاقچه

مترادف و متضاد

میز دم دستی (اسم)
sideboard

میز کناری (اسم)
sideboard

میز پادیواری (اسم)
sideboard

جملات نمونه

1. he bumped into the sideboard and broke the dishes
به قفسه خورد و ظرف ها را شکست.

2. I lined the bottles up on the sideboard.
[ترجمه ترگمان]بطری ها را روی میز ردیف کردم
[ترجمه گوگل]من بطری را روی صندوق قرار دادم

3. We keep the silver in this sideboard.
[ترجمه ترگمان]نقره رو توی این میز نگه می داریم
[ترجمه گوگل]ما نقره را در این میز کار نگه داریم

4. Castle went to the sideboard and poured himself a whisky.
[ترجمه ترگمان]کستل به طرف گنجه رفت و یک ویسکی برای خودش ریخت
[ترجمه گوگل]قلعه به سمت میز کار رفت و خودش را یک ویسکی ریخت

5. He lines it up on the shiny sideboard.
[ترجمه ترگمان]آن را روی پاتختی گذاشت
[ترجمه گوگل]او آن را بر روی میزبان براق می گذارد

6. She dodged to the sideboard and picked up a decanter by the neck, spilling sherry on to the floor.
[ترجمه ترگمان]به طرف بوفه رفت و یک تنگ را روی گردن گرفت و روی زمین ریخت
[ترجمه گوگل]او به صندوق عقب رفت و یک گردنبند را بر گردن گذاشت و روی سرش ریخت

7. As he spoke, the sideboard barring the entrance toppled over in a heap of shattered crockery and wood.
[ترجمه ترگمان]همان طور که حرف می زد، میز کناری که جلوی در ورودی قرار گرفته بود، روی توده ای از ظروف سفالی شکسته و چوبی واژگون شد
[ترجمه گوگل]همانطور که او گفت، میز صندلی که مانع از ورود آن به یک سطل زباله و چوب می شود

8. The carving knife is in the sideboard drawer.
[ترجمه ترگمان]چاقوی حکاکی شده توی کشوی میز است
[ترجمه گوگل]چاقوی حکاکی در صندوق عقبی قرار دارد

9. The room was sparsely furnished with an ancient sideboard, a small kitchen-dresser, a table and two chairs.
[ترجمه ترگمان]اتاق یک گنجه دیواری قدیمی بود، یک میز کوچک آشپزخانه، یک میز و دو صندلی
[ترجمه گوگل]اتاق با صندوقی باستانی، آشپزخانه کوچک، میز و دو صندلی، به آرامی مبله شده بود

10. He immediately went to the sideboard and poured two glasses of brandy.
[ترجمه ترگمان]فورا به سوی گنجه رفت و دو گیلاس براندی ریخت
[ترجمه گوگل]او بلافاصله به سفره رفت و دو لیوان براندی ریخت

11. Culley looked towards a sideboard where the cassette player stood.
[ترجمه ترگمان]Culley به طرف می زی که نوار کاست در آن ایستاده بود نگاه کرد
[ترجمه گوگل]Culley به سمت یک میزبان که در آن بازیکن کاستوم بود ایستاده بود

12. Slow sideboard sparkler, we watch its wadding softly fray.
[ترجمه ترگمان]کنار گنجه آهسته و آهسته که پر از پر کردن طناب و پر کردن طناب است نگاه می کنیم
[ترجمه گوگل]sparkler توری آهسته، ما تماشای آن wadding نرمی زدن

13. He drifts to the sideboard and looks for something else.
[ترجمه ترگمان]به سوی میز می لغزد و دنبال چیزی دیگر می گردد
[ترجمه گوگل]او به صندوق عقب رفته و به دنبال چیز دیگری است

14. A large sideboard with drawers and cupboards.
[ترجمه ترگمان]گنجه بزرگی با کشوها و قفسه ها بود
[ترجمه گوگل]یک میز بزرگ با شومینه و کابینت

15. Along the wall there is a sideboard.
[ترجمه ترگمان]کنار دیوار یک گنجه است
[ترجمه گوگل]در امتداد دیوار یک صندوق توالت وجود دارد

the sideboards of a wagon

تخته‌های دیوار واگن


پیشنهاد کاربران

کنسول

sideboard ( گردشگری و جهانگردی )
واژه مصوب: میز کناری
تعریف: میزی قفسه دار در غذاخوری ها برای نگهداری لوازم روی میز، مانند رومیزی و دستمال سفره و نمکدان و ظروف غذاخوری به جز بشقاب و لیوان


کلمات دیگر: