کلمه جو
صفحه اصلی

glassy


معنی : زننده، مسطح، بی حالت، شیشه ای، زجاجی، شیشه مانند، بی نور
معانی دیگر : سرد و بیروح، مات، آبگینه ای صاف و فرانما، زلال، شفاف، صاف

انگلیسی به فارسی

شیشه ای ،شیشه مانند،زجاجی ،بی حالت ،صاف ،زلال


شیشه ای، زجاجی، شیشه مانند، زننده، بی نور، مسطح، بی حالت


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: glassier, glassiest
مشتقات: glassily (adv.), glassiness (n.)
(1) تعریف: having qualities of glass, such as smoothness, slipperiness, or transparency.

- The trees were vividly reflected in the glassy surface of the lake.
[ترجمه ترگمان] درختان به روشنی در سطح شیشه ای دریاچه منعکس می شدند
[ترجمه گوگل] درختان به وضوح در سطح شیشه ای دریاچه منعکس شدند

(2) تعریف: of the eyes or facial expression, dull and blank; vacant.
مشابه: fishy

- The glassy stares of the students made the teacher doubt the success of her lecture.
[ترجمه ترگمان] نگاه های glassy دانش آموزان باعث شد معلم به موفقیت سخنرانی اش شک کند
[ترجمه گوگل] ستاره های خیره کننده دانش آموزان، معلم را به موفقیت سخنرانی او شک کردند

• glasslike; slippery; lifeless, glazed, lacking expression
something that is glassy is smooth and shiny, like glass; a literary use.
if someone's eyes are glassy, they show no feeling or understanding in their expression.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] شیشه ای - زجاجی
[مهندسی گاز] شیشه ای، شیشه مانند
[زمین شناسی] شیشه ای واژه ای برای توصیف بافت نوع معینی از سنگهای آذرین مثل ابسدین که فاقد بلور است به کار می رود.

مترادف و متضاد

expressionless, especially


زننده (صفت)
hideous, vile, gaunt, spicy, sharp, harsh, tart, acrid, nasty, repulsive, repellent, acrimonious, striking, garish, striker, mordant, nippy, odoriferous, poignant, forbidding, squalid, biting, loathsome, lurid, repugnant, fulsome, disgusting, pungent, stinking, scabrous, glassy, indign, loathly, pit-a-pat

مسطح (صفت)
even, level, plane, flat, flattish, glace, glassy

بی حالت (صفت)
glass-eyed, glassy, unexpressive

شیشه ای (صفت)
glassy, vitreous, hyaloid

زجاجی (صفت)
hyaline, glassy, vitreous, hyaloid

شیشه مانند (صفت)
hyaline, glassy

بی نور (صفت)
pale, glassy, lightless, sunless, lackluster

polished, smooth


Synonyms: burnished, clear, glazed, glazy, glossy, hyaline, hyaloid, icy, lustrous, shiny, sleek, slick, slippery, transparent, vitreous, vitric


Antonyms: dull, rough, rugged, uneven


Synonyms: referring to eyes blank, cold, dazed, dull, empty, fixed, glazed, lifeless, stupid, vacant


Antonyms: shining, smiling


جملات نمونه

1. a glassy look
نگاه سرد و عاری از احساس

2. His glassy stare made my flesh creep.
[ترجمه ترگمان]نگاه خیره او باعث شد پوستم مور مور شود
[ترجمه گوگل]خیره شدن شیشه ای او باعث خزش بدن من شد

3. Her eyes were glassy and her skin pale.
[ترجمه ترگمان]چشم هایش شیشه ای و پوستش رنگ پریده بود
[ترجمه گوگل]چشم هایش شیشه ای بود و پوستش کم رنگ بود

4. The glassy surface of the lake was ruffled by the breeze.
[ترجمه ترگمان]سطح شفاف دریاچه از نسیم موج می زد
[ترجمه گوگل]سطح شیشه ای دریاچه توسط نسیم روبرو شد

5. Perhaps the glassy stare had lingered in his eyes, for Scales looked at him queerly.
[ترجمه ترگمان]شاید آن زل زده در چشمان او درنگ کرده بود، زیرا Scales به او لبخند عجیبی می زد
[ترجمه گوگل]شاید خیره شدن شیشه ای در چشمانش کوتاه شده بود، زیرا فلس ها به طرز عجیبی به او نگاه می کردند

6. The water was glassy.
[ترجمه ترگمان]اب شفاف بود
[ترجمه گوگل]آب شیشه ای بود

7. Approximately three hundred red mullet surface, their glassy eyes and mouths apparent on the water's surface.
[ترجمه ترگمان]حدود سیصد mullet سرخ، چشمان glassy و دهان های apparent روی سطح آب
[ترجمه گوگل]تقریبا سه صد قرص لوبری قرمز، چشم های شیشه ای و دهانشان روی سطح آب ظاهر می شود

8. He saw the smirk on Donald's glassy face.
[ترجمه ترگمان]او پوزخند بر صورت شیشه ای دانلد را دید
[ترجمه گوگل]او عذاب را در صورت شیشه ای دونالد دید

9. The adoral shields are curved slightly wing-like, with glassy beads embedded in the matrix.
[ترجمه ترگمان]سپر adoral کمی خمیده هستند - مانند، با beads شیشه ای که در ماتریس تعبیه شده اند
[ترجمه گوگل]سپرهای آدورال اندکی اندکی شبیه اند، با دانه های شیشه ای که در ماتریس تعبیه شده اند

10. From the desk lamp, glassy nuclei of brightness followed the words he wrote.
[ترجمه ترگمان]از چراغ پشت میز، هسته نور به دنبال کلماتی که می نوشت، روان بود
[ترجمه گوگل]از لامپ میز، هسته شیشه ای روشنایی به دنبال کلمات که او نوشت

11. Picture a shallow pool with a glassy surface, and in the pool picture minnows fluttering their tail fins but otherwise stationary.
[ترجمه ترگمان]یک استخر کم عمق با سطح شیشه ای تصویر کنید، و در تصویر استخر، ماهی ها باله دم خود را تکان می دهند، اما در غیر این صورت ساکن هستند
[ترجمه گوگل]تصویر یک استخر کم عمق با یک سطح شیشه ای، و در تصویر استخر نقاط دم دم خود را fluttering اما در غیر این صورت ثابت است

12. Glassy sheets of gypsum crumble out of the bluffs.
[ترجمه ترگمان]glassy گچ که از آسمون کنده شده بو
[ترجمه گوگل]ورق های شیشه ای از گچ ها از بی نظمی فرو می ریزند

13. A glassy stone beloved by ancient toolmakers, obsidian was found only in two prehistoric spots in Arizona prior to the 1980s.
[ترجمه ترگمان]سنگ glassy که توسط سنگ های باستانی تزیین شده بود، تنها در دو نقطه قبل از تاریخ در آریزونا قبل از دهه ۱۹۸۰ پیدا شد
[ترجمه گوگل]سنگ آهنی که توسط ابزار سازان باستانی شناخته شده بود، وسیدین تنها در دو مکان پیش از تاریخ در آریزونا قبل از دهه 1980 یافت شد

14. The adamantium trunk yawned open, the glassy coils lying immobile within.
[ترجمه ترگمان]خرطوم باریک با دهان باز خمیازه می کشید، حلقه های شیشه ای در درون آن بی حرکت مانده بودند
[ترجمه گوگل]تنه آدمانتومی باز می شود، کویل های شیشه ای که در داخل حرکت می کنند

15. The pairs of glassy eyes no longer corresponded, in death they broke ranks, each distended eye gone its own way.
[ترجمه ترگمان]دو جفت چشم شیشه ای که دیگر به هم نمی زدند، در مرگ، صفوف درهم شکسته، هر چشم ورم کرده به راه خود رفته بودند
[ترجمه گوگل]جفت چشم های شیشه ای دیگر با مرگ آنها صفوف نداشتند، هر یک از چشم های پراکنده راه خود را از دست دادند

a glassy look

نگاه سرد و عاری از احساس


پیشنهاد کاربران

شفاف


کلمات دیگر: