کلمه جو
صفحه اصلی

activate


معنی : فعال کردن، کنشور کردن، بفعالیت پرداختن، تخلیص کردن، سوق دادن، بکار انداختن
معانی دیگر : به کار انداختن، کنانیدن، (برای عملیات نظامی) مجهز و آماده کردن، (ماشه ی جنگ افزار) چکانیدن، (مین و نارنجک و غیره) چاشنی را کشیدن، رادیو اکتیو کردن، تخلیص کردن سنگ معدن

انگلیسی به فارسی

کنشور کردن، به فعالیت پرداختن، به‌کار انداختن، (معدن)تخلیص کردن(سنگ معدن)


فعال کردن، کنشور کردن، بفعالیت پرداختن، تخلیص کردن، سوق دادن، بکار انداختن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: activates, activating, activated
مشتقات: activation (n.)
(1) تعریف: to initiate action in; make active.
مترادف: actuate, energize, start, stimulate
متضاد: arrest, halt, inhibit, stop
مشابه: arouse, commence, compel, drive, excite, ignite, impel, induce, initiate, inspire, kindle, motivate, prod, propel, trigger, trip, vitalize

- This button activates the wind machine.
[ترجمه ترگمان] این دکمه ماشین باد را فعال می کند
[ترجمه گوگل] این دکمه دستگاه باد را فعال می کند

(2) تعریف: in chemistry, to make more reactive, as by heating.
متضاد: inhibit
مشابه: catalyze, hasten, stimulate, volatilize

(3) تعریف: to assign (a military unit) to active status.
مترادف: assign, ready
متضاد: deactivate
مشابه: appoint, call, engage, mobilize, post, prepare, summon

(4) تعریف: in physics, to cause radioactive properties in (a substance).
مشابه: excite, irradiate, x-ray

(5) تعریف: to cause decomposition in (sewage) by aerating.
مترادف: aerate, oxygenate
مشابه: air, charge, decompose, ventilate

• set in motion, make active, start; speed up a reaction (chemistry); make radioactive (physics)
if a device or process is activated, something causes it to start working.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] انتخاب پنجره ای که می خواهید درون آن بنویسید این عمل از طریق حرکت دادن نشانگر به درون پنجره و فشار یک دکمه انجام می شود در بعضی از سیستمهای عامل باید روی خط عنوان پنجره دکمه ماوس را فشار دهید . راه اندازی قطعهای از نرم افزار از طریق دوبارفشار دکمه ماوس برروی نام و یا تصویر آن نرم افزار نگاه کنید به کلیک ایکن
[برق و الکترونیک] فعال شدن، فعال کردن
[مهندسی گاز] بکارانداختن
[خاک شناسی] فعال

مترادف و متضاد

فعال کردن (فعل)
activate

کنشور کردن (فعل)
activate

به فعالیت پرداختن (فعل)
activate, put

تخلیص کردن (فعل)
activate

سوق دادن (فعل)
activate, propel, lead, direct, actuate, send

بکار انداختن (فعل)
agitate, use, exploit, operate, exercise, activate, actuate, put on

initiate something; start a function


Synonyms: actify, actuate, arouse, call up, energize, impel, mobilize, motivate, move, prompt, propel, rouse, set in motion, start, stimulate, stir, switch on, take out of mothballs, trigger, turn on


Antonyms: arrest, stop


جملات نمونه

1. pushing this button will activate the machine
با فشار این دکمه ماشین به کار می افتد.

2. Cooking fumes may activate the alarm.
[ترجمه ترگمان]بخارات پخت ممکن است زنگ خطر را فعال کند
[ترجمه گوگل]بخار غذا ممکن است هشدار را فعال کند

3. We must activate the youth to study.
[ترجمه ترگمان]ما باید جوانان را فعال کنیم تا تحصیل کنند
[ترجمه گوگل]ما باید جوانان را برای تحصیل فعال کنیم

4. Its special property is that it can activate most of the genes that are required in the mature muscle.
[ترجمه ترگمان]ویژگی خاص آن این است که می تواند بیشتر ژن های مورد نیاز در ماهیچه کامل را فعال کند
[ترجمه گوگل]خصوصیات خاص آن این است که می تواند اکثر ژن هایی را که در عضله بالغ مورد نیاز هستند را فعال کند

5. What does it mean to activate an algorithm, or to embody it in physical form?
[ترجمه ترگمان]چه چیزی به معنی فعال کردن یک الگوریتم و یا تجسم آن به شکل فیزیکی است؟
[ترجمه گوگل]منظور شما این است که الگوریتم را فعال کنید یا آن را در فرم فیزیکی ثبت کنید؟

6. Press Alt-Z to activate the macro for double-spaced indented paragraphs.
[ترجمه ترگمان]کلید Alt - Z را فشار دهید تا ماکرو را برای پاراگراف های دارای فاصله دو تایی فعال کند
[ترجمه گوگل]Alt-Z را فشار دهید تا ماکرو را برای پاراگراف های فاصله دو طرفه فعال کنید

7. Their purpose is to activate local debate but on terms laid down by the dominant ideology.
[ترجمه ترگمان]هدف آن ها فعال کردن مباحثات محلی است، اما از نظر ایدئولوژی غالب است
[ترجمه گوگل]هدف آنها این است که بحث های محلی را فعال کنیم اما در شرایطی که توسط ایدئولوژی غالب تعریف شده است

8. Whitlock used his personal ID card to activate the lift and tapped his foot apprehensively as he waited for it to arrive.
[ترجمه ترگمان]ویت لاک کارت شناسایی شخصی خود را برای فعال کردن آسانسور استفاده کرد و با نگرانی به پایش ضربه زد
[ترجمه گوگل]Whitlock از کارت شناسایی شخصی خود برای فعال کردن آسانسور استفاده کرد و به آرامی با دست هایش به او نگاه کرد

9. Let stand about 3 minutes for yeast to activate. Add Cheddar cheese, blue cheese and 2 cups flour.
[ترجمه ترگمان]بگذارید حدود ۳ دقیقه برای فعال کردن مخمر توقف کنیم پنیر چدار، پنیر آبی و ۲ فنجان آرد را اضافه کنید
[ترجمه گوگل]اجازه دهید حدود 3 دقیقه برای فعال شدن مخمر فعال شود پنیر چدور، پنیر آبی و 2 فنجان آرد را اضافه کنید

10. That seems to activate the cerebral cortex in the parietal lobes more than in the frontal lobes.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که به نظر می رسد که قشر مخ را در بخش های آهیانه ای بیش از قسمت های جلویی مغز فعال می کند
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که قشر مغزی در لوب های ترایتیاف فعال تر از لبه های پیشانی است

11. Do not activate them on a package until it is intended to proceed with the work.
[ترجمه ترگمان]آن ها را در یک بسته فعال نکنید تا زمانی که تصمیم بگیرید کار را ادامه دهید
[ترجمه گوگل]آنها را بر روی بسته فعال نکنید تا زمانی که قصد انجام کار را نداشته باشید

12. The different ways in which superantigens activate T cells casts light on the pathogenesis of infectious disease.
[ترجمه ترگمان]روش های مختلفی که در آن سلول های T، سلول های T را فعال می کنند، بیماری pathogenesis بیماری های عفونی را ایجاد می کنند
[ترجمه گوگل]راه های مختلفی که سوپر آنتی ژن ها فعال می کنند، سلول های T نور را بر پاتوژنز بیماری های عفونی پر می کند

13. All of them are an attempt to activate non-governmental organizations and, through them, civil society in the south.
[ترجمه ترگمان]همه آن ها تلاشی برای فعال کردن سازمان های غیر دولتی و از طریق آن ها، جامعه مدنی در جنوب هستند
[ترجمه گوگل]همه آنها تلاش برای فعال کردن سازمان های غیر دولتی و از طریق آنها جامعه مدنی در جنوب است

14. Less reciprocal discourse will also activate schemata.
[ترجمه ترگمان]گفتمان متقابل کم تر، schemata را فعال می کند
[ترجمه گوگل]گفتمان کمتر متقابل نیز طرحهای فعال را فعال خواهد کرد

Pushing this button will activate the machine.

با فشار این دکمه ماشین به کار می‌افتد.


پیشنهاد کاربران

به راه انداختن، شروع به کار کردن

به کار بردن

کناندن.

راه اندازی

ژیراندن
žir�ndan

رادیواکتیو شدن وسایل ، تجهیزات ، سیالات شامل آب و غیره
آلودگی به رادیواکتیویته
activated به معنای اکتیو بودن ( آلوده بودن به تشعشع رادیو اکتیو ) . بطور مثال activated water treatment system به معنای سیستم تصفیه آبهای رادیواکتیو

کار اندازی

راه اندازی ، راه انداختن

فعال سازی ( کردن )

فعال کردن

انگیختن
تحریک کردن
راندن

ایفای نقش کردن، به بازی گرفته شدن


کلمات دیگر: