کلمه جو
صفحه اصلی

feeder


معنی : خورنده، چرنده، ناودان، خوراک دهنده، رود فرعی، چارپایان پرواری، بطری پستانک دار
معانی دیگر : (راه یا رودخانه و غیره) فرعی، شاخه راه، شاخراهه، شاخانه، (شخص یا دستگاهی که خوراک می رساند یا ماشین و غیره را تغذیه می کند) خوراندگر، خوراننده، تغذیه رسان، سوخت رسان، علیق رسان، دام خور رسان، (دام به ویژه گاوی که پروار می شود) پرواری، پروار، گاوپرواری، غذا خورنده، در جمع چارپایان پرواری

انگلیسی به فارسی

خوراک‌دهنده، (غذا) خورنده، چرنده، (در جمع) چارپایان پرواری، رود فرعی، بطری پستانک‌دار، سوخت رسان، ناودان


تغذیه کننده، چرنده، خوراک دهنده، خورنده، رود فرعی، چارپایان پرواری، بطری پستانک دار، ناودان


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: someone or something that supplies or receives food.

(2) تعریف: a bin or receptacle from which animals can feed.

(3) تعریف: a person or device that feeds materials into a machine.

(4) تعریف: a contributing segment of a larger unit, such as a stream that flows into a river or a branch of a railroad that joins a main line.

(5) تعریف: an intermediate power line.

• person or thing which supplies food; device which supplies food to farm animals; bird feeder; person or thing which eats or takes nourishment; animal that fattened for market; something or someone which supplies; something or someone which channels or routes; tributary; someone or something which connects; branch (especially of a transportation line)
a feeder road, railway line, or air route is a minor one that connects with a major one.
a feeder is a device that is used for feeding animals or sick people.
if a baby or animal is a slow feeder, a fussy feeder, and so on, it feeds in that particular way.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] دستگاه تغذیه کننده
[برق و الکترونیک] خط تغذیه ؛ تغذیه کننده خط انتقال بین فرستنده و آنتن. - خط تغذیه
[مهندسی گاز] خوراک دهنده، سوخت رسان
[زمین شناسی] خوراک دهنده ،ماشین که زغال را به یک کمربند حامل تغذیه می کند
[نساجی] تغذیه کننده - خوراک دهنده
[ریاضیات] خوراننده، بازده، خوراک دهنده، تغذیه کننده
[معدن] تغذیهکننده (عمومی فرآوری)

مترادف و متضاد

خورنده (اسم)
pecker, feeder

چرنده (اسم)
feeder

ناودان (اسم)
spout, flume, tube, dale, kennel, downpipe, waterspout, feeder, rainspout

خوراک دهنده (اسم)
feeder

رود فرعی (اسم)
feeder

چارپایان پرواری (اسم)
feeder

بطری پستانک دار (اسم)
feeder

جملات نمونه

1. a feeder line
خط فرعی (برای وسایط نقلیه)

2. The birds peeped exactly as we refilled the feeder.
[ترجمه ترگمان]پرندگان همان طور که ظرف غذای ما را پر می کردند، نگاه می کردند
[ترجمه گوگل]پرنده ها دقیقا همانطور که فیدر را دوباره پر کردیم نگاه کردیم

3. The Shyok River is a major feeder of the Indus River.
[ترجمه ترگمان]رودخانه Shyok یک ظرف بزرگ از رودخانه ایندوس است
[ترجمه گوگل]رودخانه شیوک یک فیدر بزرگ رودخانه هندو است

4. Little Timmy is a noisy feeder.
[ترجمه ترگمان]تیمی کوچولو یه ظرف پر سر و صداست
[ترجمه گوگل]Little Timmy فیدر پر سر و صدا است

5. Gross feeder likes gross food.
[ترجمه ترگمان]گروس Gross غذای ناخالص را دوست دارد
[ترجمه گوگل]فیدر ناخوشایند غذای ناخوشایند را دوست دارد

6. The length of the feeder pipe is 50m.
[ترجمه ترگمان]طول لوله تغذیه ۵۰ متر است
[ترجمه گوگل]طول لوله فیدر 50 متر است

7. An optional 1 500 sheet feeder can be attached to the photocopier.
[ترجمه ترگمان]یک فیدر خودکار ۱ ۵۰۰ اختیاری می تواند به دستگاه فتوکپی متصل شود
[ترجمه گوگل]یک فیدر 1 500 برگ اختیاری را می توان به فتوکپی متصل کرد

8. A bluejay flew toward the feeder on the house.
[ترجمه ترگمان]A به طرف the که در خانه بود پرواز کرد
[ترجمه گوگل]Bluejay به سمت فیدر در خانه پرواز کرد

9. A main feeder lava tunnel often branches towards the terminus of a flow rather like the distributaries of a river delta.
[ترجمه ترگمان]یک تونل اصلی گدازه اغلب به سمت پایانه یک جریان حرکت می کند، نه مثل the یک دلتای رودخانه
[ترجمه گوگل]یک تونل گدازه فیدر اغلب به سمت انتهای یک جریان شبیه توزیع کننده های دلتای رودخانه می نشیند

10. Rows 31-120 white in feeder 1 and dark colour in feeder Continue in plain knitting with dark colour.
[ترجمه ترگمان]ردیف ۳۱ - ۱۲۰ سفید در ظرف ۱ و رنگ تیره در ظرف تغذیه در بافتن ساده با رنگ های تیره ادامه دارد
[ترجمه گوگل]ردیف 31-120 سفید در فیدر 1 و رنگ تیره در فیدر ادامه با قلاب بافته با رنگ تیره

11. Use of an automatic feeder is recommended for this.
[ترجمه ترگمان]استفاده از یک فیدر خودکار برای این کار توصیه می شود
[ترجمه گوگل]استفاده از فیدر اتوماتیک برای این توصیه می شود

12. The plating feeder holds them so that one yarn is always on the purl side and one on the knit side.
[ترجمه ترگمان]ظرف روکش دار آن ها را نگه می دارد تا یک نخ همیشه در سمت چپ و یک طرف در طرف knit باشد
[ترجمه گوگل]فیدر گالوانیزه آنها را نگه می دارد، به طوری که یک نخ همیشه در طرف فورج و یکی در سمت چانه باشد

13. As a supplement, feeder shrimps will provide additional proteins and roughage.
[ترجمه ترگمان]میگو به عنوان مکمل، پروتئین های اضافی و roughage را تامین خواهد کرد
[ترجمه گوگل]به عنوان یک مکمل، میگو فیدر پروتئین و سبزیجات اضافی را فراهم می کند

14. This gives feeder services at no extra cost.
[ترجمه ترگمان]این امر به هیچ هزینه اضافی به خدمات فیدر اجازه نمی دهد
[ترجمه گوگل]این به هزینه فیدر کمک می کند

a feeder line

خط فرعی (برای وسایط نقلیه)


پیشنهاد کاربران

[صنعت]
قطعه رسان ، قطعه گذار ، قطعه پُرکن

[در ترکیب با کلمه دیگر]
رسان ، گذار ، پُرکُن


A feeder or barge is a small vessel from/on which goods are transferred on/from a large vessel. The large vessel usually is unable to reach a river or canal ( Logistics Glossary ) .

با ظرفیت کم تر از 1000 TEU


تأمین کننده



کلمات دیگر: