معنی : فراست، زیرکی، کاوش، نفوذ، سرایت، نفوذ کاوش، حلول، کیاست
معانی دیگر : رسوخ، رخنه کردن، تراسهش، خلش، (ارتش) نفوذی، رخنه سازی، رسوخی، ذکاوت، تیز بینی، باهوشی
نفوذ، فراست، نفوذ کاوش، کاوش، زیرکی، سرایت، حلول، کیاست
نفوذ، حلول، کاوش، زیرکی، کیاست، فراست
نفوذ کاوش
She analyzes the causes of this crisis with unusual penetration.
او دلایل این بحران را با تیزبینی فوقالعاده مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد.
their penetration of our interior markets
نفوذ آنها به بازارهای داخلی ما
They want to stop the constant penetration of their country by illegal immigrants.
آنان میخواهند رسوخ دائم مهاجران غیرقانونی به کشورشان را متوقف کنند.
penetration tactics
تاکتیکهای رخنهسازی
a penetration fighter
تکاور نفوذی
a penetration mission
مأموریت رسوخی