کلمه جو
صفحه اصلی

justification


معنی : مدافعه، توجیه، دلیل اوری
معانی دیگر : انگیزه نمایی، برهان نمایی، علت نمایی، آنچه که توجیه می کند، دلیل، فرنود، بهانه، حقانیت، مجوز

انگلیسی به فارسی

دلیل موجه، دلیل، عذر


(چاپ) فاصله‌بندی


(مذهب) مبرا بودن از گناه، منزه بودن، پاک بودن


توجیه، دلیل اوری، مدافعه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: something that explains, justifies, or defends, as an explanation or supporting evidence.
مشابه: alibi, apology, cause, defense, excuse, explanation, plea, rationale, warrant

- She cited his cruelty to her as justification for her violent action against him.
[ترجمه ترگمان] او به ظلم و ستم خود به او به عنوان توجیهی برای اقدام خشونت آمیز خود علیه وی اشاره کرد
[ترجمه گوگل] او ظلم و ستم او را به عنوان توجیه اقدام خشونت آمیز علیه او بیان کرد
- You make a strong claim in your first paragraph, but you don't provide much justification for it.
[ترجمه ترگمان] شما در اولین پاراگراف شما یک ادعای قوی دارید، اما توجیه زیادی برای آن ندارید
[ترجمه گوگل] شما در اولین پاراگراف خود ادعای قوی می کنید، اما توجیه زیادی برای آن ندارید

(2) تعریف: the act of justifying or state of being justified.
مشابه: excuse

• something which excuses or defends; vindication, support, defense, explanation, reason; adjustment of words and letters to make them exactly fill a line of type
a justification for something is a good reason or explanation for it.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] توجیه
[کامپیوتر] همترازی، ترازبندی درج فضای خالی بیشتر در بین کلمات هر خطی، به منظور تراز کرد ن حاشیه های چپ و راست . بیشتر نوشته های این کتاب تراز شده اند . اکثر برنامه های واژه پرداز و نشر رومیزی می توانند به طور خودکار محاسبات لازم را برای ترازبندی متن انجام دهند اما مشکل زمانی ایجاد می شود که پهنای ستون بسیار باریک یا منطقه ی hot zone بسیار بزرگ شده باشد . در این حالت، باریکه ای از فضای سفید . از بالا به پایین ستون شکل می گیرد . ( که جذاب نیست ) . برای رفع این اشکال، می توان . فرایند شکستن کلمات در انتهای خط را به کار برد . منطقه ی hot zone را کوچک کرد . و از خروفی با اندازه ی کوچکتر استفاده کرد . یا پهنای ستون را افزایش داد . - تطابق، مطابقت ،هم ترازی
[مهندسی گاز] توجیه
[زمین شناسی] هم ترازی ،مطابقت ،سطربندی تنظیم موقعیت علایم، حروف یا اعداد برای تامین نیازهای یک قالب خاص. تنظیم چپ گرد به انتقال و میزان کردن به سمت چپ و تنظیم به راست گرد به انتقال ومیزان کردن به سمتراست
[ریاضیات] اثبات، دلیل، صدق، توجیه

مترادف و متضاد

reason, excuse


مدافعه (اسم)
defense, apology, justification, defence

توجیه (اسم)
explanation, vindication, justification, rationalization

دلیل اوری (اسم)
justification

Synonyms: absolution, account, acquittal, advocacy, answer, apologia, apology, approval, argument, basis, confirmation, defense, exculpation, exoneration, explanation, extenuation, grounds, idea, mitigation, palliation, palliative, plea, pretext, raison d’être, rationale, rationalization, rebuttal, redemption, reply, response, salvation, sanctification, song and dance, story, support, validation, vindication, warrant, whatfor, wherefore, whitewashing, whole idea, why and wherefore


جملات نمونه

1. they gave no justification for what they did
آنان علت اعمال خود را ذکر نکردند.

2. their attack was completely without justification
حمله ی آنها کاملا بدون عذر موجه بود.

3. she was getting angry and with some justification
او داشت عصبانی می شد و تا اندازه ای هم حق داشت.

4. You have every justification for feeling angry.
[ترجمه ترگمان]شما هر بهانه ای برای احساس خشم دارید
[ترجمه گوگل]شما هر توجیهی برای احساس عصبانیت دارید

5. There is no justification for holding her in jail.
[ترجمه ترگمان]هیچ توجیهی برای زندانی کردن او در زندان وجود ندارد
[ترجمه گوگل]هیچ توجیهی برای نگهداری او در زندان وجود ندارد

6. He felt, with some justification, that he had been unfairly treated.
[ترجمه ترگمان]احساس می کرد که به ناحق نسبت به او ظلم شده است
[ترجمه گوگل]با برخی از توجیهات، او احساس کرد که رفتار غیرمنصفانه اش با او صورت گرفته است

7. Hoggart felt, with some justification, that his colleagues had let him down.
[ترجمه ترگمان]Hoggart با کمی توجیه احساس کرد که همکارانش او را رها کرده اند
[ترجمه گوگل]هوگارت با برخی توجیه، احساس کرد که همکارانش به او اجازه داده بودند

8. He was getting angry-and with some justification.
[ترجمه ترگمان]عصبانی می شد - و با کمی توجیه
[ترجمه گوگل]او عصبانی شد و با برخی توجیه

9. His justification for the merger was just hot air.
[ترجمه ترگمان]توجیه او برای ادغام هوا فقط هوای داغ بود
[ترجمه گوگل]توجیه او برای ادغام فقط هوا گرم بود

10. She was arrested entirely without justification.
[ترجمه ترگمان]او بدون هیچ توجیهی دستگیر شد
[ترجمه گوگل]او بدون هیچ توجیهی دستگیر شد

11. There's no justification for dividing the company into smaller units.
[ترجمه ترگمان]هیچ توجیهی برای تقسیم شرکت به واحدهای کوچک تر وجود ندارد
[ترجمه گوگل]هیچ توجیهی برای تقسیم این شرکت به واحدهای کوچک وجود ندارد

12. The crisis gave an overarching justification to the government's policy.
[ترجمه ترگمان]این بحران توجیه فراگیر سیاست دولت را به همراه داشت
[ترجمه گوگل]بحران به توجیه کلی برای سیاست دولت منجر شد

13. All I can say in justification of her actions is that she was under a lot of pressure at work.
[ترجمه ترگمان]تنها چیزی که می توانم بگویم این است که او تحت فشار زیادی در کار بود
[ترجمه گوگل]همه می توانم در توجیه اقدامات او بگویم که او تحت فشار زیادی در کار بوده است

14. There's not a shadow of justification for your behaviour.
[ترجمه ترگمان]هیچ توجیهی برای رفتار شما وجود ندارد
[ترجمه گوگل]سایه توجیهی برای رفتار شما وجود ندارد

in justification for/of

در توجیه


پیشنهاد کاربران

دلیل تراشی

justification ( فلسفه )
واژه مصوب: توجیه 2
تعریف: آنچه به عنوان دلیل برای اثبات یا دفاع از ادعا یا رفتاری ارائه شود

تزکیه نفس، رستگاری، انجام کار خیر برای آمرزش گناهان و پاک شدن

Christian Theology
the state or condition, necessary for salvation, of being blameless or absolved of the guilt of sin

توجیه

دلیل موجه، دلیل و توجیه

مجوز

استدلال

Do you feel there is any justification for this claim?
آیا فکر می کنید توجیه ( حقانیت ) ای وجود داره واسه این ادعا؟

برهان آوری

justification ( noun ) = توجیه، دلیل آوری، مطابقت، تطابق، هم ترازی، مجوز، حقانیت، سطر بندی، صفحه بندی، برهان آوری، استدلال نمایی، مدافعه، دفاع، بهانه

self justification = توجیه خویشتن
right justification = هم ترازی سمت راست
project justification = توجیه طرح
without justification = بدون مجوز
vertical justification= تطابق عمودی، هم ترازی عمودی
full justification = تطابق کامل
ecological justification = توجیه بوم شناختی

example:
there was no justification for the criminal's attack.
هیچ توجیهی برای حمله جنایتکار وجود نداشت.

در اصلاح متن ها به معنای �ترازبندی� هست.


کلمات دیگر: