کلمه جو
صفحه اصلی

redefinition

انگلیسی به فارسی

تعریف دوباره


انگلیسی به انگلیسی

• restatement of the meaning of a word or phrase; act of specifying again, redesignation
a redefinition of something is a modification of its function, role, or structure.

جملات نمونه

1. The limitations of party competition Schumpeter's redefinition of democracy as a method has been extremely influential.
[ترجمه ترگمان]محدودیت های رقابت حزبی در مورد تعریف مجدد دموکراسی از دموکراسی به عنوان یک روش بسیار تاثیرگذار بوده است
[ترجمه گوگل]محدودیت های رقابت حزب تعریف شومپیتر از دموکراسی به عنوان یک روش بسیار تاثیرگذار بوده است

2. There is a continual redefinition of an individual's task, through interaction between the individual and others.
[ترجمه ترگمان]تعریف مجدد مستمر از یک کار فرد، از طریق تعامل بین فردی و دیگران وجود دارد
[ترجمه گوگل]یک تعریف مستمر از وظیفه فرد، از طریق تعامل بین فرد و دیگران وجود دارد

3. Topic : A Redefinition of the Relationship Between Legality and Market.
[ترجمه ترگمان]موضوع: بررسی رابطه بین رعایت استانداردها و بازار
[ترجمه گوگل]موضوع بازخوانی رابطه بین قانونی و بازار

4. The reusability problem of the process redefinition is resolved through the separate storage of the workflow relative data and the process definition data.
[ترجمه ترگمان]مساله قابلیت استفاده مجدد مجدد فرآیند تعریف مجدد از طریق ذخیره جداگانه داده های مربوط به گردش کار و داده های تعریف فرآیند حل می شود
[ترجمه گوگل]مشکل مجدد استفاده از تعریف مجدد فرایند از طریق ذخیره جداگانه داده های نسبی گردش کار و داده های تعریف فرایند حل می شود

5. But for other people it's a redefinition and an expansion.
[ترجمه ترگمان]اما برای افراد دیگر، تعریف مجدد و توسعه است
[ترجمه گوگل]اما برای دیگران این تعریف دوباره و گسترش است

6. The final necessary step for completing this redefinition of the role of the manager is to "make it official" within the organization.
[ترجمه ترگمان]آخرین گام لازم برای تکمیل این تعریف مجدد نقش مدیر، \"ایجاد یک مقام\" در سازمان است
[ترجمه گوگل]گام نهایی لازم برای تکمیل این تعریف مجدد نقش مدیر این است که آن را رسمی در سازمان قرار دهیم

7. "The redefinition, " Horowitz says, "is a task uniquely performed by the young.
[ترجمه ترگمان]\"Horowitz می گوید:\" تعریف مجدد، کاری است که جوانان به طور منحصر به فرد انجام می دهند \"
[ترجمه گوگل]هورویتز می گوید: تعریف جدید، یک وظیفه ای است که منحصرا توسط جوان انجام می شود

8. I've been part of this redefinition all my life, casting cousins and friends as ersatz siblings since I was a child.
[ترجمه ترگمان]من در تمام عمرم جزیی از این redefinition بوده ام، و از زمانی که یک بچه بودم، خواهر و برادر هام و دوستانم را دوست داشته باشم
[ترجمه گوگل]من از زمانیکه یک کودک بودم بخشی از این تعریف مجدد تمام زندگیام را داشتم، پسرعزیزان و دوستانم را به عنوان خواهر و برادر ارادت خود انتخاب کردم

9. "This redefinition really could end up reclassifying all of these effective and safe birth control methods as abortifacients, or agents that induce abortions, " he says.
[ترجمه ترگمان]او می گوید: \" این تعریف مجدد واقعا می تواند همه این روش های موثر و موثر کنترل زاد و ولد را به عنوان abortifacients، یا عواملی که سقط جنین را القا می کنند، به پایان برساند \"
[ترجمه گوگل]او می گوید: 'این تعریف مجدد واقعا می تواند تمام این روش های موثر و ایمن کنترل تولد را به عنوان مخالفان سقط جنین یا عامل هایی که سقط جنین را تحریک می کنند، طبقه بندی کند '

10. Expansion, reduction or redefinition of the design space could be desired upon gaining additional process information.
[ترجمه ترگمان]توسعه، کاهش یا تعریف مجدد فضای طراحی می تواند برای به دست آوردن اطلاعات فرآیند اضافی مورد نظر باشد
[ترجمه گوگل]پس از به دست آوردن اطلاعات فرایند اضافی، توسعه، کاهش یا تعریف مجدد فضای طراحی می تواند مورد نظر باشد

11. She provided a redefinition of his duties.
[ترجمه ترگمان]او a از وظایف خود را به دست آورد
[ترجمه گوگل]او تعریف مجدد وظایف خود را ارائه داد

12. The central element of this redefinition has been the demand for national control of natural resources – which has produced major conflicts with multinationals.
[ترجمه ترگمان]عنصر مرکزی این تعریف مجدد تقاضا برای کنترل ملی منابع طبیعی است - که درگیری های اصلی با شرکت های چندملیتی را ایجاد کرده است
[ترجمه گوگل]عنصر مرکزی این تعریف مجدد، تقاضا برای کنترل ملی منابع طبیعی است - که منازعات عمده ای با شرکت های چند ملیتی ایجاد کرده است

13. Second-order change involves a redefinition or reconceptualization of the business of the organization and the way it is to be conducted.
[ترجمه ترگمان]تغییر درجه دو شامل تعریف مجدد یا ارزیابی مجدد کسب وکار سازمان و نحوه انجام آن است
[ترجمه گوگل]تغییرات دوم مرتبه شامل تعریف مجدد یا تجدید ساختار کسب و کار سازمان و نحوه انجام آن می شود

14. The principal means of growth and development including accretion, redefinition and invention.
[ترجمه ترگمان]ابزار اصلی رشد و توسعه شامل accretion، تعریف مجدد و اختراع
[ترجمه گوگل]ابزار اصلی رشد و توسعه شامل افزایش، تعریف مجدد و اختراع

پیشنهاد کاربران

بازتعریف

تعریف مجدد

تعریف مجدد، تعریف دوباره


کلمات دیگر: