1. to induce vomiting with an emetic
با داروی تهوع آور ایجاد استفراغ کردن
2. they could not induce the old lady to sell her house
آنان نتوانستند پیرزن را به فروش خانه ی خود وادار کنند.
3. Taking a brisk walk can often induce a feeling of well-being.
[ترجمه علیرضا] یک پیاده روی تند و سریع معمولا می تواند یک حس خوب و تندرستی ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]از راه رسیدن به پیاده روی زیاد می تواند احساسات خوبی داشته باشد
[ترجمه گوگل]پیاده روی پر سر و صدا اغلب می تواند یک احساس خوب را ایجاد کند
4. Doctors said surgery could induce a heart attack.
[ترجمه ترگمان] دکترها میگن جراحی میتونه باعث حمله قلبی بشه
[ترجمه گوگل]پزشکان گفتند که جراحی می تواند یک حمله قلبی ایجاد کند
5. We couldn't induce the old lady to travel by air.
[ترجمه Nrgs] ما نتوانستیم خانم پیر را به مسافرت با هواپیما وادار کنیم
[ترجمه ترگمان]ما نتونستیم اون پیرزنه رو با هوا رد کنیم
[ترجمه گوگل]ما نمی توانستیم خانم پیر را با هواپیما سفر کنیم
6. Music can induce a meditative state in the listener.
[ترجمه ترگمان]موسیقی می تواند یک حالت متفکرانه در شنونده ایجاد کند
[ترجمه گوگل]موسیقی می تواند حالت شنوایی را در شنونده ایجاد کند
7. Nothing would induce me to vote for him again.
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز نمی توانست مرا وادار کند که دوباره به او رای بدهم
[ترجمه گوگل]هیچ چیز من را منجر به رأی دادن به او نخواهد شد
8. Nothing shall induce me to join their club.
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز مرا وادار نخواهد کرد که به club بپیوندم
[ترجمه گوگل]هیچ چیز نباید من را به عضویت در باشگاه بسپارد
9. The doctor decided to induce labour .
[ترجمه ترگمان]دکتر تصمیم گرفت تلاش کند
[ترجمه گوگل]دکتر تصمیم گرفت تا کار را تحریک کند
10. He might decide that it is best to induce labour.
[ترجمه ترگمان]او ممکن است تصمیم بگیرد که بهتر است نیروی کار را به کار گیرد
[ترجمه گوگل]او ممکن است تصمیمی بگیرد که بهتر است که کار را تحریک کند
11. Nothing would induce me to take the job.
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز نمی توانست مرا متقاعد کند که کار را قبول کنم
[ترجمه گوگل]هیچ چیز من را تحریک نمی کند تا کار را انجام دهد
12. He tries to induce me to stay.
[ترجمه ترگمان]سعی می کند مرا وادار به ماندن کند
[ترجمه گوگل]او سعی می کند من را بکشد
13. Nothing shall induce me to go.
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز نمی تواند مرا وادار به رفتن کند
[ترجمه گوگل]هیچ چیز من را نباید منزوی کند
14. Patients with eating disorders may use drugs to induce vomiting.
[ترجمه کامیار] بیماران با اختلالات گوارشی ممکن است از دارو برای بالا آوردن استفاده کنند.
[ترجمه ترگمان]بیماران با اختلالات خوردن ممکن است از مواد مخدر برای ایجاد استفراغ استفاده کنند
[ترجمه گوگل]بیماران با اختلالات خوردن ممکن است از استفراغ برای تهیه دارو استفاده کنند
15. Pills for seasickness often induce drowsiness.
[ترجمه ترگمان]قرص برای دریازدگی اغلب drowsiness
[ترجمه گوگل]قرص های دریایی اغلب موجب خواب آلودگی می شوند