کلمه جو
صفحه اصلی

merged


اعلام مسیر تعقیب، با هواپیماى دشمن برخورد کرد در رهگیرى هوایى علوم نظامى : دشمن ظاهر شد

انگلیسی به فارسی

ادغام شد، ادغام کردن، ترکیب کردن، فراگرفته، یکی کردن، ممزوج کردن، مستهلک شدن، غرق شدن، مخلوط کردن، فرو رفتن


جملات نمونه

1. the two colors merged and became dark green
آن دو رنگ درهم آمیختند و تبدیل به سبز پررنگ شدند.

2. two streams of traffic merged to form a gigantic "y"
دو رشته وسایط نقلیه به هم پیوستند و "y" غول آسایی را تشکیل دادند.

پیشنهاد کاربران

ادغام کردن - ترکیب کردن

Two company merged in 2013 and now form one very large corporation


کلمات دیگر: