کلمه جو
صفحه اصلی

inhibition


معنی : منع، بازداری، جلوگیری از بروز احساسات
معانی دیگر : جلوگیری، خویشتن داری، پابندشدگی، کمرویی

انگلیسی به فارسی

بازداری، منع، جلوگیری از بروز احساسات


بازداری، جلوگیری از بروز احساسات


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of inhibiting, or the condition of being inhibited.

- He would have liked to tell her all he felt for her, but inhibition prevented him.
[ترجمه دلارام صادق خان] او دوست می داشت که درمورد همه ی احساسش راجبع به او بگوید اما خویشتن داری مانع او شد
[ترجمه iahmadrezam] دوست داشت ( مایل بود ) که همه احساساش نسبت به او را به او بگویید ولی کم رویی او را بازداشت.
[ترجمه ترگمان] دلش می خواست همه چیز را برایش تعریف کند، ولی دخترک طرف او را گرفته بود
[ترجمه گوگل] او دوست داشت به او همه او را برای او احساس برای او، اما مهار او را مانع

(2) تعریف: that which holds back or prevents, or the conditions under which one is held back or prevented, esp. from one psychological or behavioral process by another.
مشابه: block

(3) تعریف: the restraint or suppression of a biological process, such as the reduction of a reflex or nervous reaction by some drug.

• holding back, restraint; repression of a psychological process; stopping or checking of the function of a bodily organ; writ sent from a higher court to a lower court halting legal proceedings
inhibitions are feelings of fear or embarrassment that make it difficult for you to behave naturally.

دیکشنری تخصصی

[مهندسی گاز] مانع شدن
[نساجی] مانع شدن - جلوگیری
[ریاضیات] جلوگیری، منع
[خاک شناسی] بازدارندگی

مترادف و متضاد

منع (اسم)
prevention, ban, veto, averting, prohibition, forbidding, inhibition, hindrance, withholding, checking, interdiction, hindering, forbiddance

بازداری (اسم)
deterrence, inhibition, blockage, dissuasion

جلوگیری از بروز احساسات (اسم)
inhibition

restriction, hindrance


Synonyms: bar, barrier, blockage, check, embargo, hangup, interdict, interference, obstacle, prevention, prohibition, reserve, restraint, reticence, self-consciousness, shyness, sublimation, suppression


Antonyms: aid, approval, assistance, freedom, help, liberation


جملات نمونه

the inhibition of the heartbeat by nerve stimulation

بازداری ضربان قلب از راه تحریک عصبی


Alcohol weakens one's inhibitions.

الکل خویشتن‌داری آدم را ضعیف می‌کند.


1. conditioned inhibition
بازداری شرطی

2. proactive inhibition
بازداری پیش گستر

3. the inhibition of the heartbeat by nerve stimulation
بازداری ضربان قلب از راه تحریک عصبی

4. oil plays an important role in the inhibition of rust
روغن در جلوگیری از زنگ زدگی نقش مهمی دارد.

5. Some drugs can cause the inhibition of normal bodily activity.
[ترجمه ترگمان]برخی داروها می توانند منجر به مهار فعالیت بدنی نرمال شوند
[ترجمه گوگل]برخی از داروها می توانند باعث مهار فعالیت بدنی طبیعی شوند

6. Inhibition in adulthood seems to be very clearly a reflection of a person's experiences as a child.
[ترجمه ترگمان]بازداری در بزرگسالی به نظر می رسد که به روشنی بازتاب تجربیات یک فرد به عنوان یک کودک باشد
[ترجمه گوگل]مهار در بزرگسالان به نظر می رسد بسیار واضح است تجسم تجربیات یک فرد به عنوان یک کودک است

7. After a couple of drinks he lost his inhibition and started talking and laughing loudly.
[ترجمه ترگمان]پس از چند گیلاس مشروب خود را از دست داد و شروع به حرف زدن کرد و با صدای بلند شروع به خندیدن کرد
[ترجمه گوگل]پس از چند نوشیدنی او بازنده خود را از دست داد و شروع به صحبت کردن و خندیدن با صدای بلند کرد

8. In spite of a history of work inhibition, these students frequently have good academic knowledge and skills.
[ترجمه ترگمان]علی رغم سابقه بازدارندگی کار، این دانش آموزان اغلب دانش و مهارت های دانشگاهی خوبی دارند
[ترجمه گوگل]به رغم سابقه مهار کار، این دانش آموزان اغلب دانش و مهارت های علمی خوبی دارند

9. The status of latent inhibition was assessed in a final stage of training that immediately followed the habituation test.
[ترجمه ترگمان]وضعیت مهار پنهان در مرحله نهایی آموزش مورد ارزیابی قرار گرفت که بلافاصله پس از تست به کار گرفته شد
[ترجمه گوگل]وضعیت مهار پنهان در مرحله پایانی تمرین که بلافاصله پس از آزمون عادت انجام شد ارزیابی شد

10. To what extent is work inhibition a consequence of mental health problems?
[ترجمه ترگمان]تا چه حد، بازدارندگی در نتیجه مشکلات بهداشت روانی است؟
[ترجمه گوگل]تا چه حد مهار کار نتیجهی مشکلات سلامت روان است؟

11. In this case, latent inhibition and habituation would indeed reduce to essentially the same thing.
[ترجمه ترگمان]در این مورد، مهار پنهان و habituation در واقع همان چیز را کاهش می دهد
[ترجمه گوگل]در این حالت، مهار غلط و عادت به طور واقعی به همین اساس کاهش می یابد

12. However, because there is still some inhibition the neural activity stabilises as adjacent areas of excited and inhibited cells.
[ترجمه ترگمان]با این حال، به دلیل این که هنوز برخی مهار فعالیت عصبی به عنوان نواحی مجاور هیجان زده و مهار شده وجود دارد
[ترجمه گوگل]با این حال، به دلیل وجود برخی از مهار، فعالیت عصبی به عنوان مناطق مجاور سلول های هیجان انگیز و مهار شده تثبیت می شود

13. Unfortunately, with work inhibition, the waiting game only ensures future problems.
[ترجمه ترگمان]متاسفانه، با مهار کاری، بازی انتظار تنها مشکلات آتی را تضمین می کند
[ترجمه گوگل]متاسفانه، با مهار کار، بازی انتظار فقط مشکلات آینده را تضمین می کند

14. When tested after 21 days, however, the latent inhibition effect produced by pre-exposure to saccharin has disappeared.
[ترجمه ترگمان]با این حال، هنگامی که پس از ۲۱ روز آزمایش شد، اثر بازدارندگی نهفته ناشی از قبل از مواجهه با saccharin ناپدید شده است
[ترجمه گوگل]با این وجود، پس از 21 روز آزمایش، اثر مهار پنهان تولید شده توسط قبل از قرار گرفتن در معرض سکچرین ناپدید شد

15. Latent inhibition will show context-specificity when the only training given has been non-reinforced presentations of the stimulus in a given context.
[ترجمه ترگمان]مهار Latent زمینه را نشان می دهد - ویژگی زمانی که تنها دوره آموزشی ارایه شده توسط محرک غیر مسلح محرک در یک بافت مشخص
[ترجمه گوگل]مهارخواری غیرقابل پیش بینی خاصیت خاصی را نشان می دهد زمانی که تنها تمرین داده شده، ارائه داده های غیر تقویت کننده محرک در یک زمینه مشخص شده است

16. It is possible that enzyme inhibition by these artificial colours contributes to the problem in people whose enzymes are partially defective.
[ترجمه ترگمان]این امکان وجود دارد که مهار آنزیم توسط این رنگ های مصنوعی به مساله افرادی کمک کند که آنزیم های آن ها تا حدودی ناقص هستند
[ترجمه گوگل]ممکن است که مهار آنزیم های این رنگ های مصنوعی به مشکل در افرادی که آنزیم ها تا حدی ناقص هستند کمک کند

Oil plays an important role in the inhibition of rust.

روغن در جلوگیری از زنگ‌زدگی نقش مهمی دارد.


پیشنهاد کاربران

پایبندی

از کار انداختن

بازداری، مهار شدگی

در روانشناسی امروز به این میگن: ترمز روانی

● خویشتن داری
● بازدارندگی

- تو دار
- کم رو

وقفه
جلوگیری
منع

آنچه ( نیروی بازدارنده درونی ) که دست و پای آدم رو می بنده و مانع از انجام کاری یا اتفاق افتادن چیزی میشه. بعضی از آنها جنبه منفی داشته و برخی نیز کمک کننده هستند.

An internal force which prevents us from doing something. Some inhibitions are good and some have negative effects

a man with few inhibitions and a remarkable
. talent for enjoying life

For the most part, festivals are a perfectly innocent place to act silly and brush off your inhibitions, without anyone else raising an eyebrow




inhibition ( خوردگی )
واژه مصوب: بازدارندگی 2
تعریف: کاهش سرعت یک واکنش کاتالیزشده ( catalyzed reaction ) با استفاده از مادۀ بازدارنده

تعدیل


کلمات دیگر: