معکوس کردن، بالعکس کردن
inverting
انگلیسی به فارسی
جملات نمونه
1. she caught the insect by inverting her cup on it
او فنجان خود را روی حشره دمرو کرد و آن را گرفت.
پیشنهاد کاربران
وارونه سازی، واژگون سازی، معکوس سازی، برگشتگی
وارونه ساز، وارونه کننده، واژگون ساز، واژگون کننده، معکوس ساز، معکوس کننده
وارونه ساز، وارونه کننده، واژگون ساز، واژگون کننده، معکوس ساز، معکوس کننده
معکوس
کلمات دیگر: