کلمه جو
صفحه اصلی

kilogram


معنی : کیلو، کیلو گرم، هزار گرم
معانی دیگر : مخفف ان kilo یاkg
kilogram(me)
کیلوگرم

انگلیسی به فارسی

کیلو گرم، هزار گرم، مخفف آن kilo یا


کیلوگرم، کیلو گرم، کیلو، هزار گرم


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a unit of weight equal to one thousand grams or 2.205 pounds. (abbr.: kg)

• unit of weight equalling one thousand grams
a kilogram is a unit of weight equal to one thousand grams.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] کیلوگرم واحد جرم در سیستم بین المللی واحد ها (SI) .
[مهندسی گاز] کیلوگرم
[ریاضیات] کیلوگرم، هزار گرم

مترادف و متضاد

کیلو (اسم)
kilo, kilogram, kilogramme

کیلو گرم (اسم)
kilogram, kilogramme

هزار گرم (اسم)
kilogram, kilogramme

جملات نمونه

1. a kilogram of right virginia tobacco
یک کیلوگرم توتون اصیل ویرجینیا

2. it's just one kilogram
درست یک کیلو است.

3. the butcher cut a kilogram of meat and gave it to me
قصاب یک کیلو گوشت برید و به من داد.

4. Apple costs five yuan a kilogram.
[ترجمه ترگمان]اپل هر کیلوگرم پنج یوان هزینه دارد
[ترجمه گوگل]اپل پنج یوان یک کیلوگرم هزینه می کند

5. The hospital is about a kilogram past the school.
[ترجمه ترگمان]بیمارستان در حدود یک کیلوگرم از مدرسه گذشته است
[ترجمه گوگل]بیمارستان حدود یک کیلوگرم از مدرسه است

6. Flour is sold by the kilogram.
[ترجمه ترگمان]قیمت آرد تا کیلوگرم به فروش می رسد
[ترجمه گوگل]آرد با کیلوگرم فروخته می شود

7. A kilogram of garlic sausage, please.
[ترجمه ترگمان] یه کیلو سوسیس سیر لطفا
[ترجمه گوگل]یک کیلو سوسیس سیر لطفا

8. The heat also produced up to a kilogram of lethal dioxin, some of which still contaminates the surrounding area.
[ترجمه ترگمان]این گرما همچنین یک کیلوگرم of مرگبار را تولید کرده است که برخی از آن ها هنوز منطقه اطراف را آلوده می کنند
[ترجمه گوگل]گرما نیز به یک کیلوگرم دیوکسین کشنده تولید می کند، که بعضی از آنها هنوز هم در اطراف آن آلوده هستند

9. The energy value is measured in Megajoules per kilogram of feed and this is similar to calories.
[ترجمه ترگمان]ارزش انرژی در هر کیلوگرم غذا اندازه گیری می شود و این هم شبیه کالری است
[ترجمه گوگل]مقدار انرژی در مگاجولز در هر کیلوگرم غذا اندازه گیری می شود و این به کالری مشابه است

10. Its base unit is the kilogram although in chemical calculations it is often more convenient to use grams.
[ترجمه ترگمان]واحد پایه آن، هر کیلوگرم است اگر چه در محاسبات شیمیایی، استفاده از گرم بیشتر است
[ترجمه گوگل]واحد پایه آن کیلوگرم است اگر چه در محاسبات شیمیایی اغلب راحت تر از استفاده از گرم استفاده می شود

11. Customs officers found a kilogram of cocaine that Smith had concealed inside his suitcase.
[ترجمه ترگمان]ماموران گمرک یک کیلوگرم کوکائین کشف کردند که اسمیت در داخل چمدانش پنهان کرده بود
[ترجمه گوگل]ماموران گمرک یک کیلوگرم کوکائین یافتند که اسمیت در داخل چمدانش پنهان شده بود

12. Readings showed levels of 5000 becquerels per kilogram in vegetation and soil samples.
[ترجمه ترگمان]مطالعات نشان داد که میزان ۵۰۰۰ becquerels در هر کیلوگرم در پوشش گیاهی و نمونه های خاک مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]مطالعات نشان داد که میزان 5000 بکرول در کیلوگرم در نمونه های گیاهی و خاک

13. The puck weighs over one kilogram.
[ترجمه ترگمان]The بیش از یک کیلوگرم وزن دارد
[ترجمه گوگل]قهرمان بیش از یک کیلوگرم وزن دارد

14. Its raise price range is every canister (15 kilogram) on move 15 yen (7%, 8%), make market of this product Japan carries price range to achieve the past one year to come top level .
[ترجمه ترگمان]قیمت بالا بردن قیمت هر قوطی (۱۵ کیلوگرم)برای حرکت ۱۵ ین (۷ %، ۸ %)، ایجاد بازار از این محصول برای رسیدن به یک سال گذشته در سطح بالا است
[ترجمه گوگل]محدوده افزایش قیمت آن هر کانتور (15 کیلوگرم) در حرکت 15 ین (7٪ و 8٪) است، بازار این محصول ژاپن محدوده قیمت را برای رسیدن به یک سال گذشته به بالاترین سطح می رساند


کلمات دیگر: