کلمه جو
صفحه اصلی

ballast


معنی : بالاست، ماسه، پارسنگ
معانی دیگر : وزنه ی تعادل (هرچیز سنگینی که برای ثبات و حفظ تعادل هواپیما و کشتی و غیره به کار رود - کیسه های شن و غیره که در ته کشتی خالی می ریزند تا تعادلش حفظ شود)، ترازگر، ایستاگر، (با وزنه ی تعادل) متعادل نگهداشتن، عامل ثبات، ایستابخش، متعادل کننده، خرده سنگ یا ریگ (برای ریختن دور ریل های راه آهن و غیره)، سنگ لاشه، هرچیز سنگینی چون شن و ماسه که در ته کشتی میریزند تا از واژگون شدنش جلوگیری کند، سنگینی، شن و خرده سنگی که در راه اهن بکارمیرود، کیسه شنی که در موقع صعودبالون پایین میاندازند، سنگ و شن در ته کشتی یا بالون ری

انگلیسی به فارسی

ماسه، هرچیز سنگینی چون شن و ماسه که در ته کشتی می‌ریزند تا از واژگون شدنش جلوگیری کند، بالاست،سنگینی، شن و خرده‌سنگی که در راه‌آهن به‌کار می‌رود، کیسه شنی که در موقع صعود بالون پایین می‌اندازند، سنگ و شن در ته کشتی یا بالون ریختن، سنگین کردن


بالستیک، بالاست، ماسه، پارسنگ


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: heavy material placed in the hold of a boat or ship to make it more stable.

(2) تعریف: heavy material placed in the car of a balloon to make it more stable.

(3) تعریف: gravel or crushed rock under the rails and ties of a railway to increase stability.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: ballasts, ballasting, ballasted
• : تعریف: to provide with ballast; stabilize.

• heavy object used to stabilize boats; gravel; stabilizer
stabilize with ballast; steady
ballast consists of a substance such as sand, iron, or water that is used in ships or balloons to make them heavier and more stable.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] مصالح شکسته - بالاست - سنگ شکسته - وزنه موازنه
[برق و الکترونیک] بالاست، میزانساز القاگر باهسته ی آهنی که با قرار گرفتن به صورت سری با لامپهای مهتابی یا سایر لامپهای تخلیه ی قوسی، ولتاژ شروع به کار آنها را فراهم می کند و جریان کار آن ها را محدود می کند . - ثابت نگه دار
[مهندسی گاز] وزنه تعادل، وسیله موازنه
[زمین شناسی] بالاست،خرده سنگ زیرراه آهن مجموعه خرده سنگهایی است که ابعاد آنها 2تا4سانتیمتراست.این خرده سنگهابایستی به اندازه کافی مقاوم وابعادآنها نیزدرحدودمشخصی باشدتابه کمک آنها بتوان یک قشربالاست محکم فراهم کرد.بالاست رابرای اینکه نیروهای وارده درنتیجه وزن قطاردرسطح وسیعتری اززمین توزیع شودزیرآن می ریزند.
[نساجی] وزنه تعادل
[معدن] بالاست (ترابری)

مترادف و متضاد

بالاست (اسم)
ballast

ماسه (اسم)
ballast, sand, gravel

پارسنگ (اسم)
counterbalance, ballast, counterweight

something giving balance


Synonyms: balance, brace, bracket, counterbalance, counterweight, equilibrium, sandbag, stability, stabilizer, support, weight


جملات نمونه

1. the ship's ballast consisted of forty sandbags
وزنه ی تعادل کشتی عبارت بود از چهل کیسه شن

2. they used to ballast empty ships with sandbags
کشتی های خالی را با کیسه های شن تراز نگه می داشتند.

3. He has got no ballast whatever.
[ترجمه ترگمان]هیچ وزنی ندارد
[ترجمه گوگل]او هر چه باشد هیچ بالاستی ندارد

4. There is no better ballast for keeping the mind steady on its keel, and saving it from all risk of crankiness, than business. James Russell Lowell
[ترجمه ترگمان]هیچ بالاست بهتری برای ثابت نگه داشتن ذهن بر روی تخته آن وجود ندارد و آن را از همه خطرات of حفظ می کند تا کسب وکار جیمز راسل لوول
[ترجمه گوگل]برای ثابت نگه داشتن ذهن بر روی مهره خود و نجات آن از هرگونه خطر لرزش ، بالاستی بهتر از تجارت نیست جیمز راسل لاول

5. But the hereditary peers provide a ballast which distorts any pretence at representativeness.
[ترجمه ترگمان]اما همسالان موروثی یک بالاست را فراهم می کنند که هر گونه تظاهر کننده را به عنوان نماینده مجاز می کند
[ترجمه گوگل]اما همتایان ارثی بالاستی را ارائه می دهند كه هرگونه تظاهر به نمایندگی را مخدوش می كند

6. I bought nine fluorescent light fixtures-bulbs, ballast, and wire.
[ترجمه ترگمان]من نه لوازم نور فلورسنت، bulbs، بالاست، و سیم خریدم
[ترجمه گوگل]من نه لامپ لامپ فلورسنت ، بالاست و سیم خریداری کردم

7. With ballast weights at each blade tip, the whirling rotor system had tremendous inertia.
[ترجمه ترگمان]با وزن بالاست در هر نوک تیغه، سیستم روتور چرخان، اینرسی بسیار زیادی داشت
[ترجمه گوگل]با داشتن وزن بالاست در هر نوک تیغه ، سیستم روتور گردان اینرسی فوق العاده ای داشت

8. Food was not fuel but ballast; we ate and then we sank like rocks.
[ترجمه ترگمان]غذا سوخت، بلکه بالاست؛ ما غذا می خوردیم و بعد مثل سنگ فرو می رفتیم
[ترجمه گوگل]غذا سوخت نبود بلکه بالاست خوردیم و بعد مثل سنگ غرق شدیم

9. Last bubbles of air ballast escape from the vent valve on her sail to stream to the surface.
[ترجمه ترگمان]آخرین حباب از خروج بالاست هوایی از دریچه خروجی بر روی کشتی خود به سوی آب به سوی سطح حرکت می کند
[ترجمه گوگل]آخرین حباب های بالاست هوا از دریچه دریچه روی بادبان او فرار می کنند تا به سطح آب سرازیر شوند

10. Finally introduced including the main control console, the ballast work interface operation through the operating instructions of some pumps and valve which used during exploiting the software.
[ترجمه ترگمان]در نهایت، از جمله کنسول اصلی کنترل، عملیات رابط کار بالاست از طریق دستورالعمل های عملیاتی برخی پمپ ها و سوپاپ که در طول بهره برداری از نرم افزار استفاده می شود
[ترجمه گوگل]سرانجام ، از جمله کنسول کنترل اصلی ، عملکرد رابط کارایی بالاست از طریق دستورالعمل های عملکرد برخی از پمپ ها و شیرهایی که در هنگام بهره برداری از نرم افزار استفاده می شود ، معرفی شد

11. A novel UHF electronic ballast with dimming feature is proposed in this paper.
[ترجمه ترگمان]یک بالاست الکترونیکی جدید با ویژگی dimming در این مقاله پیشنهاد شده است
[ترجمه گوگل]بالاست الکترونیکی UHF جدید با ویژگی کم نور در این مقاله ارائه شده است

12. A certain amount of care or pain or trouble is necessary for every man at all times. A ship without a ballast is unstable and will not go straight.
[ترجمه ترگمان]مقدار معینی مراقبت یا درد یا ناراحتی برای هر انسانی در تمام مواقع ضروری است یک کشتی بدون یک بالاست ناپایدار است و مستقیم نمی رود
[ترجمه گوگل]یک مقدار مراقبت یا درد یا دردسر برای هر مردی در هر زمان لازم است کشتی بدون بالاست ناپایدار است و مستقیم حرکت نخواهد کرد

13. We can trust that company; the partners are in ballast all right.
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم به آن شرکت اعتماد کنیم؛ شرکا همگی در بالاست
[ترجمه گوگل]ما می توانیم به آن شرکت اعتماد کنیم شرکا در بالاست

14. I hoped it would be put to use, though there was a chance it might be just ballast for the journey.
[ترجمه ترگمان]امیدوار بودم که استفاده شود، هر چند شانسی وجود داشت که ممکن بود برای سفر هم خوب باشد
[ترجمه گوگل]من امیدوارم که از آن استفاده شود ، اگرچه این احتمال وجود دارد که فقط بالاست سفر باشد

15. Then as the electric doors swished open and three police officers jumped out on to the ballast, the awful realisation dawned.
[ترجمه ترگمان]سپس وقتی که در برقی باز شد و سه افسر پلیس از جا پریدند و به بالاست، درک وحشتناک آغاز شد
[ترجمه گوگل]پس از آنکه درهای برقی باز می شدند و سه افسر پلیس به بالاست می پریدند ، درک وحشتناکی از راه رسید

the ship's ballast consisted of forty sandbags

وزنه‌ی تعادل کشتی عبارت‌بود‌از؛ چهل کیسه شن


They used to ballast empty ships with sandbags.

کشتی‌های خالی را با کیسه‌های شن تراز نگه می‌داشتند.


پیشنهاد کاربران

مصالح شکسته ( شن و ماسه )

در مورد کشتی یعنی خالی و بدون بار

ایستاگر، عامل ثبات، ایستا بخش، سنگ ریزه، شن

عامل ثبات ، ایستاگر

پارسنگ ماسه یعنی سنگ یا همان شن ، خرده سنگ
توجه کنین دوستان این فقط ماسه هست با منو تو عمت اشتباه نگیرین 😂

( Ballast ) :[اصطلاح دریانوردی]وزنه سنگینی که برای بهبود تعادل ، تریم و یا افزایش غوطه وری کشتیها در قسمت های پائینی کشتی قرار داده میشود . این وزنه میتواند از جنس آهن ، سرب ، سنگ و یا آب باشد .

وزنه هایی که جهت حفظ تعادل در کشتی و بالن استفاده می شوند.

Any heavy material that provides stability in a ship, balloon or an airplane

ballast ( حمل‏ونقل ریلی )
واژه مصوب: پارسنگ
تعریف: قطعات شکسته‏شدۀ سنگ که برای تثبیت و تعادل ریل ها بر روی بستر راه‏آهن ریخته شود


کلمات دیگر: