کلمه جو
صفحه اصلی

frankenstein


ابداع یا اختراعی که سازنده ی خود را نابود می کند، رمان فرانکن اشتاین و نام شخصیت اصلی این رمان (اثر نویسنده ی انگلیسی ماری شلی که در سال 1818 نگاشته شد)، هر کسی که توسط کار یا اختراع خود نابود شود

انگلیسی به فارسی

ابداع یا اختراعی که سازنده‌ی خود را نابود می‌کند


هر کسی که توسط کار یا اختراع خود نابود شود


رمان فرانکناشتاین و نام شخصیت اصلی این رمان (اثر نویسنده‌ی انگلیسی ماری شلی که در سال 1818 نگاشته شد)


فرانکشتاین


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the title character of Mary W. Shelley's early nineteenth-century novel, who creates a monster that destroys him.

(2) تعریف: the monster created by this character.

(3) تعریف: a creation or agency that becomes dangerous to its creator.

• character who created a monster in the novel "frankenstein" by mary w. shelley; monster who has the appearance of a man; destructive force that eventually destroys its creator

جملات نمونه

1. The movie is a reworking of the Frankenstein story.
[ترجمه ترگمان]این فیلم بازسازی داستان فرانکشتاین ۱۰ است
[ترجمه گوگل]این فیلم تجدید داستان فرانکنشتاین است

2. Yet even if Frankenstein had never been invented, Mary Shelley would continue to attract interest as the favoured child of romanticism.
[ترجمه ترگمان]با این حال، حتی اگر Frankenstein تا به حال اختراع نشده بود، مری شلی همچنان علاقه خود را به کودک favoured نیز جلب می کرد
[ترجمه گوگل]با این حال، حتی اگر فرانکنشتاین هرگز اختراع نگردد، مری شلی همچنان به جذابیت علاقه مند به فرزند رمانتیک ادامه خواهد داد

3. From that comes Terminator Frankenstein, and a huge chunk of science fiction.
[ترجمه ترگمان]یا فیلم \"ترمیناتور فرانکشتاین ۱۰\" و بخش عظیمی از داستان علمی تخیلی
[ترجمه گوگل]از آن می آید Terminator فرانکنشتاین، و یک بخش بزرگی از علم تخیلی است

4. The sick, chiselled visage of Frankenstein returned before my eyes.
[ترجمه ترگمان]چهره بیمار و chiselled فرانکشتاین قبل از چشم من برگشته بود
[ترجمه گوگل]بیمار، چهره وارونه فرانکنشتاین قبل از چشمانم برگشت

5. You did a Mrs Frankenstein on me, oh yes, you did.
[ترجمه ترگمان]تو خانم فرانکشتاین رو با من انجام دادی اوه، چرا، کردی
[ترجمه گوگل]شما خانم فرانکنشتاین را روی من گذاشتی، آه، بله، شما انجام دادید

6. I felt like Frankenstein, quailing before the monster I had created.
[ترجمه ترگمان]من مثل فرانکشتاین شدم که قبل از اینکه هیولایی که ایجاد کرده بودم، وحشت زده بود
[ترجمه گوگل]من مانند فرانکنشتاین احساس کردم، قبل از هیولای که من ایجاد کرده بودم، بلغزدم

7. Frankenstein was no Faust, exchanging his immortal soul for power.
[ترجمه ترگمان]Frankenstein Faust نبود و روح immortal را به خاطر قدرت رد می کرد
[ترجمه گوگل]فرانکنشتاین فاوست نبود، روح جاودانه خود را برای قدرت تغییر داد

8. Frankenstein would not give me a wife, but he hoped to find happiness with a wife of his own.
[ترجمه ترگمان]فرانکشتاین به من زن نمی داد، اما امیدوار بود با زن خودش خوشبخت بشود
[ترجمه گوگل]فرانکنشتاین همسر من را نیافت، اما امیدوار بود که با همسر خود از شادی بیرون بیاید

9. Frankenstein was encouraged by his other teacher, Waldman, to pursue his studies because Waldman thought it would help mankind.
[ترجمه ترگمان]مربی دیگر، والدمن، برای دنبال کردن تحقیقاتش تشویق شده بود، زیرا والدمن فکر می کرد که این کار به نوع بشر کمک می کند
[ترجمه گوگل]فرانکنشتاین توسط معلم دیگر خود، والدمن، تشویق شد تا مطالعات خود را دنبال کند، زیرا والدمن فکر کرد که به انسان کمک خواهد کرد

10. Victor Frankenstein is the eponymous central character of a novel by Mary Shelley.
[ترجمه ترگمان]\"ویکتور Frankenstein\" نام اصلی رمان \"مری شلی\" است
[ترجمه گوگل]ویکتور فرانکنشتاین شخصیت اصلی مرکزی یک رمان مری شلی است

11. Frankenstein was an inquisitive student studying science at university.
[ترجمه ترگمان]\"Frankenstein\" دانش آموز کنجکاوی بود که در رشته علوم در دانشگاه تحصیل می کرد
[ترجمه گوگل]فرانکشتاین یک دانش آموز مورد علاقه ی علمی در دانشگاه بود

12. The Frankenstein creature is kid stuff horror: one-dimensional, mundane, bumbling, awkward, clumsily destructive.
[ترجمه ترگمان]هیولای فرانکشتاین از همه چیز وحشت دارد: سه بعدی، مادی، bumbling، ناشیانه، ناشیانه و مخرب
[ترجمه گوگل]موجودات فرانکشتاین چیزهای ترسناک بچه است: یک بعدی، دنیوی، بمب گذاری، ناخوشایند، ناهموار مخرب

13. He drove a truck that Raley called Frankenstein because it was made of parts Delno had assembled himself, held together with baling wire and duct tape.
[ترجمه ترگمان]یک کامیون را می راند که Raley به نام فرانکشتاین نامیده می شد چون از قطعات آهن ساخته شده بود که با سیم آهنی و نوار چسب به هم وصل شده بودند
[ترجمه گوگل]او کامیونی را که ریلی فرانکنشتاین را به نام Frankenstein نامید، به دلیل اینکه از قطعاتی ساخته شده بود، Delno خود را جمع آوری کرد، همراه با سیم باطله و نوار مجلسی نگهداری می شد

the atomic bomb is the Frankenstein of the modern world.

بمب اتمی فرانکناشتاین دنیای امروزی است.


I felt like Frankenstein, quailing before the monster I had created.

حسی شبیه به فرانکنشتاین داشتم که از هیولایی که خود ساخته بود می‌ترسید.


پیشنهاد کاربران

فرَنکِنس تاین
فراکشتاین

کتابی از مری شلی

فرانکنشتاین؛ یا پرومته ی مدرن معروف ترین اثر نویسنده انگلیسی مری شلی است. ایده اولیه نوشتن این کتاب را لرد بایرون ( ۱۸۲۴–۱۷۸۸ ) شاعر رمانتیک انگلیسی و از دوستان خانواده شری ها پیشنهاد کرد. فرانکنشتاین اولین بار در سال ۱۸۱۸ منتشر شد.

■روایت
فرانکنشتاین دانشمند جوان و جاه طلبی است که با استفاده از کنار هم قرار دادن تکه های بدن مردگان و اعمال نیروی الکتریکی جانوری زنده به شکل یک انسان و با ابعادی اندکی بزرگ تر از یک انسان معمولی می سازد. موجودی با صورتی مخوف و ترسناک که بر همه جای بدنش رد بخیه های ناشی از دوختن به چشم می خورد. این موجود تا بدان حد وحشتناک است که همگان، حتی خالقش از دست شرارت های او فرار می کنند. هیولایی که خالقش نیز نمی تواند آن را کنترل کند و خود مقهور آن می شود.

■اقتباس های سینمایی
فرانکنشتاین شهرت خود را بیش از هر چیز مدیون اقتباس های سینمایی خود است. اولین اقتباس سینمایی آن در سال ۱۹۱۰ توسط کمپانی ادیسون ساخته شد. [نیازمند منبع] این اقتباس ۱۲ دقیقه طول داشت. [نیازمند منبع] اما اولین اقتباس مشهور از آن در سال ۱۹۳۱با نقش آفرینی بوریس کارلوف و کارگردانی جیمز ویل ساخته شد. کارلوف با بازی در نقش هیولای فرانکنشتاین در این فیلم به شهرت زیادی رسید. از روی این اثر بیش از ۳۰ اقتباس سینمایی یا تلویزیونی ساخته شده است که آخرین آن ها در سال ۱۹۹۴ با نقش آفرینی بازیگر معروف سینمای هالیوود، رابرت دنیرو در نقش هیولای فرانکنشتاین و کنت برانا در نقش فرانکنشتاین بوده است. کارگردانی این اثر با خود کنت برانا بود. اثری دیگر در همین موضوع در زانویه ۲۰۱۴ به اسم من، فرانکنستاین ساخته شده است؛ که در این اثر هیولای فرانکشتاین همسر او را به قتل می رساند و فرانکشتاین به دنبال او تا قطب می رود و او می میرد و پس از ۲۰۰ سال بعد از تولد هیولا را نشان می دهد در این داستان که هیولا ۲۰۰ سال دارد و با فرشته ها متحد می شود و در پایان داستان هم پسر شیطان را نابود می کند. آخرین فیلم ساخته شده با بازیگری هنرمندان هالیوود به نام "ویکتور فرانکشتاین "ساخته و اکران شد.

■شخصیت ها
ویکتور فرانکنشتاین: شخصیت اصلی داستان که برای رسیدن به هدفش ( پی بردن به راز حیات ) با کنار هم قرار دادن تکه های بدن اجساد هیولایی با ظاهری مخوف خلق کرد و در نهایت با از دست دادن تمام اعضای خانواده و جانش تاوان گناه خود را داد.

هیولا ( هیولای فرانکنشتاین ) : موجودی زشت و ترسناک که توسط ویکتور فرانکنشتاین ساخته شد. هیولا، به دلیل ظاهر مخوفش از طرف مردم رانده می شود و تمام خاطرات تلخی که در دوران تنهایی بدست آورده باعث می شود که او کینه ی انسان ها را به دل بگیرد و از خالقش که فرانکشتاین است میخواهد که هیولایی مونث خلق کند تا او دیگر تنها نباشد ولی چون خالقش اهمیتی به خواسته ی او نمی دهد ( از ترس اینکه آن دو زاد و ولد کرده انسان ها را به خطر بیندازند ) دست به قتل و جنایت میزند.

کاپیتان رابرت والتون: کسی که کل داستان در قالب نامه های او روایت می شود. والتون محققی است که برای یک سفر اکتشافی راهی قطب شمال می شود و در راه ویکتور فرانکنشتاین را ( که در تعقیب هیولا بود ) از دریا نجات داده و داستان او را می نویسد و برای خواهرش می فرستد. در انتهای داستان او با هیولا ملاقات می کند.

خانم مارگارت ساویل: خواهر والتون است که نامه ها برای او فرستاده می شود.

بوفورت: پدربزرگ مادری ویکتور فرانکنشتاین، از دوستان صمیمی پدر ویکتور که دچار ورشکستگی شد و به همین دلیل به همراه دخترش تارک دنیا شد و در نهایت درگذشت.

کارولین بوفورت: مادر ویکتور که بعد از مرگ پدرش با دوست صمیمی او ازدواج کرد. او در نهایت دچار تب مخملک شد و از دنیا رفت.

هنری کلروال: صمیمی ترین دوست ویکتور و پسر یکی از تجار ژنو که از استعداد های زیادی بهره مند بود. بسیار روحیه لطیفی داشت و به جزئیات در طبیعت توجه زیادی می کرد و از آنها لذت می برد. او در سفری که به همراه ویکتور بود از او جدا شد و بوسیله هیولا به قتل رسید.

جاستین موریتز: کسی بود که در خانه ی فرانکنشتاین کار می کرد و به عبارتی مستخدم بود. بعد به جرم قتل ویلیام ( برادر کوچک ویکتور ) اعدام شد در حالی که قاتل اصلی هیولا بود.

الیزابت لاونزا: دختر عمه ی ویکتور بود که بعد از مرگ مادرش به خانواده ی فرانکنشتاین سپرده شد و همبازی ویکتور گشت. بعد از فوت مادر ویکتور، همه زحمت خودش را برای برپا کردن آرامش در خانه انجام داد و به قولی توانست جایگاه مادر ویکتور را بگیرد. او نقش بسیار مهمی در زندگی ویکتور داشت، او را همیشه می ستود و احترام می کرد. بعد از اینکه آنها بزرگ شدند با هم ازدواج کردند ولی در همان شب عروسی هیولا او را به قتل رساند.

آلفونس فرانکنشتاین: شهردار ژنو و پدر ویکتور بود که بزرگترین پشتیبان پسرش محسوب می شد و او پسرش را در راه رسیدن به علم و دانش قرار داد. و بسیار نگران ویکتور بود. ولی بعد از شنیدن خبر مرگ الیزابت از شدت غصه و ناراحتی درگذشت.

ویلیام فرانکنشتاین: کوچک ترین فرزند آلفونس بود که توسط هیولا خفه شد.

دولاسی: پیرمرد کوری بود که در نزدیکی محل اقامت هیولا زندگی می کرد و هیولا یکبار از او درخواست کمک کرد.

فلیکس: پسر دولاسی که هیولا را با کتک از خانه بیرون کرد.

آگاتا: خواهر فلیکس.

قاضی کروین: در ایرلند وی از ویکتور حمایت می کند.

■تأثیرات
تأثیر این داستان به حدی بود که این کلمه به صورت مدخلی در فرهنگ لغات درآمده است. در داستان، فرانکنشتاین سازنده ی موجود است و مخلوق یک هیولا است. هیولا فقط هیولا است و هیچ اسمی ندارد، اما به مرور زمان آن هیولا به نام خالق خویش به فرانکنشتاین معروف شده است. شکل صحیح تر دیگری که رواج یافته است �هیولای فرانکنشتاین� است. اما تأثیر هیولای فرانکنشتاین در سراسر دنیا به قدری زیاد بوده که اشخاص مختلف و نویسندگان گوناگونی از آن به عنوان شخصیت کتب خود استفاده می کنند. این داستان مربوط به دوره رمانتیک اروپا می باشد که در سراسر داستان امید، دلگرمی و همدردی نمایان است. همه ما انسان ها نیازمند کمک و یاری از طرف یکدیگر هستیم و با تنها بودن فقط ناامید و خسته نی شویم. مثلاً ویکتور برای خلق هیولا به مدت 2 سال تنها زندگی می کند که در این مدت بسیار بیمار و ضعیف می شود و حتی وقتی هیولا چشمانش را باز می کند، ویکتور از شدت ترس و ناامیدی فرار می کند. در این کتاب تعداد بسیاری تعریف کننده هستند. و این از نشانه های دوره رمانتیک است که هر کسی با دید خودش داستان را تعریف می کند.


کلمات دیگر: