کلمه جو
صفحه اصلی

rasp


معنی : سوهان، صدای سوهان، سوهان پهن، با صدای سوهان گوش را ازردن، سوهان زدن، تراش دادن
معانی دیگر : صدای خشن و گوشخراش (مثل صدای سوهان)، خرت خرت، قر قر، قارت قارت، چوب سایی کردن، خراشاندن، ساییدن، (گوش یا اعصاب و غیره) آزردن، با صدای گوشخراش گفتن، صدای خشن درآوردن، خرت خرت کردن، سوهان چوب، سوهان دانه دار، چوب ساب (به سوهان معمولی که شیارهای موازی دارد می گویند: file)

انگلیسی به فارسی

کشیدن، سوهان، صدای سوهان، سوهان پهن، سوهان زدن، تراش دادن، با صدای سوهان گوش را ازردن


سوهان زدن، تراش دادن، با صدای سوهان گوش را ازردن،سوهان، صدای سوهان


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: rasps, rasping, rasped
(1) تعریف: to rub with a rough surface or instrument such as a coarse file; scrape; abrade.
مترادف: abrade, scrape
مشابه: excoriate, file, grate, grind, grit, pumice, rub, sand, scour, scratch

(2) تعریف: to irritate or annoy; grate upon.
مترادف: annoy, bug, gall, grate, irk, irritate, nettle, peeve, rankle, rile, vex
مشابه: afflict, aggravate, bother, exacerbate, nag, perturb, plague, ruffle

(3) تعریف: to utter with a rough, grating sound.
مشابه: croak, grate, screech, shrill, squawk, squeak
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to rub harshly against a surface; scrape; grate.
مترادف: abrade, grate, scrape
مشابه: chafe, grind, rub, scratch

(2) تعریف: to make a grating sound.
مترادف: grate
مشابه: bray, creak, croak, grit, scrape, screech, shrill, squawk, stridulate
اسم ( noun )
مشتقات: raspingly (adv.), rasper (n.)
(1) تعریف: a coarse file with conical teeth.
مشابه: file

(2) تعریف: the act of rasping, esp. the act of scraping wood with a coarse file.
مترادف: filing, scrape
مشابه: abrasion, gnash, grind, scratch

(3) تعریف: a rough, grating sound.
مترادف: grating, scrape, scratch
مشابه: creak, croak, grind, screech, squawk, squeak, stridulation

• file, flat tool with an abrasive surface; act of scraping, act of scouring, abrasion
scrape, abrade, scour
to rasp means to make a harsh unpleasant sound. verb here but can also be used as a singular noun. e.g. ...the rasp of sandpaper on wood.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] چوبسای - سوهان
[نفت] سوهان مانده ساب

مترادف و متضاد

سوهان (اسم)
file, rubber, rasp

صدای سوهان (اسم)
rasp

سوهان پهن (اسم)
rasp

با صدای سوهان گوش را ازردن (فعل)
rasp

سوهان زدن (فعل)
file, polish, rasp

تراش دادن (فعل)
cut, lathe, rasp

grind, rub


Synonyms: abrade, bray, excoriate, file, grate, irk, irritate, jar, pound, raze, rub, sand, scour, scrape, scratch, vex, wear


جملات نمونه

Rasp off any rough spots.

ناصافی‌ها را سوهان بزن.


a cataract that rasps away the rock

آبشاری که صخره را می‌ساید


Some sounds rasp the ear.

برخی صداها گوش‌خراش هستند.


Her words rasped my nerves.

حرفهای او اعصاب مرا خرد کرد.


to rasp out a speech

با صدای خشن نطق کردن


The chalk rasped across the blackboard.

گچ بر روی تخته سیاه صدای گوش‌خراشی ایجاد کرد.


1. rasp off any rough spots
ناصافی ها را سوهان بزن.

2. the rasp of the frogs in the pond
صدای قرقر وزغ ها در برکه

3. to rasp out a speech
با صدای خشن نطق کردن

4. some sounds rasp the ear
برخی صداها گوشخراش هستند.

5. He wanted to rasp the surface smooth.
[ترجمه ترگمان]او می خواست به آرامی سطح را آرام کند
[ترجمه گوگل]او می خواست سطح را صاف کند

6. We are going to rasp off the rough edges.
[ترجمه ترگمان]ما می خواهیم در حال بررسی اوضاع و احوال پرسی باشیم
[ترجمه گوگل]ما قصد داریم که لبه های خشن را بشکنیم

7. He was still laughing when he heard the rasp of Rennie's voice.
[ترجمه ترگمان]هنوز داشت می خندید که صدای سوهان زدن صدای Rennie را شنید
[ترجمه گوگل]او هنگامی که صدای رننی را شنید، هنوز خندید

8. There was the rasp of a bolt and the door suddenly opened.
[ترجمه ترگمان]صدای سوهان به گوش رسید و ناگهان در باز شد
[ترجمه گوگل]یک تکه از یک پیچ وجود داشت و درب به طور ناگهانی باز شد

9. Except for the rasp of the crickets, it was very quiet.
[ترجمه ترگمان]به جز صدای سوهان جیرجیرک، خیلی ساکت بود
[ترجمه گوگل]به غیر از خراب کردن کریکت ها، بسیار آرام بود

10. Sycorax would not reply except to rasp her curses.
[ترجمه ترگمان]هیچ کس جواب نمی داد، مگر اینکه برای سوهان زدن او را سوهان کند
[ترجمه گوگل]Sycorax پاسخ نخواهد داد مگر اینکه لعنتش کند

11. Aeroplanes resound to the deafening rasp of anorak pen-pockets when passengers are told to fill in their landing cards.
[ترجمه ترگمان]در حالی که به مسافران گفته می شود که کارت های فرود خود را پر کنند، صدای گوش خراش و گوش خراش در مورد صدای گوش خراش و گوش خراش of قطبی به گوش می رسد
[ترجمه گوگل]هواپیماها به جاسوسی ناامید کننده قلم جیبی انارک می گویند که مسافران گفته اند کارت های فرود خود را پر کنند

12. Even the screeching rasp of a police hover forcing its slow way upstream can scarcely cut the din.
[ترجمه ترگمان]حتی صدای گوش خراش آن صدای گوش خراش پلیس در هوا شناور بود که به سختی می توانست آن صدا را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]حتی تکه تکه ی پلیسی که یک پلیس را می کشد و راهش را به سمت پایین بالا می برد، می تواند دین را نابود کند

13. There was something in his voice, a little rasp of feeling, that touched me.
[ترجمه ترگمان]چیزی در صدایش بود، یک ذره احساس به من دست داد
[ترجمه گوگل]چیزی در صدای او وجود داشت، کمی ترس از احساس، که من را لمس کرد

14. Open up - watch the hard rasp as the key slides into the lock - and step inside.
[ترجمه ترگمان]وقتی که کلید به داخل قفل می لغزد و وارد آن می شود، صدای آزار دهنده و آزار دهنده را ببینید
[ترجمه گوگل]باز کردن - تماشای تند سخت به عنوان اسلاید کلید به قفل - و گام در داخل

the rasp of the frogs in the pond

صدای قرقر وزغ‌ها در برکه


پیشنهاد کاربران

صدای خش خش


کلمات دیگر: