کلمه جو
صفحه اصلی

excitedly


باهیجان یادست پاچگی

انگلیسی به انگلیسی

• agitatedly, enthusiastically, passionately, in an excited manner

جملات نمونه

1. he spoke excitedly
او با هیجان زدگی حرف می زد.

2. mina burst in excitedly through the opposite door
مینا سراسیمه از در مقابل پرید تو.

3. the pigs squealed excitedly
خوک ها با هیجان خرناس می کشیدند.

4. The children babbled excitedly among themselves.
[ترجمه ترگمان]بچه ها با شور و هیجان در میان خودشان حرف می زدند
[ترجمه گوگل]بچه ها با هم هیجان زده شدند

5. The birds fluttered excitedly in the trees.
[ترجمه ترگمان]پرندگان با هیجان در میان درختان پرواز می کردند
[ترجمه گوگل]پرندگان با هیجان در درختان فریاد زدند

6. The dog wagged its tail excitedly.
[ترجمه ترگمان]سگ دم خود را با هیجان تکان داد
[ترجمه گوگل]این سگ هیجان زده بود

7. Marcello sat on his knee and gabbled excitedly.
[ترجمه ترگمان]Marcello روی زانوی او نشسته بود و با حرارت حرف می زد
[ترجمه گوگل]مارسلو زانو زد و هیجان زده شد

8. The children chattered to each other excitedly about the next day's events.
[ترجمه ترگمان]بچه ها با شور و شوق درباره وقایع روز بعد صحبت می کردند
[ترجمه گوگل]کودکان در مورد رویدادهای روز بعد هیجان زده به یکدیگر هیجان زده شدند

9. He waved the letter excitedly above his head.
[ترجمه ترگمان]او با شور و شوق نامه را بالای سرش تکان داد
[ترجمه گوگل]او نامه هیجان زده بالای سرش را تکان داد

10. She was gesturing so excitedly that I knew something was wrong.
[ترجمه ترگمان]او چنان با شور و هیجان اشاره می کرد که من می دانستم چیزی اشتباه است
[ترجمه گوگل]او خیلی هیجان زده بود که می دانستم چیزی اشتباه است

11. She chattered excitedly like a child.
[ترجمه ترگمان]او مانند کودکی با حرارت حرف می زد
[ترجمه گوگل]او مانند یک کودک هیجان زده بود

12. Larry rose excitedly to the edge of his seat, shook a fist at us and spat.
[ترجمه ترگمان]لری با هیجان روی لبه صندلی اش بلند شد و با مشت به ما مشت زد و تف کرد
[ترجمه گوگل]لری با هیجان به سمت لبه صندلیش مشت زد، مشت را بر روی ما انداخت و تف کرد

13. She waved excitedly as the car approached.
[ترجمه ترگمان]وقتی اتومبیل نزدیک می شد او با هیجان دست تکان می داد
[ترجمه گوگل]او با هیجان مشتاقانه به ماشین نزدیک شد

14. She ran excitedly down the hall to greet her cousins.
[ترجمه ترگمان]با شور و شوق از سرسرای پایین دوید تا به cousins خوش آمد بگوید
[ترجمه گوگل]او هیجان زده پایین سالن به سلام به پسرعمویشان رفت

15. The dog yelped excitedly when his master opened a desk drawer and produced his leash.
[ترجمه ترگمان]وقتی اربابش کشو میزش را باز کرد و قلاده او را بیرون کشید، سگ با هیجان پارس کرد
[ترجمه گوگل]سگ هیجان زده هیجان زده وقتی که استاد او یک میز کشویی را باز کرد و دستش را برگرداند

پیشنهاد کاربران

از روی هیجان


The children ripped open the presents excitedly


کلمات دیگر: