کلمه جو
صفحه اصلی

فاعوسه

لغت نامه دهخدا

( فاعوسة ) فاعوسة. [ س َ ] ( ع ص ، اِ ) مؤنث فاعوس. رجوع به فاعوس شود. || آتشی که دود ندارد. ( اقرب الموارد ). || کُس ، بدان جهت که گشاده گردد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). به عربی فرج را گویند جهت آنکه منفعس یعنی منفرج میگردد. ( فهرست مخزن الادویه ).

فاعوسة. [ س َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث فاعوس . رجوع به فاعوس شود. || آتشی که دود ندارد. (اقرب الموارد). || کُس ، بدان جهت که گشاده گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). به عربی فرج را گویند جهت آنکه منفعس یعنی منفرج میگردد. (فهرست مخزن الادویه ).



کلمات دیگر: