کلمه جو
صفحه اصلی

make up


معنی : درست کردن، ترکیب کردن، جبران کردن، خوشامد گویی کردن، جعل کردن، گریم کردن، ترکیب، آرایش، گریم، بزک، ساختمان یاحالت داستان ساختگی، توالت، در ارایش
معانی دیگر : 1- ترکیب کردن، ساختن، به هم وصل کردن 2- تشکیل دادن 3- اختراع کردن 4- (کمبود و غیره) برطرف کردن 5- جبران کردن 6-ترتیب دادن 7- آشتی کردن 8- بزک کردن، گریم کردن 9- تصمیم گرفتن، ترکیب، ساختمان یاحالت داستان ساختگی، در تاتر ارایش، بزک، توالت

انگلیسی به فارسی

ترکیب، ساخت، ساختمان یاحالت داستان ساختگی، در(تاتر) آرایش، گریم، ترکیب کردن، درست کردن، جبران کردن، جعل کردن، گریم کردن، بزک، توالت


آرایش، درست کردن، جبران کردن، ترکیب کردن، جعل کردن، گریم کردن، خوشامد گویی کردن


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to constitute or compose.
مترادف: constitute, form
مشابه: compose, create

- Fifty states make up the United States of America.
[ترجمه سید] پنجاه ایالت ایالات متحده آمریکا را تشکیل می دهند
[ترجمه زهرا] ایالات متحده آمریکا از پنجاه ایالت تشکیل شده است.
[ترجمه ترگمان] پنجاه ایالت متحده آمریکا را تشکیل می دهند
[ترجمه گوگل] پنجاه ایالت ایالات متحده آمریکا را تشکیل می دهند
- The U.S. Senate is made up of one hundred senators, two from each of the states.
[ترجمه سید] سنای ایالات متحده از 100 سناتور تشکیل شده است، دو نفر از هر ایالت
[ترجمه ترگمان] سنای آمریکا متشکل از صد سناتور، دو سناتور از هر یک از ایالات است
[ترجمه گوگل] سنای ایالات متحده از 100 سناتور تشکیل شده است، دو نفر از هر ایالت

(2) تعریف: to pay back or compensate.
مترادف: compensate, offset, repair
مشابه: atone, recompense, redress, supply

- When you've hurt someone's feelings to that extent, it's difficult to make up for it.
[ترجمه A.A] وقتی احساسات یکی را تا آن اندازه جریحه دار کرده اید جبران کردنش سخت است
[ترجمه ترگمان] وقتی احساسات یک نفر رو به این اندازه جریحه دار کردی، سخته که جبران کنی
[ترجمه گوگل] وقتی احساسات شما را به آن حد آسیب برسانید، برای آن سخت است

(3) تعریف: to reconcile after a quarrel.
مشابه: make amends, square

- The couple had a bitter argument, but the two made up the next day.
[ترجمه A.A] این زن و شوهر بحث تندی داشتند اما روز بعد هر دوتا آشتی کردند
[ترجمه ترگمان] این دو زوج استدلال تلخی داشتند، اما روز بعد، دو نفر از هم جدا شدند
[ترجمه گوگل] این زن و شوهر بحث تلخ داشتند، اما دو روز بعد از آن ساخته شدند

(4) تعریف: to invent (a story, excuse, or the like) using one's mind.

- He made up an excuse to stay home from work.
[ترجمه ترگمان] بهانه آورد که از سرکار به خانه برگردد
[ترجمه گوگل] او عذرخواهی کرد تا از کار خود در خانه بماند
- The teacher made up an example to help the students understand.
[ترجمه محمد] دانش آموز در هنگام امتحان بیمار شده بود و از استاد برای امتحان جبرانی پرسید
[ترجمه ترگمان] معلم الگویی را برای کمک به دانش آموزان ایجاد کرد
[ترجمه گوگل] معلم نمونه ای برای کمک به دانش آموزان درک کرد
اسم ( noun )
عبارات: do one's makeup
(1) تعریف: cosmetics, esp. when applied to the face to enhance or alter the appearance.

- The only makeup she uses is lipstick and mascara.
[ترجمه سید] پنجاه ایالت ایالات متحده آمریکا را تشکیل می دهند
[ترجمه زهرا] ایالات متحده آمریکا از پنجاه ایالت تشکیل شده است.
[ترجمه ترگمان] تنها آرایشی که او استفاده می کند رژلب و ریمل زدن است
[ترجمه گوگل] تنها آرایش او استفاده می کند رژ لب و ریمل مژه و ابرو است
- It took an hour every day to put on the actor's makeup.
[ترجمه سید] سنای ایالات متحده از 100 سناتور تشکیل شده است، دو نفر از هر ایالت
[ترجمه ترگمان] هر روز یک ساعت طول می کشید تا آرایش بازیگر به کار رود
[ترجمه گوگل] هر روز برای قرار دادن آرایش بازیگر یک ساعت طول کشید
- I couldn't tell that she was wearing makeup to cover her scar.
[ترجمه A.A] وقتی احساسات یکی را تا آن اندازه جریحه دار کرده اید جبران کردنش سخت است
[ترجمه ترگمان] نمی توانستم تشخیص دهم که او آرایش کرده بود تا جای زخمش را بپوشاند
[ترجمه گوگل] من نمیتوانستم بگویم که آرایش را پوشانده بود

(2) تعریف: the composition of something.
مشابه: architecture, composition, structure

- The makeup of the Senate changed dramatically after the election.
[ترجمه A.A] این زن و شوهر بحث تندی داشتند اما روز بعد هر دوتا آشتی کردند
[ترجمه ترگمان] پس از انتخابات، مجلس سنا به شدت تغییر کرد
[ترجمه گوگل] آرایش مجلس سنا پس از انتخابات به طور چشمگیری تغییر کرد

(3) تعریف: the essential character or temperament of a person.
مشابه: mettle, nature, temperament

- It was not in his makeup to be sympathetic to others.
[ترجمه ترگمان] این آرایش او نبود که با دیگران همدردی کند
[ترجمه گوگل] این در آرایش او بود که با دیگران همدردی کند

(4) تعریف: an examination specially arranged for a student who missed or failed an earlier one.

- The student had been ill during the exam and asked the professor for a makeup.
[ترجمه محمد] دانش آموز در هنگام امتحان بیمار شده بود و از استاد برای امتحان جبرانی پرسید
[ترجمه ترگمان] دانش آموز در هنگام امتحان بیمار شده بود و از استاد برای آرایش سوال کرد
[ترجمه گوگل] دانش آموز در طول امتحان بیمار شده بود و از استاد برای آرایش خواسته بود

• cosmetics; figure, body structure, build; arrangement
construct; constitute; invent, concoct; forgive and forget; supply what is lacking; put on cosmetics; compensate for something missed (as in: "i missed the test, may i make it up?")
make-up is coloured creams and powders which some people, especially women, put on their faces to make themselves look more attractive.
the make-up of something is the different parts that it consists of, and the way these parts are arranged.
cosmetics; structure; composition; arrangement; disposition, temperament of a person; exam given to a student who missed or failed the first exam

دیکشنری تخصصی

[سینما] بزک - گریم - گریم کردن - آرایش / چهره آرایی
[مهندسی گاز] درست کردن، جبران کردن
[نساجی] نحوه تغذیه ماشین ( طریقه قرار دادن پارچه داخل ماشین )
[ریاضیات] ساختار، به دست آوردن، تشکیل شدن، آراستن

مترادف و متضاد

create


درست کردن (فعل)
right, clean, agree, make, adapt, address, fix, devise, trim, regulate, fettle, organize, gully, make up, weave, build, fashion, concoct, integrate, compose, indite, emend, mend, redd, straighten

ترکیب کردن (فعل)
incorporate, unite, combine, compound, agglutinate, synthesize, merge, make up, piece, concoct, confect, constitute

جبران کردن (فعل)
rectify, repair, remedy, redress, atone, expiate, compensate, offset, gratify, make up, reimburse, requite, reciprocate, countervail, recoup

خوشامد گویی کردن (فعل)
praise, flatter, compliment, make up, chum, suck up, crouch

جعل کردن (فعل)
forge, feign, counterfeit, make up, mint, manufacture, invent, concoct, dream up

گریم کردن (فعل)
make up

ترکیب (اسم)
consolidation, conjugation, conformation, synthesis, blend, admixture, combination, composition, syntax, mixture, compound, melange, confection, structure, physique, form, feature, commixture, concoction, making, contexture, zygosis, makeup

آرایش (اسم)
makeup

بزک (اسم)
toilet, toilette, makeup, toiletry

توالت (اسم)
toilet, toilette, makeup

Synonyms: ad-lib, blend, coin, combine, compose, compound, concoct, construct, contrive, cook up, devise, dream up, fabricate, fake it, fashion, fix, formulate, frame, fuse, hatch, improv, improvise, invent, join, knock off, make, meld, merge, mingle, mix, originate, play by ear, prepare, pretend, put together, ready, trump up, whip up, wing it, write


Antonyms: be real, tell truth


comprise, constitute


Synonyms: complete, compose, consist, fill, form, furnish, include, make, meet, provide, supply


compensate, reconcile


Synonyms: accommodate, atone, balance, bury the hatchet, come to terms, compose, conciliate, counterbalance, counterpoise, countervail, forgive and forget, make amends, make peace, mend, offset, outweigh, pacify, recompense, redeem, redress, requite, set off, settle, shake hands


Antonyms: disagree


جملات نمونه

1. this powder acts as a base for the rest of your make-up
این پودر،کار زیرسازی برای بقیه ی آرایش شما را انجام می دهد.

2. the chemical makeup of this liquid
ترکیب شیمیایی این آبگونه

3. the present makeup of the cabinet favors peace
بیشتر اعضای کابینه ی فعلی طرف دار صلح هستند.

4. to use makeup
بزک کردن

5. to wear no makeup
بزک نکردن

6. to have a cheerful makeup
خلق و خوی شاد داشتن

7. Please come back. I want to make up. I want to be your Valentine.
[ترجمه ترگمان]لطفا برگرد میخوام جبران کنم من میخوام والنتاین تو باشم
[ترجمه گوگل]لطفا برگرد من می خواهم برات بنویسم من می خواهم ولنتاین باشم

8. We win half the battle when we make up our minds to take the world as we find it, including the thorns.
[ترجمه ترگمان]ما نیمی از جنگ را برنده می شویم وقتی که ذهنمان را جمع می کنیم تا دنیا را همان طور که می بینیم، از جمله خارها پیدا کنیم
[ترجمه گوگل]ما نیمی از نبرد را به دست می آوریم زمانی که ذهنمان را تشکیل می دهیم تا دنیا را همانطور که هست پیدا کنیم، از جمله خار ها

9. The way Charles tried to make up to the boss was distasteful to the workers.
[ترجمه ترگمان]راهی که چارلز برای رسیدن به سرکارگر داشت برای کارگران نامطبوع بود
[ترجمه گوگل]راه چارلز سعی در تشکیل رئیس داشت، برای کارگران ناراحت کننده بود

10. I have a lot of faults to make up for.
[ترجمه امیر] من اشتباهات زیادی برای جبران دارم
[ترجمه A.A] اشتباهات زیادی دارم که باید رفع بشه
[ترجمه ترگمان]من اشتباه ات زیادی دارم که باید جبران کنم
[ترجمه گوگل]من گسل های زیادی برای پرداختن دارم

11. She takes ages to make up in the mornings.
[ترجمه ..] صبح ها طول می کشد که اوآرایش کند
[ترجمه ترگمان]صبح ها خیلی طول می کشد تا از خواب بیدار شود
[ترجمه گوگل]او صبح به طول می انجامد تا صبح بخوابد

12. Muslims make up 55% of the population.
[ترجمه ترگمان]مسلمانان ۵۵ درصد جمعیت را تشکیل می دهند
[ترجمه گوگل]مسلمانان 55 درصد جمعیت را تشکیل می دهند

13. The teacher asked the students to make up short dialogues by themselves.
[ترجمه ترگمان]معلم از دانش آموزان خواست تا گفتگوهای کوتاهی با خودشان انجام دهند
[ترجمه گوگل]معلم از دانشجویان خواسته است تا گفتگوهای کوتاه خود را با هم انجام دهند

14. Well, make up your mind. Which do you want? This one or that one?
[ترجمه ترگمان] خب، تصمیمت رو بگیر کدام را می خواهید؟ این یکی یا اون یکی؟
[ترجمه گوگل]خوب، ذهن شما را تشکیل می دهد چه میخواهی؟ این یکی یا آن یکی؟

15. Make up your mind to act decidedly and take the consequences. No good is ever done in this world by hesitation.
[ترجمه ترگمان]تصمیم بگیرید که قطعا دست به کار شوید و نتایج را بگیرید هیچ سودی در این دنیا با دودلی انجام نمی شود
[ترجمه گوگل]ذهن خود را به طور مرتب عمل کنید و عواقب آن را بپذیرید هیچ تردیدی در این جهان وجود ندارد

16. He leans over backwards to make up for what he has lost.
[ترجمه ترگمان]او به عقب خم شد تا آنچه را که از دست داده بود جبران کند
[ترجمه گوگل]او به عقب بر میگردد تا آنچه را که از دست داده است را تشکیل دهد

17. Make up your mind after thinking it over carefully.
[ترجمه learner] بعد از اینکه عمیقا فکر کردی تصمیمت را بگیر . make up your mind ( یعنی تصمیم بگیر ) think over یعنی ( عمیق فکر کردن - دوباره اندیشیدن )
[ترجمه ترگمان]بعد از این که با دقت به آن فکر کرد، ذهنت را مشغول کن
[ترجمه گوگل]قبل از آنکه به دقت فکر کنید، ذهن خود را تشکیل دهید

18. The best makeup is Smile. The best jewelry is Modesty. The best clothing is Confidence.
[ترجمه ترگمان]بهترین آرایش لبخند است بهترین جواهر تواضع است بهترین لباس، اعتماد به نفس است
[ترجمه گوگل]بهترین آرایش لبخند است بهترین جواهرات معجزه است بهترین لباس اعتماد به نفس است

19. The rain then makeup, summer rain, summer lightning, beautiful flowers.
[ترجمه ترگمان]سپس باران، باران تابستانی، رعد و برق تابستان و گل های زیبا
[ترجمه گوگل]باران سپس آرایش، باران تابستان، رعد و برق تابستان، گل های زیبا

20. The makeup cost her a lot of money.
[ترجمه ترگمان]آرایش به قیمت گزافی تمام شد
[ترجمه گوگل]آرایش او مقدار زیادی پول را هزینه می کند

21. I'm not advising you to throw away your makeup or forget about your appearance.
[ترجمه ترگمان]من توصیه نمی کنم که you را دور بیندازی و یا ظاهرت را فراموش کنی
[ترجمه گوگل]من توصیه نمی کنم که آرایش خود را دور بریزید و یا ظاهر خود را فراموش کنید

22. Makeup accents her good looks.
[ترجمه ترگمان]لوازم آرایش چهره زیبایش را با لحنی ملایم تر ادا کرد
[ترجمه گوگل]آرایش لهجه او به نظر می رسد

23. Those who failed the exam take a makeup exam.
[ترجمه ترگمان]آن هایی که در امتحان شرکت نکردند یک امتحان آرایشی گرفتند
[ترجمه گوگل]کسانی که امتحان را شکست دادند امتحان آرایش را انجام می دهند

24. Don't dawdle over your makeup, we don't want to be late for the concert.
[ترجمه ترگمان]برای آرایش خود معطل نکن، ما نمی خواهیم برای کنسرت دیر کنیم
[ترجمه گوگل]در مورد آرایش خود سعی نکنید، ما نمی خواهیم دیر به کنسرت بپردازیم

25. She youthened her appearance with makeup.
[ترجمه ترگمان]ظاهرش را با آرایش عوض می کرد
[ترجمه گوگل]او ظاهر خود را با آرایش نمایش داد

26. There was some fatal flaw in his makeup, and as time went on he lapsed into long silences or became off-hand.
[ترجمه ترگمان]نقص کشنده در آرایش او وجود داشت، و زمانی که گذشت زمان به خاموشی طولانی فرو رفت و یا دست از دست رفت
[ترجمه گوگل]برخی از نقص های مرگبار در آرایش او وجود داشت، و زمانیکه به سکوت طولانی خاتمه داد یا از دست خارج شد

27. Her makeup so unbelievably dramatic, so abnormal, she looked mentally ill.
[ترجمه ترگمان]آرایش او چنان هیجان انگیز و غیر عادی بود که به نظر می رسید بیمار است
[ترجمه گوگل]آرایش او به طرز باور نکردنی چشمگیر، بنابراین غیر طبیعی، او به نظر روانی بیمار بود

28. Kind of hard to tell underneath all that makeup.
[ترجمه ترگمان]یه جورایی سخته که این همه آرایش رو زیر و رو کنی
[ترجمه گوگل]نوع سختی که در زیر همه این آرایش ها وجود دارد

29. They use some makeup because they know that the face they show the world is important, and because first impressions count!
[ترجمه ترگمان]آن ها از آرایش استفاده می کنند چون می دانند که چهره ای که نشان می دهند دنیا مهم است، و به این خاطر که اولین برداشت اهمیت دارد
[ترجمه گوگل]آنها از آرایش استفاده می کنند، زیرا آنها می دانند چهره ای که آنها نشان می دهند جهان مهم است، و از آنجا که اولین تصورات شمارش می شود!

30. However the racial makeup of the panel, which is anonymous, was unknown as final selections were conducted behind closed doors.
[ترجمه ترگمان]با این حال، آرایش نژادی پانل که ناشناس است، به عنوان منتخب نهایی پشت دره ای بسته انجام شد
[ترجمه گوگل]با این حال آرایش نژادی این پانل، که ناشناس است، ناشناخته بود زیرا انتخاب های نهایی در پشت درهای بسته انجام می شد

پیشنهاد کاربران

تصمیم گرفتن

مرتب کردن

Have you made up your mind?
فکراتو کردی؟

آزمون جبرانی

ترکیب - نظام

داستانی دروغ گفتن برای جبران عذر

بهانه تراشی

ذات. شخصیت

داستان بافتن

ساختار

ساختار شخصیت

ساختار ژنتیک شخصیت

آرایش، ساختار

تامین کردن، فراهم کردن، مهیا کردن - تشکیل دادن، درست کردن

گریم ، آرایش

درست یا جبران کردن

آرایش کردن_پیرایش و آراستگی صورت و موها

بهانه آوردن
He made up an excuse

نسخه ( دارو، و . . . ) پیچیدن.

تشکیل دادن

این فعل به صورت make up for something مورد استفاده قرار می گیرد و معادل فارسی آن �جبران کردن چیزی� است. مثال:

I am sorry we couldn’t meet last week, but I will make up for it this week.

�شرمنده ام که هفته قبلی نتوانستیم همدیگر را ببینیم، اما این هفته جبران خواهم کرد. �

Conffiguration
Consttellation
Format
Patern
قالب بندی
ساختار

Colored cream and powder that women put on their faces

هم معنی consist of هم است یعنی شامل شدن

Make up your mind

یکی معنی آرایش کردن داره.
ولی به معنی ساختن یه داستان جدید ک معلوم نیس درسته یا نه.
چیززی که وانمود میکنی درسته ولی نیست. یجورایی درست جلوه دادن یک دروغ

راست و ریست کردن

قانع کردن

( ساختار چیزی را ) شکل دادن

Make up
یعنی آشتی کردن

?she really wants to make up
او واقعا میخواد آشتی کنه؟
Make up
تصمیم گرفتن
Make up your mind
تصمیمت را بگیر
و . . . . .

درست کردن

آرایش کردن، تقویت کردن، ردیف کردن

ترکیب کردن

شخصیت


make - up session :
extra session
کلاس جبرانی

ساخت داستان دروغ
الکی یه چیزی رو گفتن

👍Invent sth , often sth is not true
سرهم کردن ، ، برای مثال سرهم کردن یک داستان یا بهانه ای 👍
👍He made an excuse

ساختن تشکیل دادن

آرایشکردن، دوباره آشتی کردن،

شخصیت، ذات

روحیات

داستان سر هم کردن
قصه بافتن

زینت دادن
زیبا کردن


آشتی کردن، صلح کردن

ارایش کردن ، تهیه

جبرانی
مثلا make - up HCl یعنی HCl جبرانی که برای جبران کاهش HCl در واحد بازیابی به سیستم اضافه می شود

1. آرایش، گریم
2. لوازم آرایش

ذات، طبیعت
مثال: he can not help his temper. it is part of his make - up

Complete something again

وسایل ارایشی


کلمات دیگر: