کلمه جو
صفحه اصلی

center of attention

انگلیسی به فارسی

مرکز توجه


انگلیسی به انگلیسی

• object on which the attention focuses

جملات نمونه

1. They had helped Kyle share the center of attention, engage warmly with the world, and establish two-way communication.
[ترجمه ترگمان]آن ها به (کایل)کمک کردند تا مرکز توجه را به اشتراک بگذارد، به گرمی با جهان درگیر شود، و ارتباط دو طرفه برقرار کند
[ترجمه گوگل]آنها کایلی را در مرکز توجه قرار داده بودند، به گرمی با جهان ارتباط برقرار کرده بودند و ارتباط دو طرفه برقرار کرده بودند

2. He had wanted to be the center of attention, and he was.
[ترجمه ترگمان]او می خواست مرکز توجه باشد، و او بود
[ترجمه گوگل]او می خواست مرکز توجه باشد و او بود

3. Following the service, she is the center of attention in the small courtyard that abuts the church.
[ترجمه ترگمان]بعد از مراسم، او مرکز توجه در حیاط کوچکی است که کلیسا را احاطه کرده است
[ترجمه گوگل]پس از خدمت، او در حیاط کوچکی که در کلیسا قرار دارد، مرکز توجه است

4. She was the center of attention.
[ترجمه ترگمان]او مرکز توجه بود
[ترجمه گوگل]او مرکز توجه بود

5. The floral displays were the center of attention during the wedding.
[ترجمه ترگمان]نمایش گل ها، مرکز توجه در طول مراسم عروسی بود
[ترجمه گوگل]نمایش گل ها در مراسم عروسی مرکز توجه بودند

6. I hate being the center of attention in a group.
[ترجمه ترگمان]متنفرم از اینکه مرکز توجه به گروه باشم
[ترجمه گوگل]از مرکز توجه در یک گروه متنفرم

7. I don't actually like being the center of attention.
[ترجمه ترگمان]در واقع دوست ندارم که مرکز توجه باشم
[ترجمه گوگل]من واقعا دوست ندارم مرکز توجه باشم

8. You will be the center of attention at any social event you attend.
[ترجمه ترگمان]شما در هر رویداد اجتماعی که در آن شرکت می کنید مرکز توجه خواهید بود
[ترجمه گوگل]شما در هر رویدادی اجتماعی که در آن شرکت می کنید، مرکز توجه می شود

9. To be the center of attention in a crowd always stirs and disturbs me.
[ترجمه ترگمان]برای جلب توجه مردم در جمعیتی که همیشه وول می خورند و آزارم می دهند
[ترجمه گوگل]مرکز توجه در یک جمعیت همیشه باعث تحریک من می شود

10. She should be the center of attention and should not feel that she's underdressed.
[ترجمه ترگمان]او باید مرکز توجه باشد و نباید احساس کند که underdressed است
[ترجمه گوگل]او باید مرکز توجه باشد و نباید احساس کند که او تحت فشار است

11. And young Michael was the center of attention: he handled virtually all the lead vocals, danced with energy and finesse, and displayed a degree of showmanship rare in a performer of any age.
[ترجمه ترگمان]و مایکل جوان مرکز توجه بود: او تقریبا همه آوازهای هدایت کننده را اداره می کرد، با انرژی و زیرکی می رقصید، و درجه ای از showmanship نادر را در بازیگری از هر سنی به نمایش می گذاشت
[ترجمه گوگل]مایکل مایکل مرکز توجه بود که تقریبا تمامی خواننده های اصلی را مدیریت می کرد، با انرژی و شادمانی رقص می کرد و یک نمایشگر نایاب در نمایشنامه ای از هر سن نشان داد

12. Her husband had always loved to be the center of attention.
[ترجمه ترگمان]شوهرش همیشه دوست داشت مرکز توجه باشد
[ترجمه گوگل]شوهرش همیشه دوست داشت مرکز توجه باشد

13. Raised with their litter mates, greyhounds love becoming the center of attention as household pets.
[ترجمه ترگمان]سگ های تازی که با litter خود بزرگ شده اند، عاشق تبدیل شدن به مرکز توجه به حیوانات خانگی هستند
[ترجمه گوگل]دوستداران بستر خود را با گربه ها دوست دارند به عنوان حیوانات خانگی مورد توجه قرار گیرند

پیشنهاد کاربران

مرکز/کانون توجه


کلمات دیگر: