باانتظار، ازروی انتظار، باچشم داشت
expectantly
باانتظار، ازروی انتظار، باچشم داشت
انگلیسی به فارسی
باتوقع، باانتظار، از روی انتظار، با چشمداشت
انگلیسی به انگلیسی
• hopefully, in an anticipatory manner, in an expectant manner
جملات نمونه
1. The others waited, looking at him expectantly.
[ترجمه ترگمان]بقیه منتظر ماندند و امیدوارانه به او نگاه کردند
[ترجمه گوگل]دیگران منتظر بودند، به او انتظار داشتند
[ترجمه گوگل]دیگران منتظر بودند، به او انتظار داشتند
2. She stepped back from the door expectantly.
[ترجمه ترگمان]او امیدوارانه از در بیرون آمد
[ترجمه گوگل]او منتظر بازگشت از درب بود
[ترجمه گوگل]او منتظر بازگشت از درب بود
3. He looked expectantly at Sarah, but she didn't speak.
[ترجمه ترگمان]او امیدوارانه به سارا نگاه کرد، اما حرفی نزد
[ترجمه گوگل]او در سارا منتظر بود، اما او صحبت نکرد
[ترجمه گوگل]او در سارا منتظر بود، اما او صحبت نکرد
4. We waited expectantly for the first of our classmates to solo.
[ترجمه ترگمان]ما انتظار داشتیم که برای اولین بار هم با هم به تنهایی برویم
[ترجمه گوگل]ما برای اولین بار از همکلاسی هایمان به انفرادی منتظر ماندیم
[ترجمه گوگل]ما برای اولین بار از همکلاسی هایمان به انفرادی منتظر ماندیم
5. The bowyer was hovering expectantly, his hand not quite extended to receive payment.
[ترجمه ترگمان]bowyer در حال انتظار بود و دستش کام لا دراز شده بود تا دریافت را دریافت کند
[ترجمه گوگل]بویژه انتظار میرود که دستش به اندازه کافی برای دریافت پرداخت نباشد
[ترجمه گوگل]بویژه انتظار میرود که دستش به اندازه کافی برای دریافت پرداخت نباشد
6. Dexter looked up expectantly, a loop of ash dangling from the end of the cigarette he had lit in her absence.
[ترجمه ترگمان]دکستر را امیدوارانه نگاه می کرد، یک حلقه خاکستر از انتهای سیگار که در غیاب او روشن شده بود، می درخشید
[ترجمه گوگل]دکستر امیدوار بود، یک حلقه خاکستر آویزان از انتهای سیگار او که در غیاب او روشن بود
[ترجمه گوگل]دکستر امیدوار بود، یک حلقه خاکستر آویزان از انتهای سیگار او که در غیاب او روشن بود
7. She looked up at him expectantly, her mouth open, the bottom lip raised, almost brutal in what it implied.
[ترجمه ترگمان]او امیدوارانه به او نگاه کرد، دهانش باز بود، لب زیرین بالا و تقریبا خشن بود
[ترجمه گوگل]او در انتظار او بود، دهان او را باز کرد، لب پایین بالا آورد، تقریبا وحشیانه در آنچه اشاره کرد
[ترجمه گوگل]او در انتظار او بود، دهان او را باز کرد، لب پایین بالا آورد، تقریبا وحشیانه در آنچه اشاره کرد
8. The Colonel glared expectantly at the damp mob, trying to pinpoint the bad apple.
[ترجمه ترگمان]سرهنگ مشتاقانه به جمعیت خیس چشم دوخته بود و سعی می کرد سیب گندیده را مشخص کند
[ترجمه گوگل]سرهنگ انتظار میرود در ملحوف مرطوب، سعی کند به سیب بدی اشاره کند
[ترجمه گوگل]سرهنگ انتظار میرود در ملحوف مرطوب، سعی کند به سیب بدی اشاره کند
9. The watchman looked at me expectantly so of course I had to say how nice it was and also donate five rupees.
[ترجمه ترگمان]نگهبان امیدوارانه به من نگاه کرد و گفت: البته که باید بگم چقدر خوب بود و ۵ روپیه هم اهدا کرد
[ترجمه گوگل]نگهبان نگاهی به من کرد، البته من مجبور بودم بگویم چقدر خوب بود و پنج روپیه هم اهدا کرد
[ترجمه گوگل]نگهبان نگاهی به من کرد، البته من مجبور بودم بگویم چقدر خوب بود و پنج روپیه هم اهدا کرد
10. Weasel turned and grinned expectantly at his companion, who grunted and handed over a coin from his pouch.
[ترجمه ترگمان]وی لر سرش را برگرداند و امیدوارانه به پهلو نشین خود نگاه کرد، که زیر لب غرغری کرد و سکه را از کیفش بیرون آورد
[ترجمه گوگل]شگفت زده شد و به همراه همسرش انتظار داشت که از کیسه ی خود سکه را برداشت و به او داد
[ترجمه گوگل]شگفت زده شد و به همراه همسرش انتظار داشت که از کیسه ی خود سکه را برداشت و به او داد
11. She looked at him expectantly.
[ترجمه ترگمان]او امیدوارانه به او نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او در انتظار او بود
[ترجمه گوگل]او در انتظار او بود
12. Goat-mask turned expectantly to the sedan chair, and stretched out a hand.
[ترجمه ترگمان]ماسک بز را به سمت ماشین سدان تبدیل کرد و دستش را دراز کرد
[ترجمه گوگل]ماسک بز به طور مداوم به صندلی سدان منتقل شد و یک دست کشید
[ترجمه گوگل]ماسک بز به طور مداوم به صندلی سدان منتقل شد و یک دست کشید
13. He drained his coffee mug and leaned forward expectantly.
[ترجمه ترگمان]فنجان قهوه اش را خالی کرد و امیدوارانه به جلو خم شد
[ترجمه گوگل]او قهوه ی خود را خشک کرد و انتظار میرفت
[ترجمه گوگل]او قهوه ی خود را خشک کرد و انتظار میرفت
14. The cashier was looking expectantly at Jean.
[ترجمه ترگمان]صندوق دار در انتظار ژان وال ژان بود
[ترجمه گوگل]صندوقدار در انتظار جین بود
[ترجمه گوگل]صندوقدار در انتظار جین بود
15. She - I - we - expectantly to the door.
[ترجمه ترگمان]او - من - ما، ما، ما، ما رو به در دعوت کردیم
[ترجمه گوگل]او - من - ما - انتظار می رود به درب
[ترجمه گوگل]او - من - ما - انتظار می رود به درب
پیشنهاد کاربران
She looked up at him expectantly
کلمات دیگر: