کلمه جو
صفحه اصلی

casing


معنی : پوشش، روکش، غلاف، لوله جداری، اندود، لوله محافظ
معانی دیگر : جلد، رویی، جدار، تبوش، پوشاندن، غلاف کردن، نیام کردن، نخ دوزی تایر اتومبیل و غیره (که عاج روی آن قرار دارد)، بدنه، برونه، (ماشین آلات) قاب، لاشه، (در و پنجره) چارچوب، (صنعت نفت) لوله ی محافظ، ترکش، (اتومبیل) کارتر

انگلیسی به فارسی

پوشش، غلاف، روکش، اندود، لوله جداری، لوله محافظ


پوشش، روکش، غلاف، لوله جداری، اندود، لوله محافظ


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a covering or wrapping.
مشابه: jacket

(2) تعریف: material for making a covering or wrapping.
مشابه: case

(3) تعریف: a framework for a window or door.
مشابه: case, frame

(4) تعریف: a covering for sausage or other processed meats that is made from the intestinal membranes of sheep, pigs, or cows.

• protective covering; frame; cover
a casing is a substance or object that covers and protects something.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] پوشش - لوله جدار - لوله جدار چاه - لوله گذاری - لوله روکش - پوش - جداره - بدنه پوسته
[مهندسی گاز] روکش، جداره، بدنه
[زمین شناسی] لولهجدار، جداربان، لوله جدارگذاری
[نساجی] چهارچوب - محفظه - سینی زیر - آبکش زیر کاردینگ
[ریاضیات] بدنه
[معدن] لوله جداری ( آب های زیرزمینی) - لوله جداری (حفاری اکتشافی)
[نفت] جداره رانی
[آب و خاک] روکش،جدار، پوشش لوله، وله جدار

مترادف و متضاد

covering


Synonyms: hull, jacket, sheath, skin, wrapper


پوشش (اسم)
gear, roof, span, shield, cover, armature, coverage, envelopment, coating, covering, overlay, sconce, mantle, robe, capsule, theca, camouflage, capping, sheathing, casing, tunic, casement, incrustation, gaberdine, coverture, shroud, envelope, shale, integument, involucre, involucrum, revetment, roofing

روکش (اسم)
slip, facing, coat, coating, plate, blanket, veneer, capote, casing

غلاف (اسم)
housing, case, cover, pod, theca, husk, glume, sheath, scabbard, sheathing, casing, vagina

لوله جداری (اسم)
casing

اندود (اسم)
coating, overlay, casing, plastering, incrustation

لوله محافظ (اسم)
casing

جملات نمونه

salami casing

پوست (یا روکش) کالباس


1. casing nail
میخ جعبه،میخ روکش کار،میخ بی سر

2. salami casing
پوست (یا روکش) کالباس

3. well casing
لوله ی جدار چاه

4. the burglars had been casing his house for a few nights before the robbery
دزدان از چند شب پیش از سرقت خانه ی او را می پاییدند.

5. This wire has a plastic casing.
[ترجمه ترگمان]این سیم روکش پلاستیکی دارد
[ترجمه گوگل]این سیم دارای یک پوشش پلاستیکی است

6. This cable has a rubber casing.
[ترجمه ترگمان] این کابل یه پوکه پلاستیکی داره
[ترجمه گوگل]این کابل دارای یک پوشش لاستیکی است

7. The keyboard has a black plastic casing.
[ترجمه ترگمان]صفحه کلید روکش پلاستیکی سیاه دارد
[ترجمه گوگل]صفحه کلید دارای پوشش پلاستیکی سیاه است

8. The door is flush with the casing.
[ترجمه ترگمان] اون در با پوکه گلوله قرمز شده
[ترجمه گوگل]درب با پوشش پوشیده شده است

9. The height of the casing limits the L range to three horizontal full-length 16-bit slots, the same as its predecessor.
[ترجمه ترگمان]ارتفاع بدنه محدوده L را به سه شکاف افقی با طول ۱۶ بیتی، مانند سلف خود محدود می کند
[ترجمه گوگل]ارتفاع پوشش L را به سه اسلات 16 بیت افقی کامل، همانند سلف خود محدود می کند

10. The chutes had collapsed across the casing, and already it was starting to sink.
[ترجمه ترگمان]The روی غلاف فرو ریخته بود و قبلا هم شروع به غرق شدن کرده بود
[ترجمه گوگل]شاخه ها در سراسر پوشش فرو ریختند، و در حال حاضر شروع به فرو رفتن

11. The white dust often found on the casing of salami is bacterial and usually contributes to the flavour of the sausage.
[ترجمه ترگمان]گرد و غبار سفید اغلب بر روی غلاف salami قرار می گیرد و معمولا به طعم سوسیس کمک می کند
[ترجمه گوگل]گرد و غبار سفید اغلب بر روی پوشش سالامی یافت می شود باکتری است و معمولا به عطر و طعم سوسیس کمک می کند

12. Enclosed in plastic casing of muddy beige, it was slightly bigger than a shoebox on end, about fourteen inches high.
[ترجمه ترگمان]در محصور در پوشش پلاستیکی رنگ بژ، این جعبه کمی بزرگ تر از جعبه کفش بود و حدود ۱۴ اینچ ارتفاع داشت
[ترجمه گوگل]در پوشش پلاستیکی بژ گل گلی محصور شده بود، کمی بزرگتر از جعبه کفش بود، حدود چهارده اینچ بالا

13. The device comprises a steel casing within which a ceramic or metal support is coated with a catalyst of precious metals.
[ترجمه ترگمان]دستگاه شامل یک بدنه فولادی است که در آن یک پشتیبان سرامیکی یا فلزی با کاتالیزور فلزات ارزشمند پوشش داده می شود
[ترجمه گوگل]این دستگاه شامل یک پوشش فولادی است که در آن یک پوشش سرامیکی یا فلزی با کاتالیزور فلزات گرانبها پوشش داده شده است

14. A red lens in ormolu casing was clamped over his left eye, and perhaps had replaced the original jelly organ.
[ترجمه ترگمان]یک لنز قرمز در غلاف ormolu روی چشم چپش نگه داشته شده بود و شاید جای عضو اصلی ژله را گرفته بود
[ترجمه گوگل]یک لنز قرمز در پوشش ormolu بیش از چشم چپ او بود و شاید ارگ ژله اصلی را جایگزین کرد

well casing

لوله‌ی جدار چاه


اصطلاحات

casing nail

میخ جعبه، میخ روکش کار، میخ بی‌سر


پیشنهاد کاربران

پوکه ( گلوله )

بررسی، زیر نظر گرفتن

casing ( علوم و فنّاوری غذا )
واژه مصوب: پوسته 1
تعریف: ماده ای طبیعی یا مصنوعی که به عنوان لفاف فراوردۀ گوشتی به کار میرود و علاوه بر نگهداری، به آن شکل مشخصی می دهد


کلمات دیگر: