کلمه جو
صفحه اصلی

manual


معنی : نظام نامه، کتاب راهنما، کتاب دستی، دستی، انجام شده با دست، وابسته بدست
معانی دیگر : (انجام شده یا ساخته شده توسط دست) دستی، یدی، دست وار، غیر برقی، غیر خودکار، کتاب مبانی، بنیاد نامه، پایه نامه، راهنما (handbook هم می گویند)، (موسیقی - ارگ و غیره) صفحه ی کلید، (ارتش) دستور رزمی، مقررات

انگلیسی به فارسی

کتابچه راهنمای، کتاب راهنما، کتاب دستی، نظام نامه، دستی، انجام شده با دست، وابسته بدست


دستی، وابسته بدست، انجام شده با دست، کتاب دستی،نظام نامه، مقررات، کتاب راهنما


دستی، کتاب راهنما


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of, pertaining to, or involving use of the hands.
مترادف: hand

- She likes doing things that require manual skill such as fine embroidery.
[ترجمه ترگمان] او کارهایی را دوست دارد که به مهارت دستی مانند گلدوزی خوب نیاز دارد
[ترجمه گوگل] او دوست دارد کارهایی را انجام دهد که نیاز به مهارت های دستی مانند گلدوزی خوب دارد

(2) تعریف: operated by hand.
مترادف: hand
متضاد: mechanical

- The lights are still operated by a manual switch.
[ترجمه ترگمان] چراغ ها هنوز با یک سوئیچ دستی کار می کنند
[ترجمه گوگل] چراغ ها هنوز با سوئیچ دستی کار می کنند

(3) تعریف: using human rather than mechanical effort.
مترادف: hand
متضاد: automatic, mechanical
مشابه: labor-intensive, laborious, muscular, physical

- Wine-making still requires a good deal of manual labor.
[ترجمه ترگمان] ساخت شراب هنوز نیازمند مقدار زیادی از نیروی کار دستی است
[ترجمه گوگل] شراب سازی هنوز هم نیازمند یک معامله خوب کار دستی است

(4) تعریف: of, pertaining to, or like a handbook.
مترادف: guided
مشابه: how-to, tutorial
اسم ( noun )
مشتقات: manually (adv.)
• : تعریف: a booklet, esp. one providing instructions; handbook.
مترادف: guide, handbook
مشابه: bible, booklet, directions, guidebook, instructions, vade mecum

- The car's manual should tell you how to maintain it.
[ترجمه ترگمان] دفترچه راهنمای اتومبیل باید به شما بگوید که چطور آن را حفظ کنید
[ترجمه گوگل] کتابچه راهنمای ماشین باید به شما بگوید که چگونه آن را حفظ کنید

• instructional booklet, handbook; one of several keyboards of an organ (music)
of or pertaining to the hands; hand-operated; physical, done using human skill or force (rather than mechanical)
manual work involves using physical strength rather than mental skills.
manual also means operated by hand, rather than by electricity or by a motor.
a manual is a book which tells you how to do something.

دیکشنری تخصصی

[سینما] کنترل دستی دیافراگم یا بعضی قسمتهای دیگر - دریچه شاتر
[برق و الکترونیک] دستی
[مهندسی گاز] دستی، غیرخودکار
[ریاضیات] روش های دستی، راهنما، کتاب، کتاب راهنما، دستی
[پلیمر] دستی

مترادف و متضاد

نظام نامه (اسم)
precept, code, bylaw, workbook, constitution, manual, standing order

کتاب راهنما (اسم)
guide, manual, directory, guidebook, handbook

کتاب دستی (اسم)
manual, handbook

دستی (صفت)
handy, portable, manual, handmade, handworked

انجام شده با دست (صفت)
manual

وابسته بدست (صفت)
manual

done by hand


Synonyms: hand-operated, human, not automatic, physical, standard


Antonyms: automated, automatic


book giving instruction


Synonyms: bible, compendium, cookbook, enchiridion, guide, guidebook, handbook, primer, reference book, schoolbook, text, textbook, workbook


جملات نمونه

1. manual craft
مهارت یدی

2. manual dexterity
مهارت یدی

3. manual work
کار با دست

4. a manual choke
ساسات دستی

5. a manual of radio repair
راهنمای تعمیر رادیو

6. a manual typewriter
ماشین تحریر غیر برقی (دستی)

7. a training manual
بنیاد نامه ی آموزشی

8. road building still involves manual labor
راهسازی هنوز مستلزم کار بدنی است.

9. do you want a car with automatic (gearshift) or manual gearshift?
اتومبیل با دنده ی اتوماتیک می خواهید یا (دنده ی) دستی ؟

10. Making small models requires manual skill.
[ترجمه ترگمان]ساخت مدل های کوچک مستلزم مهارت دستی است
[ترجمه گوگل]ساختن مدل های کوچک نیاز به مهارت های دستی دارد

11. The computer comes with a comprehensive owner's manual.
[ترجمه ترگمان]کامپیوتر با یک دفترچه راهنمای جامع وارد می شود
[ترجمه گوگل]کامپیوتر همراه با راهنمای جامع مالک است

12. Video games demand great manual dexterity.
[ترجمه ترگمان]بازی های ویدیویی خواستار مهارت دستی عالی هستند
[ترجمه گوگل]بازی های ویدئویی تقاضای دستیابی بسیار خوبی را به دست می دهند

13. People in manual occupations have a lower life expectancy.
[ترجمه ترگمان]افراد در مشاغل دستی امید به زندگی کمتری دارند
[ترجمه گوگل]افرادی که در شغل های دستی زندگی می کنند، امید به زندگی کمتری دارند

14. No great manual dexterity is required to perform the technique.
[ترجمه ترگمان]هیچ مهارت فوق دستی برای انجام این تکنیک مورد نیاز نیست
[ترجمه گوگل]برای انجام این تکنیک، مهارت لازم برای دستیابی به مهارت لازم نیست

15. The heating system has a manual override.
[ترجمه ترگمان]سیستم گرمایش یک برتری دستی دارد
[ترجمه گوگل]سیستم گرمایش دارای لغو دستی است

16. Don't bother with the computer manual - you'll pick it up as you go along.
[ترجمه ترگمان]با کامپیوتر به خودت زحمت نده - هر طور که پیش میری آن را بر می داری
[ترجمه گوگل]با دستورالعمل های کامپیوتری نگران نباشید - با توجه به اینکه شما در کنار آن هستید، آن را انتخاب کنید

17. This education aimed at combining brain work with manual labour.
[ترجمه ترگمان]هدف از این آموزش ترکیب کار مغز با کار دستی است
[ترجمه گوگل]این آموزش با هدف ترکیب کار مغزی با کار دستی انجام شده است

18. The instruction manual includes a section on troubleshooting to help you with any simple problems you might have with the television.
[ترجمه ترگمان]راهنمای دستورالعمل شامل یک بخش برای رفع اشکال است تا به شما کمک کند با هر مشکلی که ممکن است با تلویزیون داشته باشید، به شما کمک کند
[ترجمه گوگل]کتابچه راهنمای دستورالعمل شامل یک قسمت از عیب یابی است که به شما در حل مشکلات ساده ای که ممکن است با تلویزیون داشته باشد کمک کند

19. The instruction manual that came with my new computer wasn't very enlightening about how to operate it.
[ترجمه ترگمان]کتابچه راهنما که با کامپیوتر جدیدم امده بود، در مورد نحوه کار کردن با کامپیوتر چندان روشنگر نبود
[ترجمه گوگل]دستورالعمل دستورالعمل که با رایانه جدید من همراه بود، درباره نحوه کارکرد آن بسیار روشن نبود

a manual of radio repair

راهنمای تعمیر رادیو


manual dexterity

مهارت یدی


manual work

کار با دست


do you want a car with automatic (gearshift) or manual gearshift?

اتومبیل با دنده‌ی اتوماتیک می‌خواهید یا (دنده‌ی) دستی؟


a manual choke

ساسات دستی


a manual typewriter

ماشین تحریر غیربرقی (دستی)


a training manual

بنیاد نامه‌ی آموزشی


پیشنهاد کاربران

دفترچه راهنما، کتابچه راهنما

a menu of instructions

دستی

فنی، یه چیزی که به واسطه اعمال فیزیکی اجرا بشه، مثلـا کار فنی: نجار

تو تنظینات گوشی شاید user manual رو دیده باشین
معنیش میشه دفترچه راهنمای کاربر. که مثلا یاد بگیریم چجوری کار کنیم با گوشی
Instructional booklet

در برق
انجام کار به صورت دستی، عملکرد دستی، راه اندازی دستی
معنی کتابچه راهنماهم میدهد


کلمات دیگر: