اجتماعی کردن، بکارهای اجتماعی تخصیص دادن، بصورت سوسیالیستی دراوردن
socialise
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• learn to relate to and interact with others; be sociable, interact with others; establish according to the principles of socialism; make socialist (institutes, governments, institutions etc.); prepare for social life (also socialize)
جملات نمونه
1. The hours were terrible, so socialising was difficult.
[ترجمه ترگمان]ساعت ها وحشتناک بود، بنابراین socialising سخت بود
[ترجمه گوگل]ساعت ها وحشتناک بود، بنابراین اجتماعی شدن دشوار بود
[ترجمه گوگل]ساعت ها وحشتناک بود، بنابراین اجتماعی شدن دشوار بود
2. They work for the same company, socialise together and worship in the same mosque.
[ترجمه ترگمان]آن ها برای یک شرکت کار می کنند، اجتماع می کنند و در همان مسجد عبادت می کنند
[ترجمه گوگل]آنها برای یک شرکت کار می کنند، با هم در یک مسجد همکار می شوند و عبادت می کنند
[ترجمه گوگل]آنها برای یک شرکت کار می کنند، با هم در یک مسجد همکار می شوند و عبادت می کنند
3. Most socialising had been concentrated within the private domestic sphere with their female kin and children.
[ترجمه ترگمان]بیشتر روابط اجتماعی در محدوده داخلی خصوصی با خویشاوندان و فرزندان آن ها متمرکز شده بود
[ترجمه گوگل]بیشتر اجتماعی شدن در محیط داخلی خصوصی با همسران و فرزندان خود متمرکز شده است
[ترجمه گوگل]بیشتر اجتماعی شدن در محیط داخلی خصوصی با همسران و فرزندان خود متمرکز شده است
4. The dress is particularly ideal for trans-seasonal wear, and also for dressing up with accessories for socialising after work.
[ترجمه ترگمان]این لباس به ویژه برای پوشیدن لباس فصلی ایده آل است و همچنین برای روابط اجتماعی پس از کار لباس پوشیدن نیز مناسب است
[ترجمه گوگل]این لباس به ویژه برای لباس های فصلی مناسب است و همچنین برای پوشیدن لوازم جانبی برای پس از کار با همسر
[ترجمه گوگل]این لباس به ویژه برای لباس های فصلی مناسب است و همچنین برای پوشیدن لوازم جانبی برای پس از کار با همسر
5. As was suggested above, girls have been socialised into viewing work as secondary to marriage and child-rearing.
[ترجمه ترگمان]همانطور که در بالا اشاره شد، دختران در حال بازدید از کار به عنوان ثانویه برای ازدواج و پرورش کودک بوده اند
[ترجمه گوگل]همانطور که در بالا ذکر شد، دختران به کار مشاهده به عنوان ثانویه به ازدواج و پرورش کودک سوق داده شده است
[ترجمه گوگل]همانطور که در بالا ذکر شد، دختران به کار مشاهده به عنوان ثانویه به ازدواج و پرورش کودک سوق داده شده است
6. But everyone enjoyed the opportunity to relax, socialise and soak up the sun.
[ترجمه ترگمان]اما همه از این فرصت استفاده کردند تا استراحت کنند، معاشرت کنند و خورشید را خیس کنند
[ترجمه گوگل]اما همه از این فرصت برای استراحت، اجتماعی کردن و خیس شدن خورشید استفاده کردند
[ترجمه گوگل]اما همه از این فرصت برای استراحت، اجتماعی کردن و خیس شدن خورشید استفاده کردند
7. Our friendly wine bar is also there for your pre-show drink, your interval glass of wine or your after show socialising.
[ترجمه ترگمان]همچنین برای نوشیدن پیش از نمایش، نوشیدن یک لیوان شراب و یا روابط اجتماعی بعد از آن نیز روابط اجتماعی با شما را به همراه خواهد داشت
[ترجمه گوگل]نوار شراب دوستانه ما نیز وجود دارد برای نوشیدنی پیش نمایش خود را، شیشه شیشه ای خود را از شراب و یا خود را پس از نمایش اجتماعی
[ترجمه گوگل]نوار شراب دوستانه ما نیز وجود دارد برای نوشیدنی پیش نمایش خود را، شیشه شیشه ای خود را از شراب و یا خود را پس از نمایش اجتماعی
8. Sometimes I get confused between work and socialising, especially when we spend our off-duty time discussing what we did on duty.
[ترجمه ترگمان]گاهی بین کار و روابط اجتماعی گیج می شوم، به خصوص زمانی که ما تمام وقت خود را صرف بحث درباره کاری می کنیم که در حال انجام وظیفه هستیم
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات من بین کاری و اجتماعی شدن اشتباه می گیرم، مخصوصا زمانی که وقت خود را صرف بحث درباره آنچه که انجام دادیم انجام می دهیم
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات من بین کاری و اجتماعی شدن اشتباه می گیرم، مخصوصا زمانی که وقت خود را صرف بحث درباره آنچه که انجام دادیم انجام می دهیم
9. This development forced information processing managers to socialise with their counterparts at other organisations.
[ترجمه ترگمان]این توسعه، مدیران پردازش اطلاعات را وادار به معاشرت با همتایان خود در سازمان های دیگر کرد
[ترجمه گوگل]این توسعه مدیران پردازش اطلاعات را مجبور به همکاری با همتایان خود در سازمان های دیگر کردند
[ترجمه گوگل]این توسعه مدیران پردازش اطلاعات را مجبور به همکاری با همتایان خود در سازمان های دیگر کردند
10. Regulated, socialised economies trample on human dignity, despoil the natural environment and depress economic performance.
[ترجمه ترگمان]اقتصاد socialised، اقتصاد socialised را زیر پا می گذارد، محیط طبیعی را نابود می کند و عملکرد اقتصادی را کاهش می دهد
[ترجمه گوگل]اقتصادهای تنظیم شده، سوسیالیستی بر کرامت انسانی سرازیر می شوند، محیط طبیعی را از بین می برند و عملکرد اقتصادی را کاهش می دهند
[ترجمه گوگل]اقتصادهای تنظیم شده، سوسیالیستی بر کرامت انسانی سرازیر می شوند، محیط طبیعی را از بین می برند و عملکرد اقتصادی را کاهش می دهند
11. Then, of course, the whole process of formal education is a crucial socialising agency.
[ترجمه ترگمان]سپس، کل فرآیند آموزش رسمی یک موسسه روابط اجتماعی مهم است
[ترجمه گوگل]البته، البته، کل فرآیند آموزش رسمی یک سازمان مهم اجتماعی است
[ترجمه گوگل]البته، البته، کل فرآیند آموزش رسمی یک سازمان مهم اجتماعی است
12. I suspect he has told you to socialise because that is his crass way of nurturing you.
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم به تو گفته که به این دلیل که این کار احمقانه اش برای تربیت تو است
[ترجمه گوگل]من معتقد هستم که او به شما گفته است که به اجتماع بپردازید؛ زیرا این شیوه پرورش اوست
[ترجمه گوگل]من معتقد هستم که او به شما گفته است که به اجتماع بپردازید؛ زیرا این شیوه پرورش اوست
13. Sometimes it is frustrating trying to socialise with no money.
[ترجمه ترگمان]بعضی وقت ها نا امید کننده است که بدون پول معاشرت کنیم
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات آن را خسته کننده می دانیم که سعی می کند با هیچ پولی ازدواج کند
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات آن را خسته کننده می دانیم که سعی می کند با هیچ پولی ازدواج کند
14. This enables pupils to socialise and work with others and to separate any problem pupils.
[ترجمه ترگمان]این کار دانش آموزان را قادر می سازد تا با دیگران معاشرت کنند و با دیگران کار کنند و هر گونه دانش آموزان را از هم جدا کنند
[ترجمه گوگل]این امر دانش آموزان را قادر می سازد تا با دیگران همکاری و همکاری کنند و دانش آموزان مشکل را جدا کنند
[ترجمه گوگل]این امر دانش آموزان را قادر می سازد تا با دیگران همکاری و همکاری کنند و دانش آموزان مشکل را جدا کنند
پیشنهاد کاربران
Communicate or spend time with somebody
You will have time to communicate with your friend's
You will have time to communicate with your friend's
معاشرت کردن با دیگران
آموزش دادن آداب معاشرت و رفتارهای اجتماعی به دیگران
آموزش دادن آداب معاشرت و رفتارهای اجتماعی به دیگران
تعامل و معاشرت داشتن with
کلمات دیگر: